اخبار کسب و کار

چرا جهان‌های فانتزی محبوب ما هستند؟ – بخش دوم: نویسندگان

دیجی‌کالا مگ – منبع جامع اخبار و مقالات تخصصی در حوزه‌ی تکنولوژی، بازی‌های کامپیوتری، فرهنگ‌ و هنر، سلامت و زیبایی و سبک زندگی

در بخش اول راجع‌به هواداران صحبت کردیم. حالا وقتش است که به نقش نویسندگان در محبوبیت دنیاسازی بپردازیم.

تالکین اغلب به‌عنوان پدر دنیاسازی شناخته می‌شود. البته او اولین کسی نیست که دنیایی خلق و داستانی خیالی در آن تعریف کرد، اما او این سنت را وارد فاز جدیدی از پیچیدگی و گستردگی کرد. از انتشار ارباب حلقه‌ها تاکنون نویسندگان زیادی از تالکین تقلید کرده‌اند، اما تقلیدشان عموماً به همان دو عنصر پیچیدگی و گستردگی محدود می‌شود، با این‌که هیچ‌کدام فی‌الذات عناصری پسندیده محسوب نمی‌شوند. داستان کوتاهی که خوب است، با اضافه شدن چند صفحه‌ی جدید جدید عالی نمی‌شود. همچنین وقتی کشف علمی جدید انجام می‌شود، کاشفش آن را به پیچیده‌ترین شکل ممکن شرح نمی‌دهد. اتفاقاً برعکس: هنر و علم هردو از ظرافت داشتن و متمرکز بودن سود می‌برند. به قول اینشتین، پس از مدتی، دانشمندان انتظار دارند دنیا به طور زیبایی ظرافت‌مند باشد؛ برای همین است که یکی از نشانه‌های نظریه‌ای قابل‌اعتنا این است که بتوان ایده‌ی نهفته در آن را با کنار هم قرار دادن چند متغیر ساده شرح داد.

اگر مشاهده‌ی این معادله هوش از سرتان نبرده، نصف عمرتان بر فناست.

اما بنا بر دلایلی نامعلوم، در حلقه‌های هنری مدرن پیچیدگی به‌عنوان عنصری پسندیده در نظر گرفته می‌شود؛ این تصور وجود دارد که هرچقدر زمان و زحمت بیشتری صرف خلق اثری شده باشد، آن اثر ارزشمندتر است. بنابراین حجم و بزرگی آثار است که توجه ما را جلب می‌کند، نه خلاقیت، سبک نگارش یا مهارت به کاررفته در خلقشان. برای همین هنرمندان به انجام کارهایی چون پوشاندن کلیساهای قدیمی با کیسه‌های پلاستیکی، چیدن ده‌هزار چتر در کنار بزرگراه و بازسازی نمونه‌ی ده‌متری مونا لیسا با خلال دندان روی می‌آورند. در نظر این افراد، معیار سنجش ارزش هنر با معیار سنجش رکورد بیشترین تعداد بارفیکس در دنیا فرقی ندارد. با این وجود، هرکسی که در محیط دفتری کار کرده باشد، خوب می‌داند که افزایش ساعات کاری لزوماً به بازدهی بیشتر یا کیفیت کاری بهتر منجر نخواهد شد.

به‌شخصه دوست دارم در هنر شاهد ظرافت، دقت و مهارتی باشم که حاصل سال‌ها تمرین و ممارست هنرمند است، تمرین و ممارستی که به‌لطف آن، هنرمند بدون زحمت و با وقاری مثال‌زدنی، تمام آنچه را که آموخته به عرصه‌ی نمایش می‌گذارد. برای همین برای من مطالعه راجع‌به کیفیت خطوط در طرح‌های اولیه‌ی داوینچی جذاب‌تر از گاوی‌ست که دمین هرست (Damien Hirst) با اره‌ی صنعتی از وسط نصف کرده است. تحسین کردن اثری صرفاً به خاطر این‌که کلی زحمت پایش کشیده شده کاری بیهوده‌ست، خصوصاً وقتی پی ببرید که می‌توان در راستای دستیابی به پوچی کلی زحمت کشید. اما همیشه کسانی هستند که خرکاری بقیه برایشان تحسین‌برانگیز باشد، و همیشه نویسندگانی هستند که کمیت را بر کیفیت ترجیح دهند، خصوصاً وقتی پای دنیاسازی در میان باشد.

«مادر و فرزند جداشده» اثر دمین هرست

«مادر و فرزند جداشده» اثر دمین هرست

این مقاله الگوی رفتاری‌ای را شرح می‌دهد که در یادداشت‌ها، نامه‌ها و دست‌نوشته‌های به‌جامانده از تالکین مشهود است. او کارنامه‌ی کاری‌اش را با داستان نوشتن به صورت منظم شروع کرد. اما در اواخر عمرش کارش شده بود اطمینان حاصل کردن از این‌که یک‌وقت رعایت مقیاس صحیح فواصل جغرافیایی، گذر ماه‌ها، درون‌مایه‌های کاتولیک و مکان آرتفکت‌های دوارف‌ها در دنیای خیالی‌اش از قلم نیفتاده باشند. البته طبیعی‌ست که هر نویسنده‌ای بخواهد کارش دقیق باشد و دنیا و داستان‌هایی خلق کند که از لحاظ منطقی کم‌وکاست نداشته باشند، ولی دیگر نباید شورش را درآورد. ما همه انسان هستیم و انسان جایزالخطاست، برای همین تلاش برای خلق دنیایی به گستردگی دنیای واقعی محکوم به شکست است. عمر انسان کوتاه است و باید آن را عاقلانه سپری کرد. به نظر من صرف کردن سال‌های متمادی روی دستکاری کردن جزئیات یک کتاب کاری عبث و بی‌فایده است. اگر داستان قبلاً نوشته شده، چه دلیلی دارد که به عقب گریز زد و با وسواسی دیوانه‌وار تک‌تک قسمت‌های آن را بازنگری کرد؟

اگر تالکین به جای صرف آن همه وقت روی تصحیح هزاران ارجاع به نام‌ها و وقایع‌نگاری دنیایش سه کتاب دیگر می‌نوشت، کارش ارزشمندتر نبود؟ البته بسیاری از انسان‌ها تمایل دارند به جای به پایان رساندن طرح‌های بزرگشان، وقتشان را صرف کمال‌گرایی جنون‌آمیز راجع‌به جزئیات کنند. با این وجود، بزرگ‌ترین آثار ادبی تاریخ پر از اشکال، بخش‌های زائد و گریزهایی بی‌نتیجه هستند. این ضعف‌ها باعث شکست خوردن این آثار نشدند. در واقع دلیل اصلی قابل‌توجه بودن و تاثیرگذار بودنشان همین است. موبی‌دیک یکی از بلندپروازانه‌ترین مثال‌ها در این زمینه است. این کتاب قواعد ژانر، سبک نگارشی و فلسفه را به شکلی بی‌باکانه به چالش کشید و با وجود تمام اشکالاتش یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای ادبی به شمار می‌آید. تجربه به من ثابت کرده که زمانی که نویسنده‌ها صرف ویراستاری می‌کنند خیلی زیاد و زمانی که صرف نوشتن می‌کنند خیلی کم است.

بسیاری از نویسندگان بزرگ در طول تاریخ در دام کمال‌گرایی گرفتار شدند، ولی این کمال‌گرایی هیچ‌گاه در بهبود اثرشان تاثیری نداشت. بهشت بازیافته‌ی (Paradise Regained) میلتون و فتح اورشلیم (Jerusalem Conquered) تسو صرفاً پاورقی آثار بزرگی هستند که قرار بود اصلاحشان کنند یا جایگزینشان شوند. مجموعه‌ی شعر بزرگ پترارک از ملاقات او با دختری نوجوان در کلیسا شروع می‌شود، دختری که آتش شهوت را در او شعله‌ور می‌کند. این مجموعه شعر چهل سال بعد به پایان می‌رسد. در پایان شهوت این مرد رو به موت با امید به رستگاری در ناجی‌اش جایگزین شده است. اشعار پترارک به‌نوبه‌ی خود فوق‌العاده هستند و میزان تاثیرگذاری‌شان در تاریخ ادبیات غرب بی‌سابقه است، اما این اشعار نشان می‌دهند که بهترین نتیجه‌ای که هنرمند پیر می‌تواند به کسب آن امیدوار باشد، این است که خود پیشینش را به زیرمجموعه‌ای از خود فعلی‌اش تبدیل کند. واقعاً چه لزومی دارد اثری را بازنویسی کرد، وقتی نتیجه اثری کاملاً جدید خواهد بود؟

جورج لوکاس، در جریان پروژه‌ی تد ترنر (Ted Turner) برای ریمستر کردن و رنگی کردن فیلم‌های قدیمی، در دفاع از حفظ فیلم‌های قدیمی (Film Preservation) گفت:

«به‌زودی امکانش فراهم می‌شود تا با استناد بر هرگونه تغییر یا دگرگون‌سازی که مالک اصلی کپی‌رایت در لحظه عشقش می‌کشد روی فیلم اعمال کند، نگاتیوی جدید و «اوریجینال» درست کرد… نباید اجازه دهیم تاریخچه‌ی فرهنگی‌مان بازنویسی شود… منفعت مردم بر منفعت تمامی نهادها و جناح‌های دیگر ارجحیت دارد.»

اگر لوکاس به ایده‌آل‌های خودش پایبند می‌ماند، دائماً سعی نمی‌کرد چیزی را که خوب بود از نو بسازد، بلکه ایده‌های دیگرش را به بار می‌نشاند.

برقراری تعادل بین نوشتن و ویرایش کار دشواری است، خصوصاً وقتی در میانه‌ی پروسه‌ی خلق کردن باشید. گاهی اوقات میل به اصلاح کردن، افزودن جزئیات، شرح دادن و جواب دادن به سوالاتی که اصلاً قرار نبود کسی بپرسد نویسنده را به مرز جنون می‌کشاند. هیچ دلیلی ندارد خواننده بداند که رویین‌تنان شمشیرزن سرزمین‌های کوهستانی در اصل بیگانگانی از سیاره‌ی زیست (Zeist) بودند یا سوپرمن به خاطر برخورداری از قابلیت «دورجابجایی لامسه‌ای» می‌تواند ساختمان‌ها را بدون فرو ریختنشان در هوا از روی زمین بردارد، یا منشاء نیرو در دنیای جنگ ستارگان باکتری فوق‌هوشمندی‌ست که حاضر نیستم اسمش را اینجا بیاورم. هیچ‌کس خواستار این توضیحات نبود. این توضیحات از شدت مصنوعی بودن داستان نمی‌کاهند، برای همین تنها کاربردشان اضافه کردن پیچیدگی بی‌فایده به دنیای داستان است. این جزئیات نحوه‌ی کارکرد دنیای داستان را هیچ‌جوره تغییر نمی‌دهند. می‌توانید خیال خودتان و بقیه را راحت کنید و بگویید منشاء قدرت شمشیرزنان سرزمین‌های کوهستانی، ساکنین کریپتون و جدای‌ها جیلی‌بیلی است. هیچ فرقی در ذات قضیه ایجاد نمی‌کند.

به‌شخصه وقتی کتاب می‌خوانم، همیشه دنبال هدف می‌گردم. دلیل وجود فلان واژه، جمله و ایده در کتاب چیست؟ اگر دلیلی وجود نداشته باشد، بهتر است آن را از کتاب حذف کرد. ولی تعداد دلایل ممکن برای گنجاندن فلان چیز در کتاب بسیار زیاد است و این تعدد، پتانسیل زیادی برای نقد و بررسی و پی بردن به چرایی و چگونگی خلق آثار فراهم می‌کند. علاوه بر مثال‌های بالا، کتاب‌های زیادی هستند – خصوصاً آثار علمی‌تخیلی – که حول محور جزئیاتی پرزرق‌وبرق و پرتعداد می‌چرخند، اما جزئیاتی که هیچ هدفی پشتشان نیست.

9 - Nautiuls Model

مدل ناتیلوس اثر هارپر گاف

هنگام خواندن کتاب بیست‌هزار فرسنگ زیر دریا، به پاراگراف‌های طولانی – یا حتی فصول کاملی – برخورد کردم که به‌کل از توصیف وزن زیردریایی‌ها، ترکیب شیمیایی باتری‌ها و فهرست گیاهان و حیوانات تشکیل شده بودند. برایم سوال بود که هدف از گنجاندن چنین اطلاعاتی چه بوده و از چه لحاظ دنیا و داستان ورن را غنی‌تر می‌کنند؟ البته انجام آزمایش فکری راجع‌به خاصیت شناوری ممکن است برای یک مهندس جذاب باشد، ولی بیشتر این آزمایش‌های فکری نیز مثل طرح‌های کلی (Outline) پیرنگ دور انداخته می‌شوند. دلیل دور انداخته شدنشان نیز یکسان است: نوشته‌یمان محتوایشان را با ظرافت و مهارت بیشتری انتقال داده است.

البته اوید (Ovid) هم فهرست‌های طولانی می‌نوشت، ولی فهرست‌های او شاعرانه بودند: نقاشی‌هایی از جنس صدای دایره‌زنگی و صفیر. گریز زدن‌های ورن به‌ندرت لحن داستان را غنی‌تر می‌کنند. البته طبیعی‌ست که شخصیت زیست‌شناس داستان چنین افکاری را ابراز کند، ولی این انتخاب نویسنده است که چه شخصیت‌هایی در داستانش بگنجاند. اگر شخصیت داستان قرار است ویژگی‌ها و عادات خاصی داشته باشد، این ویژگی‌ها و عادات باید به شکلی جالب به خواننده عرضه شوند. پی.جی. ودهاوس (P.G. Wodehouse) و داگلاس آدامز (Douglas Adams) با ملال‌آورترین شخصیت‌های ممکن به این مهم دست پیدا کردند. ما باید با خودمان روراست باشیم: قطار کردن اسامی خاص پشت سر هم و اشاره به ریزجزئیاتی که فقط برای افرادی با ذهنیتی ماشینی جذاب هستند، هنر نیست.

البته جزئیات بخشی جدایی‌ناپذیر از نحوه‌ی انتقال دنیای مولف به مخاطب است، ولی این جزئیات باید در پیشبرد داستان نقشی حیاتی داشته باشند، به خودی خود جالب باشند یا در راستای تاملات هنری یا فلسفی در داستان گنجانده شده باشند. مثلاً در فیلم شکارچیان روح (Ghostbusters)، تمامی ارجاعات به مسائل ماوراءطبیعه بر پایه‌ی اسامی و کانسپت‌های واقعی بنا نهاده شده‌اند، احتمالاً به خاطر این‌که جد دن اکروید (Dan Ackroyd)، یکی از نویسندگان فیلم، روح‌شناسی سرشناس بود. با این وجود این جزئیات به شکلی واقع‌گرایانه با دنیای داستان گره خورده‌اند و حواس خواننده را از داستان پرت نمی‌کنند، چون برای انتقالشان از تشریح و اطلاعات‌دهی‌ای که از شدت توی‌چشم‌بودن ذوق بیننده را کور می‌کند استفاده نشده است. در اصل، اگر کسی با این ارجاعات آشنایی قبلی نداشته باشد، متوجهشان نخواهد شد (به جز در موقعیت‌های طنز). این جزئیات در ارتباط با شخصیت‌ها، گفتگوها و حوادث داستان و متناسب با اکشن فیلم به بیننده انتقال می‌یابند، کسل‌کننده نیستند و از ارزش فیلم کم نمی‌کنند، چون چندین لایه‌ی روایی مختلف در حال تعریف شدن هستند و از گریزهای پرپیچ‌وخم خبری نیست.

البته این حرف بدین معنا نیست که عواملی چون جزئی‌نگری، توضیح دادن، دقیق بودن، حجم بالا و پیچیدگی بد هستند. هیچ‌کدام از این عوامل فی‌نفسه خوب یا بد نیستند و همه‌چیز به نحوه‌ی استفاده ازشان بستگی دارد، برای همین مولف باید حواسش باشد زحمتی که صرف خلق اثر می‌کند، با ارزشی که مخاطبش – یا حتی خودش – از آن کار دریافت می‌کند، برابر باشد. اگر اصلاح کردن یک اشتباه از مدت زمان خلق آن بیشتر طول بکشد، این یعنی کار شما دارد نتیجه‌ی عکس می‌دهد. در واقع کار شما نه خلق کردن، بلکه «ناخلق» کردن است. در چنین شرایطی کار عاقلانه‌تر (و شجاعانه‌تر!) این است که این آزمایش پرخطا را همان‌طور که هست بپذیرید، آن را به دنیا عرضه کنید و به ایده‌ی بعدی‌تان بپردازید.

هیچ کتابی بی‌نقص نیست. اگر نویسنده کل عمرش را صرف ویرایش یک اثر کند، باز هم به مفهوم «کتاب بی‌نقص» دست پیدا نخواهد کرد. تنها نتیجه‌ی به‌دست‌آمده، بازنویسی کتابش و تبدیل شدن آن به داستانی دیگر و سپس داستانی دیگر است. همزمان که زندگی آدم دستخوش تغییر می‌شود، ذهنیتش هم راجع‌به چیزهای مختلف تغییر می‌کند و داستانش را هم تحت‌تاثیر این تغییرات عوض می‌کند و هیچ‌گاه به هدف تمام کردنش نزدیک نمی‌شود. چنین نویسنده‌ای به‌مثابه‌ی نقاشی‌ست که دائماً طرح قبلی‌اش را خط زده و روی تابلو طرحی جدید می‌کشد. بدین‌ترتیب ده‌ها اثری را که خلق کرده نابود می‌کند و در آخر چیزی برای عرضه نخواهد داشت. پیشرفت در زندگی با تغییر ذهنیت همراه است، برای همین کتابی که در مقطع خاصی از زندگی‌تان نوشته باشید، نماینده‌ی اهداف و ارزش‌هایی‌ست که شاید ده سال بعد به هیچ‌کدامشان اعتقاد نداشته باشید. این ضعف نیست، بلکه یکی از شگفتی‌های انسان‌ها نیز در همین نکته نهفته است. انسان‌ها دائماً در حال آموختن، رشد کردن و تغییر ذهنیتشان هستند. نباید به این تغییر به چشم شکستی نگاه کرد که لازم است از دید بقیه پنهان بماند. نباید فکر کنیم در جوانی اشتباه می‌کردیم و در پیری به آگاهی رسیده‌ایم.

در نظر من، داستان ناشیانه‌ی دوران نوجوانی از روده‌درازی‌های کسل‌کننده و پرفیس‌وافاده‌ی دوران پیری سرتر است. در نظر خیلی‌ها با بالا رفتن سن، انسان داناتر و باتجربه‌تر می‌شود و به‌سان پازلی می‌ماند که قطعاتش کامل‌تر می‌شود. تعداد اندکی نویسنده‌ی خوش‌شانس موفق شدند هر دو دوره را پشت‌سر بگذارند. سبک‌وسیاق دوران پیری با دوران جوانی زمین تا آسمان تفاوت دارد، اما هردویشان نقاط قوت خاص خودشان را دارند. منطقی نیست که مولف سعی کند کاری را که با ذهنیتی خاص خلق شده، با ذهنیتی کاملاً متفاوت وفق دهد. بهتراست عمر مولف صرف کامل کردن آثاری شود که هرکدام نماینده‌ی دوره‌های مختلف از زندگی‌اش بوده‌اند. هیچ‌کدام از این آثار فاقد اشکال نیستند (هیچ چیز فاقد اشکال نیست)، ولی هدیه‌ی بهتر به بشریت همین آثار پراشکال هستند، نه دست‌نوشته‌های درهم‌وبرهم پیرمردی که سعی دارد آثاری را که از ذوق و قریحه‌ی دوران جوانی‌اش نشات گرفته‌اند، بازنویسی کند، چون دیگر در دوران پیری منطق پشتشان را درک نمی‌کند.

ادامه دارد..

نویسنده: جی. جی کیلی (J.G. Keely)

منبع: وبلاگ Stars, Beetles and Fools

بیشتر بخوانید: چرا جهان‌‌های کتاب فانتزی را دوست داریم؟– بخش اول: هواداران

The post چرا جهان‌های فانتزی محبوب ما هستند؟ – بخش دوم: نویسندگان appeared first on دیجی‌کالا مگ.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا