اخبار کسب و کار

«چاووش؛ از درآمد تا فرود»: از درآمد تا فرود یک مستند

«چاووش؛ از درآمد تا فرود» مستندی مصاحبه محور است از هانا کامکار و آرش رئیسیان که با تکیه بر روایت شفاهی افراد مؤثر در جریان چاووش، اطلاعات موثقی را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد. این اطلاعات که از شکل‌گیری تا پایان عمر گروه چاووش را شامل می‌شود به لحاظ تاریخی نیز با وقایع مهمی در عرصه موسیقی، اجتماعی و سیاسی پیوند خورده است. درواقع چاووش، محصول تأثیر اتفاقات اجتماعی بر هنرمندان جوانی است که برخی با دغدغه‌های حزبی و هنری و بعضی صرفاً با دغدغه‌ی هنری دست به تشکیل گروهی می‌زنند که بعد‌ها تبدیل به خاستگاه جریانی مهم در موسیقی ایران می‌شود.
اما مستند در حالی اکران می‌شود که از تأثیری گذاری چاووش بر موزیسین‌های ایرانی، به‌اندازه‌ی دو نسل گذشته است و موسیقی ردیف دستگاهی ایران به سمت‌وسوی دیگری می‌رود. مستندی که خود دچار پیچیدگی‌هایی در زمان شده‌ است. روایت افراد حاضر در این فیلم مربوط به دوران تشکیل چاووش است اما این روایت در بین سال‌های ۸۰ تا ۸۲ بیان می‌شود. سال‌هایی که تمامی افراد حاضر در چاووش در قید حیات هستند، اختلافاتشان پابرجاست و انتقادهایشان نسبت به هم پررنگ و تندوتیز است. همین مسئله به سازندگان این امکان را داده تا روایت واقعی‌تری را به مخاطب ارائه دهند؛ چراکه در فرهنگ ما، درگذشتگان به سبب ارجی که به آن‌ها می‌نهیم از یک مصونیت در برابر انتقاد برخوردار هستند و در حالت اغراق‌آمیز آن تبدیل به یک قهرمان می‌شوند؛ اما در این مستند با هیچ قهرمانی طرف نیستیم و چنانچه بخواهیم قهرمان سازی کنیم، به‌واسطه‌ی نگاه متعادلی که به کلیت چاووش شده، این مجموعه را به شکل کلی می‌توان به‌عنوان یک قهرمان تصور نمود (البته که شایسته است این عادت را کنار بگذاریم و به‌جای قهرمان سازی، نگاهی متعادل به یک جریان فرهنگی‌-هنری داشته باشیم).

همچنین بخوانید:
نقد و بررسی مستند «از سپیده تا فریاد»

آغاز مستند با تصاویر بدرقه‌ی پیکر استاد محمدرضا لطفی همراه است و آواز استاد علی‌اکبر شکارچی روی این تصاویر، مخاطب را با یک افسوس بزرگ همراه می‌کند. تصویر پیکر لطفی که روی دست جمعیت روان است شاید به‌مثابه ادای دین سازندگان این مستند نسبت به این استاد تأثیرگذار باشد و پیش‌درآمد این مستند حکایت از فرود یکی از مؤثرترین موزیسین‌های معاصر این سرزمین دارد. هانا کامکار و آرش رئیسیان اما از حضور سه تن از افراد تأثیرگذار چاووش محروم هستند، محرومیتی که نه به سبب عوامل طبیعی (مانند حیات این افراد) که به سبب خواست این افراد بوده است. بزرگانی چون محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان و هوشنگ ابتهاج افرادی هستند که در این مصاحبه‌ها شرکت نکرده‌اند و شاید صحبت‌های ایشان درباره‌ی چاووش، سبب می‌شد تا به تعدد روایت‌ها افزوده شود اما دیگر افراد حاضر در این مستند رعایت انصاف نموده‌اند و می‌شود مجموعه‌ی صحبت‌ها را عادلانه توصیف کرد.

مستند «چاووش؛ از درآمد تا فرود» اساساً به بررسی پیدایش یک ایده و از پسِ آن، شکل‌گیری یک جریان مهم هنری در تاریخ معاصر ایران می‌پردازد. جریانی که در مقطعی به‌عنوان جریان اصلی موسیقی ایران تبدیل شد و توانست شکل تازه‌ای از یک جریان کهنه را دوباره زنده کند. نگرش نورعلی‌خان برومند و اصرار ایشان بر زنده نگاه داشتن موسیقی ردیف دستگاهی ایران که در مرکز حفظ و اشاعه شکل گرفت و شاگردان ایشان که به پیروی از استاد خود (و البته اختلافاتی که شخصاً با این مجموعه داشتند) با خروج از این مرکز و جمع شدن در کنار یکدیگر کانونی را تشکیل می‌دهند که شکلی از ارکستراسیون و رنگ‌بندی سازها را دنبال می‌کند که موسیقی اصیل ایران سال‌ها از آن به دور بوده است. شکلی که البته بعد‌ها به دست افراد همین کانون تکامل می‌یابد.

ترکیبی که سازهایی نظیر ویولن و پیانو و شیوه‌ی نوازندگی ایرانی آن را برنمی‌تابد و به کمانچه بهایی دیگر می‌دهد. ترکیبی که با ساز سنتی می‌نوازد و ردیف می‌داند اما به نت آشناست؛ و درنهایت ترکیبی که موسیقی اعتراضی و مقاومت را دوباره با ساخت تصنیف‌ها و سرود‌هایش به موسیقی کلاسیک ایرانی بازمی‌گرداند.

این مستند به‌درستی و به شفافیت تلاش می‌کند از دل صحبت‌های احساسی و منطقی اعضای چاووش به یک روایت درست از این جریان دست یابد. در طول مستند بخش‌های مهمی از اطلاعات توسط جمال سماواتی (نوازنده تار و منتقد موسیقی) بیان می‌شود. ازآنجاکه جمال سماواتی علاوه بر نوازندگی، منتقد نیز هست و نگاه تحلیلی به موضوع چاووش دارد، روایت روشن‌تری را ارائه می‌دهد و سازندگان این مستند، هر جا که احساسات افراد بر روایتشان سایه می‌اندازد با کات‌های به‌جا و صحیح به مصاحبه‌ی جمال سماواتی، هوشمندانه تلاش می‌کنند تا جریان روایی مستند را از در مسیر تعادل نگه دارند. این‌گونه است که مخاطب با بیانی آمیخته از منطق و احساس روبه‌رو است که به درک بهتر و بیشتر واقعیت کمک می‌کند؛ اما استاد حسین علیزاده از مجموعه آهنگسازان و سرپرستان چاووش تنها فردی است که در این مستند شرکت داشته و روایتش را بیان می‌کند. این حضور از دو جنبه حائز اهمیت است. نخست آنکه حسین علیزاده از افراد مؤثر و جدا شده‌ی مرکز حفظ و اشاعه و از آهنگسازان و سرپرستان چاووش است و دوم آنکه حسین علیزاده از پرچم‌داران نوگرایی در موسیقی ردیف دستگاهی ایران به‌حساب می‌آید و به لحاظ نگرش به‌ردیف در نقطه‌ی مقابل محمدرضا لطفی قرار می‌گیرد (این تقابل الزاماً مفهوم منفی ندارد و اتفاقاً این دو استاد به شیوه‌ی خود به تکامل این نوع از موسیقی بسیار کمک نموده‌اند). استاد علیزاده در میان صحبت‌هایش و البته با بیانی بسیار شیرین به این اختلاف‌سلیقه با استاد لطفی می‌پردازد.
سیر روایی و مقاطع مختلف تاریخی نیز بسیار خوب بیان شده است و هر ورود به مقاطعی مانند انقلاب و جنگ تحمیلی با بیان یک خاطره از اعضای چاووش گره خورده است.

شرح مرارت‌های ضبط و تمرین و اجرا و تکثیر و فروش آثار چاووش اگرچه برای مخاطب (از برای داشتن چنین هنرمندانی) غرورآفرین است اما از جهتی نیز مایه‌ی سرافکندگی (ازاین‌رو که چرا موسیقی همواره با این کارشکنی‌ها از ناحیه‌ی مسئولان همراه است) نیز می‌باشد. مستند شرح می‌دهد که چاووش چگونه از هیچ و زیر زمین خانه‌ی لطفی، صاحب یک خانه می‌شود و برای اعضایش درآمد ایجاد می‌کند، به ایجاد یک فرآیند تولید و تکثیر و فروش آثار هنری می‌رسد، یک زیرسیستم آموزشی به وجود می‌آورد و در دل خود دست به بازآموزی اعضایش می‌زند. اتفاقی که باعث می‌شود اعضای جوان کانون چاووش، ناچار به اجراهای تک‌نوازی و دو نوازی و گروه نوازی در محل کانون چاووش شوند و به‌واسطه‌ی این اجراها ناچار به مطالعه و شنیدن آثار قدما شوند و درنهایت دامان خود را لبریز از جملات و نغمات ردیف موسیقی ایران کنند.

اما تأثیر این مستند بر مخاطب را می‌شود در سه گروه بررسی نمود. گروه اول، گروهی هستند که به لحاظ سنی، هم سن و هم‌نسل اعضای چاووش هستند و آن روزگار را به چشم دیده‌اند. مستند برای این گروه به‌مثابه سفر به زمان گذشته است و مخاطب با دیدن تصاویر مستند گونه از انقلاب و جنگ و شنیدن دوباره‌ی آثار شاخص چاووش، ناخودآگاه به این بازی می‌رسد که مدام در خاطرات خود سفر کند و هر مقطع از تاریخ چاووش را با شرایط خویش در همان مقطع به یاد آورد. برای این گروه، فیلم مملو از خاطره است و احساساتشان را در پی دارد؛ اما گروه دوم گروهی است که فارغ از سن و سال چاووش را اساساً به‌درستی نمی‌شناسد و چه در گذشته و چه در حال آن را دنبال نمی‌کرده است. این گروه که احتمالاً بر اثر کنجکاوی و یا حتی تصادفاً به این دیدن این مستند نشسته، با یک روایت دراماتیک از یک اتفاق واقعی روبه‌روست که البته پایان خوشی هم ندارد؛ اما گروه سوم نسل متولد دهه‌ی ۶۰ و پس‌ازآن است که موسیقی کلاسیک ایران را دنبال می‌کرده و آثار چاووش را سال‌ها پس از خلق آن شنیده و تأثیر این گروه را بر موسیقی ایران درک کرده است. مستند برای این گروه علاوه بر اطلاعات مفید و بیان شرایط ناهموار موسیقی کلاسیک ایرانی، روشن کننده‌ی یک فرآیند “ما، چگونه ما شدیم” نیز می‌باشد که البته چنانچه مخاطب حرفه‌ای این نوع موسیقی باشند، بخشی از سؤالاتشان نیز در این مستند پاسخ داده شده است اما همچنان بخش‌هایی از چاووش برای مخاطب روشن نیست و در این مستند نیز به آن پرداخته نشده است. به‌طور مثال باآنکه در تیتراژ و زیر‌نویس‌ها، به‌درستی و کامل از همه‌ی افراد مؤثر نام آورده شده اما در هیچ جا به‌طور خاص به ترانه‌سرایان اشاره نشده است. همچنان این سؤال باقیست که تصنیف مشهور «همراه شو عزیز» را چه کسی سروده و برزین آذرمهر (که به‌عنوان سراینده این شعر مطرح است) نام مستعار جعفر مرزوقی است یا ادعای استاد پرویز مشکاتیان مبنی بر سرایندگی این شعر، حقیقت دارد. هنوز نمی‌دانیم مرحوم مهدی فتحی در چاووش ۲ چگونه و با چه ایده‌ای وارد همکاری با چاووش شده و آن دکلمه‌های تأثیرگذار را انجام داده است. هیچ اشاره‌ای به نوازنده‌ی نابینای گروه (اسماعیل صدقی آسا، نوازنده‌ی عود) نمی‌شود‌(جز چند عکس و درج نام ایشان) و درباره‌ی اسامی افرادی که در جلد آلبوم‌ها آمده هیچ توضیحی داده نمی‌شود و متأسفانه همچنان نقش سرایندگان و بعضی نوازندگان، مغفول مانده است.

اما فیلم دچار سانسور هم شده و مسئله صدای خانم‌ها گویا حتی در حوزه‌ی ادبیات و موسیقی مقاومت و سرود‌های ملی – میهنی هم محل اشکال است؛ و ازاین‌روست که این آثار، بدون کلام در فیلم پخش می‌شود. صحبت‌های استاد هنگامه اخوان و بغض فروخورده‌ی ایشان پس از صحنه‌های وداع با لطفی، دومین افسوس مخاطب می‌باشد و تداوم این مسئله تا زمان حال هم نشان از قدمت آن دارد.

جدای از گلایه‌های برخی اعضای چاووش درباره‌ی ظاهر دموکراتیک و در اصل غیر دموکراتیک روند تصمیم‌گیری در چاووش که البته داوری آن را به مخاطب وا‌می‌گذارد و با بررسی کارنامه‌ی هنری هر یک از اعضای کانون چاووش می‌توان دریافت که آیا محدود بودن آهنگسازان در چاووش درست بوده یا اشتباه، نکته‌ای که اکثریت اعضا به آن اشاره دارند نقش راهبرانه‌ی محمدرضا لطفی در چاووش است. درواقع گویی این بیت خیام مصداق نقش لطفی که در چاووش است که می‌گوید: «این کوزه‌گر دهر، چنین جام لطیف/می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش» و لطفی با مایه ‌گذاشتن از جان و مال خود و گردآوری دوستان و یاران به چاووش جان بخشیده و با ترک ایران چاووش از هم می‌پاشد و بازگشت او و شرایط جدیدی که برای تشکیل گروه از سوی او مطرح می‌شود (به گفته‌ی اعضای چاووش) با نگرش افراد فاصله زیادی دارد. گرچه اعضا بر مؤثر بودن ورود مسائل سیاسی و حزبی به چاووش، آن را عاملی می‌دانند که به این گروه لطمه وارد کرده است اما تفکر سیاسی لطفی و ابتهاج باعث می‌شود همچنان نقش لطفی را در تشکیل و تجزیه چاووش پررنگ‌تر باشد. شاید نیاز به تکرار این موضوع باشد که همین موارد بر اهمیت زمان مصاحبه با اعضای چاووش (سال‌های ۸۰ تا ۸۲) می‌افزاید. در این سال‌هایی که این مصاحبه‌ها انجام شده، استاد محمدرضا شجریان و استاد حسین علیزاده در اوج همکاری با یکدیگر هستند و کنسرت تاریخی بم برگزار می‌شود، استاد پرویز مشکاتیان در سکوت هنری‌شان به سر می‌برند، استاد محمدرضا لطفی هنوز در خارج از ایران زندگی می‌کند، خانواده‌ی کامکار نیز گروه خانوادگی خود را تشکیل داده‌اند و به آن مشغول هستند و استاد شهرام ناظری نیز پس همکاری با گروه دستان، تمرکزشان روی اشعار مولاناست و داخل و خارج از ایران کنسرت برگزار می‌کنند. در شرایطی که به نظر می‌آید هنوز اختلافات پابرجاست اما اعضای چاووش همچنان با احترام از یکدیگر یاد می‌کنند و افسوس از دست رفتن کانونی را دارند که در آن رشد کرده‌اند؛ اما قصه‌ی‌ پرفرازونشیب چاووش، غم‌انگیز به پایان می‌رسد، چاووش که پس در دوران انقلاب توانسته بر جامعه اثر بگذارد برای اجرا در جبهه‌ درخواست می‌دهد و میسر نمی‌شود، اعضایش که شرایط به امید تغییر در نگرش حاکم بر رادیو و تلویزیونِ پس از انقلاب را دارند، شرایط را اسفبارتر از گذشته می‌بینند و درنهایت در برنامه‌ای که به دعوت مسئولان وقت برای اجرا در حضور خانواده‌ی‌ شهدا، در پارک ارم ترتیب داده شده، به تهدید اسلحه از روی صحنه پایین کشیده می‌شوند و با صدای گلگدن اسلحه‌ی یوزی، چاووش، فرود می‌کند تا از خاکسترش گروه‌های دیگر به وجود آید و آثاری ماندگار خلق شود؛ اما همچنان آهِ حسرت و چشم‌های نمناک اعضایش پابرجاست.
منبع: اعتماد

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا