نقد فیلم «بهوقت شام»: ایستاده در میانه
ابراهیم حاتمی کیا فیلمساز عجیبی است؛ چه آن زمان که شاهکارهایی چون «آژانس شیشهای» میساخت و بهعنوان نسل جدید فیلمسازان جریان ساز شناخته میشد، چه آنوقت که فیلم و سریالهایی چون «دعوت» میساخت که فرسنگها از کارهای خوبش فاصله داشت. حاتمی کیا، نامی است که بیننده را قانع میکند فیلمش را تماشا کند، از آن لذت ببرد یا در مقابل آن جبهه بگیرد. حاتمی کیا، همانقدر که خودش آدمی با جبهه مشخص است، فیلمهایش هم همیشه در راستای تفکر و نگاهش بوده است و همین بازتاب تفکر وی در آثارش هم بوده است که مخاطب را وادار به جبههگیری یا حمایت میکند. به زبان سادهتر، نمیتوانید به تماشای اثری از حاتمی کیا بنشینید و درنهایت با دیدگاهی میانه به آن اثر نگاه کنید. شما یا از فیلمهای حاتمی کیا و تفکر پشتشان خوشتان میآید یا خیر. همانطور که برای حاتمی کیا میانهای وجود ندارد، برای مخاطبش همچنین انتخابی وجود ندارد.
بعد از «بادیگارد» و موفقیت فیلم در کسب نظر منتقدان و مردم، خیلیها در انتظار اثر بعدی حاتمی کیا بودند تا رسماً بازگشت فیلمساز محبوبشان را جشن بگیرند و فضای فیلمسازی آشنای حاتمی کیا را بار دیگر زندگی کنند. «بهوقت شام» که مراحل تولید و پیشتولید طولانی و سختی داشت، به نظر میرسید، همه آن چیزی باشد که سینمای ایران و مهمتر از آن سینمای حاتمی کیا به آن احتیاج داشته باشد. فیلمی که بیشترش در سوریه فیلمبرداری شده است و با یک گروه حرفهای به سراغ یکی از مهمترین معضلات این روزهای جامعه ایرانی و حتی جهانی میرود؛ داعش و فعالیت این گروه در سوریه.«بهوقت شام» روایت پدر و پسر خلبانی است که روانه یک مأموریت غیرممکن میشوند تا تعدادی از مردم محاصرهشده شهر تمرد را نجات دهند و به دمشق بیاورند. مأموریتی که از همان ابتدا، نشدنی به نظر میرسد و خوشبینی علی (بابک حمیدیان) و حاج یونس (هادی حجازی فر) نمیتواند بیننده را گول بزند. از همان ابتدا، حاتمی کیا یکراست شمارا میبرد به میان میدان نبرد و در میان داعشی ها و مردم بیگناهی که در محاصره زندگی سختی را میگذرانند. سکانس ابتدایی فیلم که بلافاصله بعد از نوشتهای آغاز میشود که راجع به جنگ داخلی سوریه و بحران انسانی که در این کشور در جریان است میگوید، خانوادههای بیگناهی را نشان میدهد که چشم به آسمان دارند تا حداقل نیاز خوراکیشان از طریق کمکهای هوایی تأمین شوند اما همین کورسوی امید هم از آنها دریغ میشود. سکانسی بسیار تأثیرگذار که درعینحال به بهترین شکل ممکن پرداختشده است. از همینجاست که ابراهیم حاتمی کیا سؤال اصلی و بنمایه فیلمش را پیش میکشد؛ ما در سوریه چهکار میکنیم؟
پرسشی که خیلی از ما از خود میپرسیم و حتی سیاستمدارانمان هم در جواب آن بازمیمانند. حاتمی کیا برای بسط قصهاش پدر و پسری (علی و حاج یونس) را به تصویر میکشد که با دیدگاههای مختلف و جایگاههای مختلف در زندگیشان در مقابل هم قرارگرفتهاند اما چارهای جز همراهی ندارند.علی، از نسل جنگ است، از نسلی که بمب و خمپاره را با تمام وجود لمس کرده است و پدرش بهعنوان یکی از فرماندهان جنگ، همیشه غایب بوده است و اکنونکه خودش در آستانه پدر شدن است، نمیخواهد پا جا پای پدر بگذارد. در سوی دیگر، پدری قرار دارد که همه جوانیاش را در هواپیمای جنگیاش گذرانده است و هر جا به کمکش احتیاج بوده با تمام وجودش شتافته است؛ و آیا این تقابل، این رویارویی نسلها، در زندگی همه ما جریان ندارد؟ همه مایی که سالهای کودکیمان را از ترس بمباران گذراندهایم و زودتر از آنکه بچگی کردن یاد گرفته باشیم، سوگواری و سکوت را فراگرفتهایم، همه پدر و مادرهایی که در مقابل پرسشگری فرزندشان مسئول هستند و اکنون بعد از یکعمر جنگیدن باید از خودشان و چرایی کارشان دفاع کنند با این چالش روبرو نیستند؟ همه مایی که با تمام وجودمان، آتش و خون را چشیدهایم، یا خون دادهایم یا در آتش سوختهایم، این روزها از خودمان نمیپرسیم جایگاه ما در جنگ سوریه کجاست؟
این گره اصلی فیلم «بهوقت شام» جذابترین قسمت فیلم است اما متأسفانه در دنیای حاتمی کیا خیلی زود به پاشنه آشیل فیلمش تبدیل میشود چراکه در دنیای حاتمی کیا چنین شک و تردیدهایی جایی ندارند و هرچه که مسیر فیلم پیش میرود، حاتمی کیا هم بیشتر از پاسخ دادن بازمیماند. «بهوقت شام» دقیقاً همانجایی است که حاتمی کیا هرچقدر هم تلاش میکند نمیتواند جبههاش را مشخص کند و دیگر دنیای سیاهوسفیدش را ندارد. «بهوقت شام» پرسشی را مطرح میکند که گویا خود حاتمی کیا هم پاسخش را ندارد و ازآنجاییکه نمیتواند فیلمش را اینگونه رها کند، به همان ترفند همیشگیاش روی میآورد؛ قهرمان سازی؛ اما فرق قهرمان «بهوقت شام» به دیگر قهرمانان حاتمی کیا در این است که حاج کاظم «آژانس شیشهای» و حاج حیدر «بادیگارد» از ابتدا قهرمان هستند و حاتمی کیا در طول فیلمش این قهرمانان را بالوپر میدهد و پروازی سیمرغ وار برایشان تعریف میکند؛ اما قهرمان «بهوقت شام» از جنس تردید و شک است و انگیزههای شخصی دارد و نمیتواند مثل حاج حیدر و حاج کاظم یکسره اعتقاد و باور باشد. همین نکته هم هست که شخصیت علی را جذاب میکند و او را به بیننده و بهویژه نسلی که او بازتابش است نزدیک میکند؛ اما قهرمان سازی حاتمی کیا در سی دقیقه پایانی فیلم که بهشدت طولانی، عذابآور و زائد است، جبری و هندی گونه است و نهتنها شخصیت اصلیاش را قربانی میکند که خاصیت جذابیت او را نیز فدا میکند تا بیشتر برای خودش ایدئولوژی خلق کند که بتواند به آن اتکا کند.
حاتمی کیا در به «بهوقت شام» خودش را به چالش کشیده است تا بتواند با نسل امروزی که شاید «آژانس شیشهای» و «از کرخه تا راین» را ندیده باشند و شاید «بوی پیراهن یوسف» را درک نکرده باشند ارتباط برقرار کند. مسلماً «بهوقت شام» ازلحاظ ساخت فیلم موفقی است و میتوان به حاتمی کیا نمره کاملی داد. حاتمی کیا که خوب قواعد درام و قصهگویی را بلد است، در «بهوقت شام» اکشنی ساخته که قابلباور است و جلوههای ویژه میدانی و ویژهاش بسیار فراتر از سطح سینمای ایران است. پلانهای زیبا و چشمنواز، موسیقی دراماتیک کارن همایونفر، فیلمبرداری بینظیر و هلی شات هایی که برای اولین بار در متن قصه میگنجند، همه نشان از تبحر حاتمی کیا دارد؛ اما آنجایی که به تفکر پشت «بهوقت شام» میرسیم، فیلمساز همچون قهرمانش الکن و ناتوان به نظر میآید. «بهوقت شام» همانقدر که چالشی است برای خود حاتمی کیا تا یکقدم به نسل جدید سینما دوستان نزدیک شود و ناکام می ماند، چالشی برای بیننده هم هست که آیا مدهوش اینهمه هنرنمایی فنی و احساسات گرایی محض پایان فیلم شود یا بهمانند کارگردان برای اولین بار در مواجهه با اثری از حاتمی کیا، در میانه بیستد و نه قهرمان فیلم را باور کند و نه پروازش را.همچنین بخوانید:
نقد فیلم «بهوقت شام»: به پاس آنان
نقد فیلم «بهوقت شام»: ابراهیم در شام
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.