اخبار کسب و کار

بدترین فیلم‌های نیمه اول سال ۹۷

نیمه اول سال ۹۷ فیلم بد و ضعیف کم نداشت. می‌توان در خوش‌بینانه‌ترین حالتش نیمی از فیلم‌های اکران شده را در شمار بدترین فیلم‌های سال هم قرار داد. انتخاب پنج فیلم از میان این همه گزینه واقعاً کار سختی بود! مثلاً همه کمدی‌های ساخته شده پتانسیل این را داشتند که در این لیست قرار بگیرند یا اکثر فیلم‌های مثلاً اجتماعی! اما در انتخاب‌ها سعی کردیم از ژانرها و فیلم‌های متفاوتی استفاده کنیم تا به این بهانه نگاهی کلی‌تر به اوضاع خراب سینمای ایران بیندازیم.

همچنین بخوانید:
بهترین فیلم‌های نیمه اول سال ۹۷

«داش آکل»بی‌اغراق می‌توان «داش آکل» را یکی از بدترین اقتباس‌هایی که تابه‌حال در سینمای ایران از فیلم یا اثر ادبی دیگری ساخته شده، دانست. هیبت «داش آکل»‌ صادق هدایت یا ساخته مسعود کیمیایی کجا و این فیلم ضعیف کجا؟ «داش آکل» از پایه و اساس همه‌چیزش غلط است. از انتخاب بازیگرانی مانند محسن افشانی و نیما شاهرخشاهی و بیش از همه مهران غفوریان بگیرید تا مثلاً شکل دیالوگ‌پردازیش که می‌خواهد هم سنتی باشد و هم به‌روز و یک چیز میان‌مایه و مضحک از آب درآمده است.
طراحی صحنه فیلم به شکلی است که انگار بازیگران برای اولین بار پا به این لوکیشن‌های تصنعی و ساخته شده گذاشته‌اند و اولین بار است که لباس‌هایشان را به تن کرده‌اند؛ اما بدترین مورد «داش آکل» ‌شکل برگزاری صحنه‌های اکشنش است که نیاز به جلوه‌های ویژه یا میدانی داشته و برای کم‌خرج کردن همه صحنه‌های اکشن در نمای نزدیک یا بر روی سوژه‌ای خارج از اصل صحنه برگزار شده‌اند تا گروه تولید به‌زحمت و هزینه کردن نیافتند! خب چه اصراری است که وقتی سرمایه کافی نداریم سراغ لقمه بزرگ‌تر از دهانمان برویم؟! و اصلاً مهم‌تر از آن وقتی ایده تازه و خلاقانه‌ای نداریم، چه اصراری است که فیلم بسازیم که خودمان را ملعبه دست تماشاگران کنیم؟
«دشمن زن»یک فیلم دم‌دستی و سطحی‌انگارانه که می‌خواهد دغدغه‌هایی جدی را در لوای طنز و شوخی به مخاطب خود منتقل کند اما زهی خیال باطل! چرا کارگردانان کمدی‌ساز فکر می‌کنند که می‌توانند با شوخی‌های دمده صد سال پیش کماکان تماشاگر را بخندانند؟ تعداد شوخی‌های بامزه و خوب «دشمن زن» به انگشتان یک دست هم نمی‌رسد؛ و به بهانه پرداختن به تفاوت‌های زنان و مردان و رقابت میان دو جنس، انسانیت را زیر پاهایش خرد می‌کند. مخاطب سینمای ایران تا کی باید به چنین فیلم‌های مبتذلی بخندد؟ مسئله مهم اینجاست که ژانر کمدی به‌عنوان گیراترین و پرطرفدارترین ژانر سینمایی در ایران، بیش از هر ژانر دیگری می‌تواند تأثیرات مهم در عرصه فرهنگ بگذارد و متأسفانه بدل به ولنگ و وازترین ژانر سینمایی امروزمان شده است. فیلم‌های کمدی امروز، فیلم‌هایی امثال «دشمن زن» بزرگ‌ترین خائنان فرهنگی جامعه‌اند که نه‌تنها خوراک بد به خورد مخاطب می‌دهند و او را به سطحی‌نگری تشویق می‌کنند که با تداوم ساختشان، تربیت سینمایی و انتظارات و برداشت مخاطب از ژانر کمدی را هم دستخوش تغییر می‌کنند و از همین مجاری کوچک و به‌ظاهر غیر مهم است که فرهنگ در میان مردمان از دست می‌رود…
«مرداد»یک درام اجتماعی که قرار است به مشکلات زناشویی بپردازد و نمایشگر معضلات زیستی یک زوج جوان باشد؛ اما «مرداد» درست شبیه به عموم فیلم‌های اجتماعی ایران، تماشاگر را کودن فرض می‌کند و داستانی کلیشه‌ای و بی‌مزه را با کلی آب‌وتاب و ادعا به خوردش می‌دهد. داستانی که ترکیبی از یکسری روایت آشنا و دستمالی‌شده در سینمای ایران است: زنی که بچه‌دار نمی‌شود، همسری به شوهرش شک می‌کند و می‌خواهد از کار او سردربیارد و ببیند که به او خیانت کرده است یا نه و مردی که بی‌خود و بی‌جهت بی‌اعراب و بداخلاق است و با صد من عسل هم نمی‌شود قورتش داد! فیلم تا نیمه با همین کلیشه‌ها جلو می‌رود، غافل از اینکه تماشاگر چند پله‌ای از هوش فیلم‌ساز جلوتر است و دستش را خوانده. نیمه پایانی فیلم قرار است شوک برانگیز و خاص باشد و مثلاً تماشاگر را میخکوب کند اما فقط به خنده‌اش می‌اندازد. «مرداد» عنوان بدترین گره‌گشایی سال را با اختلافی فاحش نسبت به باقی رقبا از آن خود می‌کند. ایده‌ای که فیلم‌ساز خیال کرده، می‌ترکاند، خیلی وقت است که در نزد تماشاگر لو رفته و او سردرگم است که چطور در حدفاصل دو نیمه فیلم دو خرده داستان کاملاً بی‌ربط به یکدیگر به شکل زورچپانی درهم گره می‌خورد تا فیلم به پایان برسد.
«لونه زنبور»بی‌مزه‌ترین و لوس‌ترین کمدی نیمه اول سال! فیلمی بی‌سروته که ساخته نشده است مگر برای خالی کردن جیب تماشاگر با آمدن به سینما. «لونه زنبور» داستان دو رفیق است که صندوقچه عتیقه مهمی به شان می‌رسد و شبی در حین فرار آن را در ساختمانی پنهان می‌کنند و وقتی برمی‌گردند سراغش، ساختمان تبدیل به یک کلانتری شده است و حالا باید از دل لونه زنبور عتیقه را بیرون بکشند. خب هرچند که ایده اولیه جالب و بامزه به نظر می‌رسد اما در ساخت و پیش از آن در نگارش فیلم‌نامه، تلف شده است. فیلم‌نامه شدیداً مخدوش و سردرگم و شوخی‌ها یکی از دیگری تکراری‌تر و بی‌مزه‌تر. در ساخت هم به همین شکل، فیلم دچار یک بی‌نظمی عجیب می‌شود؛ صحنه‌های غیر مهمی که نه کارکرد روایی دارند و نه خنده‌دار هستند، سال‌ها به طول می‌انجامند و صحنه‌های خنده‌دار یا پتانسیل‌های روایت دم‌دستی انگاشته می‌شوند و به‌سرعت رد شده و مجال بروز نمی‌یابند. محسن کیایی و پژمان جمشیدی که خودشان یک زوج کلیشه‌ای برای فیلم‌های کمدی به‌حساب می‌آیند، همه سعی‌شان را کرده‌اند تا کمی ضرباهنگ و پویایی به فیلم ببخشند، اگر هم اتفاق بامزه‌ای می‌افتد از صدقه‌سری بازی خنده‌دار این دو نفر است و دیگر هیچ!
«خرگیوش»فیلمی در ادامه سنت هذیان‌گویی «مهمونی کامی»‌ و از یکی از رفقای کارگردان همان فیلم و محصول یک نگرش که فکر می‌کند تجربیاتش از مواد روان‌گردان را باید تبدیل به فیلم کند و بدتر از آن حاصل کار کسانی که گمان می‌برند وقتی بالا هستند، هر ایده‌ای که به سرشان می‌زند، شاهکار و خفن است! دریغ که اگر نخواهیم بگوییم چرند است، واقعاً هیچ‌چیز خاصی نیست! سه رفیق یک روز در خانه دورهم هستند و ماده مخدر جدیدی را استفاده می‌کنند و حسابی های می‌شوند و کره‌خوری و حال منگ بعدش نصیب تماشاگران بیچاره سینمای ایران می‌شود. «خرگیوش» بیش‌ازحد تحمل وراج است، طوری که تماشاگر در اواسط فیلم دنبال لحظه‌ای سکوت می‌گردد و اگر هم در دلش یک «خفه شو»‌جانانه نثار فیلم و شخصیت‌هایش کند، راه دوری نرفته است؛ اما از همه روی اعصاب‌تر چنگ زدن فیلم‌ساز به سینما و تاریخ سینماست، هرکجا که کم می‌آورد. المان‌های تاریخ سینمایی را در سرتاسر فیلم می‌توانید پیدا کنید اما دریغ از ذره‌ای بینش سینمایی و یک جو فیلم قابل‌تحمل!

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا