بررسی فیلم «گرگ بازی»: یک مشت بازیگر بزرگ یا یک بازی بزرگ
«گرگ بازی» اولین فیلم سینمایی عباس نظام دوست، یک اتفاق ویژه و منحصربهفرد در سینمای ایران است. «گرگ بازی» از آن دسته فیلمهاست که هنگام تماشایش، تمام مدت روی لبه صندلیتان نشستهاید، دستهایتان مشت شده و هر از چند گاهی باید به خود یادآوری کنید که نفس بکشید. تعلیق، دلهره و رمز و رازی که در تمام روایت جاری است، حتی پس از ترک سالن هم همراهتان خواهد بود و تا مدتها به فیلم و داستانش، به شخصیتها و انگیزههایشان و مهمتر از همه به خودتان فکر خواهید کرد.
«گرگ بازی» داستانش را ازآنجا شروع میکند که یک جمع دوستانه، پذیرای دو عضو جدید است تا با نشان دادن راه و رسم بازی مرسوم خود، آنها را تشویق کند تا برای تبدیل این بازی به یک تئاتر سرمایهگذاری کنند. ورود عضو سوم که هیچکس نمیداند از کجا آمده است، به بازی شکلی دیگر میدهد و حوادث عجیبوغریبی روی میدهد.
شاید در اوایل فیلم، وقتی در میان این دورهمی دوستانه قرار دارید و اختلافات زناشویی و ماجراهای عشقی قدیمی برای معرفی نسبی کاراکترها را مشاهده کنید، برایتان این تصور پیش آید که با یک ملودرام جامعهشناختی طرف هستید که تاکنون بارها نمونههای مشابهش را دیدهاید، اما «گرگ بازی» بههیچوجه این راه را ادامه نمیدهد و هرچه بیشتر پیش میرود، بیشتر اوج میگیرد و بیننده را بیشتر در خود فرومیبرد.
بازی سرگرمکنندهای متشکل از سه گرگ، یک پیشگو و یک جادوگر و اهالی یک روستای خیالی که هیچکدام هویت دیگری را نمیدانند و هدف بازی، شناسایی گرگها با کمک پیشگو و جادوگر است و وقتی بازی اوج میگیرد که شهروندان بهجای گرگ، بهاشتباه پیشگو را بکشند و این دقیقاً اتفاقی است که در «گرگ بازی» میافتد، شهروندان به حامی خود حمله میکنند و گرگها در میان شهروندان جولان میدهند.
«گرگ بازی» روایتی غیرخطی همراه با فلاش فوروارد و بک واردهای زیادی دارد که باعث میشود بیننده یکلحظه از پرده نمایش چشم برندارد. روایتی اینچنینی باید از ساختار فیلمنامهای قوی برخوردار باشد تا عنان ماجرا از دست فیلمساز خارج نشود.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «ناخواسته»: یک درام جاده ای جذاب
نظام دوست که خود نگارش فیلمنامه اولین اثرش را بر عهده داشته، یک فیلمنامه کم نقص نوشته که کاراکترهایش را بهخوبی در کنار یکدیگر میچیند و حوادث را پیش میبرد؛ اما مهمترین تکنیک ساختاری که «گرگ بازی» از آن بهره میبرد، تدوین است. دکوپاژ بینظیر نظام دوست با تدوین عالی و بیکموکاست مستانه مهاجر، مهمترین وزنه فیلم برای اوج گرفتن است. اپیزودهایی که گرچه در پی هم روایت میشوند اما با پرشهای زمانی متعدد همراه هستند، به همراه صحنهای خارج از روایت داستان که جداکننده حوادث و اپیزودها یا به شیوه تئاتر، بهتر است بگوییم پردههای مختلف قصه، آنچنان خوب به هم وصل شدهاند که خاصیتی شبیه پازل بهکل قصه میبخشند، پازلی که تا آخرین سکانس فیلم قطعاتش را بیهیچ نظم و ترتیبی در اختیار بیننده قرار میدهد و این اوست که باید پازل را بچیند و به تصویر کلی برسد.
بااینحال، آنچه «گرگ بازی» را جذاب و جسورانه کرده است، همین تصویر کلی پایانی است که شاید اصلاً وجود نداشته باشد و بیننده هرچقدر هم بخواهد نتواند به یک تصویر کلی برسد. نظام دوست از مطرح کردن سؤالاتی که حتی خودش هم پاسخی برای آنها ندارد ابایی ندارد و بیننده را در مسیری برای یافتن آخرین قطعه پازل، همراه کاراکترها و حتی خودش از سالن سینما بدرقه میکند و اینچنین است که «گرگ بازی» میشود یک اثر متفاوت و نزدیکترین رویکرد به سینمای پستمدرن در سینمای ایران. سینمایی که از عدم قطعیت صحبت میکند، تماشای اثر، نقطه پایانی بر روایت قلمداد نمیشود و شخصیتهای چندبعدی، غیرقابل شناخت و عجیب، روح تماشاگر را تسخیر میکنند.
دکوپاژ خوب نظام دوست به همینجا ختم نمیشود. تمام سکانسهایی که در تاریکی فیلمبرداری شدهاند، کلوزآپها، برداشتهای نقطه دید کاراکترهای مختلف و از همه زیباتر، سکانس راه رفتن مردی در راهرویی بیانتها، سفید و بیروح و دوربینی که از زاویه پایین او را تعقیب میکند به بیننده القا میکند در یک بازی عجیب اسیرشده است و کاتهای ناگهانی به این صحنه تکرارشونده، هرلحظه به بیننده یادآوری میکند که چیزهایی هست که او نمیداند و باید روند داستان را با همه بینظمیاش دنبال کند تا به سرنخ جدیدی برسد.
نظام دوست در پرداخت جزئیات داستانش هم فوقالعاده عمل کرده است. گرچه «گرگ بازی» اساساً یک درام مبتنی بر کاراکتر نیست و ما هم آشنایی چندانی با آنها پیدا نمیکنیم، اما ورود هر کاراکتر بهگونهای ویژه و منحصربهفرد چیده شده تا بیننده را کاملاً وارد فضای داستان کند. دیالوگهایی که بین کاراکترها ردوبدل میشود دقیق و هدفمند طراحیشده است. وقتی سپیده (مهسا علافر) به دکتر (علی مصفا) میگوید چهرهاش برای او آشناست، بعدتر وقتی اعضای گروه مجبور به اثبات وجود دکتر و همسرش میشوند به کار میآید و تنها ردی است که نشان میدهد دکتر و همسرش و همسایه مرموزی که آن شب به بازی پیوستند، خارج از آن خانه متروک و خارج از گرگ بازی وجود خارجی داشتهاند و توهم این افراد نبودهاند، چراکه حتی برخوردی که پرستو (نگار جواهریان) در بیمارستان با دکتر داشته نیز حالا بهکلی زیر سؤال رفته است. در آخرین گفتوگوی هما (هانیه توسلی) و سعید (احسان گودرزی) که اواخر فیلم هم اتفاق میافتد و تنها سرنخ اعضای گروه است تا ثابت کنند که خودشان در حال بازی نیستند بلکه بازیخوردهاند، هما برای اولین بار در طول فیلم نام همسرش یعنی دکتر را میگوید؛ عباس. از کنار این موضوع بهراحتی نگذرید، اگر دقت کنید تمام این بازیها برای این بود که پرستو به دکتر نشان دهد که چگونه میخواهد گرگ بازی را به یک تئاتر تبدیل کند، درواقع با کنار هم قرار دادن نام دکتر که بازی اصلی را هدایت کرده و فیلمساز، تازه متوجه خواهید شد که چگونه گرگ بازی به یک نمایش تبدیل خواهد شد؛ همه تماشاگران حاضر در سالن سینما وارد بازی فیلمساز شدهاند و بدون اینکه خودشان بدانند ناظران بازی مرگآور عباس (فیلمساز و دکتر) شدهاند. سکانس پایانی، بهترین سکانس فیلم است. عباس و مرتضی (همسایه مرموز با بازی حمید پور آذری) عازم یک بازی دیگر هستند تا مثل گرگی به گله بزنند اما صورتشان دیده نمیشود و بیننده فقط صدایشان را میشنود، این گرگها میتوانند هرکسی باشند و فیلمساز تعمداً به آنها هویت نمیبخشد؛ اینجاست که احساس میکنید شاید خودتان هم در یک بازی بزرگتر گرفتارشدهاید و از هیچچیز خبر ندارید.
در این میان، نباید از بازی خوب بازیگران هم گذشت. بهجز نگار جواهریان که از روزهای اوجش خیلی وقت است فاصله گرفته است، بقیه بازیگران که تجربه زیادی هم ندارند تکتکشان شما را مسحور میکنند. احسان گودرزی که قبلاً در «اژدها وارد میشود» حضور داشت بار دیگر نقش یک عاشق معصوم و فریبخورده را به زیبایی ایفا میکند، مهسا علافر همان خونسردی شخصیتش در «من دیهگو مارادونا نیستم» را به کار میآورد و شخصیت سپیده را زنده میکند. سعید چنگیزیان که البته نسبت به دیگران تجربه بیشتری دارد هم بینظیر است، اما علی مصفا، ستارهای بینقص و عجیب است در «گرگ بازی». از همان اولین سکانس حضورش، ترس به اندامتان میاندازد و کلوزآپهای صورتش بینظیر از آب درآمده است، درحالیکه با چشمانی شبیه یک شکارچی لبخند میزند و باقی اعضای گروه را زیر نظر دارد. مصفا تاکنون تجربه بازی در نقش منفی را نداشته است و در «وارونگی» هم یک کاراکتر خاکستری بود، اما در «گرگ بازی» با یک کاراکتر عجیب از سوی او طرف هستیم که با بازی بینظیرش اینقدر باورپذیر از آب درآمده است. دکتر، از آن دسته کاراکترهایی است که معلوم نیست از کجا آمدهاند و انگیزهشان چیست، فقط میدانیم که از سوختن دنیا لذت میبرند، چیزی شبیه کاراکتر جوکر در «بتمن» نولان، یک ضدقهرمان واقعی و ترسناک. کلیت اثر نظام دوست هم بیشباهت به آثار نولان نیست، اما آنچه «گرگ بازی» را تا این حد منحصربهفرد کرده است، به نظر میرسد تأثیری باشد که از سینمای لینچ و بعدتر فینچر وارد جهان داستانی فیلمساز شده باشد. «گرگ بازی» یک تجربه نیمه پستمدرن است که تماشاچی را به بازی میگیرد و هویت و روابط انسانی را به چالش میکشد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.