بررسی «لازانیا»: فیلمی که مخاطب ندارد
حکایت این روزهای سینمای ایران، حکایت سنگ مفت و گنجشک مفت است. هر فیلمسازی، فارغ از اینکه سبککاریاش چیست، یک فیلم کمدی بیسروته و مبتذل میسازد تا در این قمار کم ریسک که نتیجهاش از قبل معلوم است، سهمی داشته باشد. «لازانیا» آخرین ساخته حسین قناعت، نمونه بارز این رویکرد است. حسین قناعت، فیلمسازی است که با ساخت آثاری چون «دزد و پری» و دنباله آن، بهعنوان یکی از چهرههای سینمای کودک شناخته میشود و در «لازانیا» هم رویکرد مشابهی دارد، با این تفاوت که «لازانیا» نسبت به همه آثار دیگر قناعت کمتر کودکانه است و بیشتر به حالوهوای این روزهای سینمای ایران شباهت دارد.
«لازانیا» قصه پسری به نام پارسیا است که از شیطنتش همه مدرسه را عاصی کرده است و ناظم جدید با بازی جواد رضویان در اولین روز کاریاش در مدرسه از پارسیا میخواهد مادرش را فردا به مدرسه بیاورد اما پارسیا که متوجه شرایط بحرانی زندگی مادرش در غیاب پدر هست، داییاش را راضی میکند تا با شکل و شمایل یک زن به مدرسه بیاید و قضیه را ختم به خیر کند، اما قضیه وقتی وخیم میشود که آقای ناظم عاشق مادر دروغین پارسیا میشود.
همچنین بخوانید:
نقد فیلم «مصادره»: یک فیلم پاپکورنی خوب
پیچیدگی که در قصه «لازانیا» وجود دارد، یکی از جذابترین ایدههای سینمای جهان است. از «خانم داوت فایر» با بازی رابین ویلیامز تا «آدمبرفی» خودمان، مردی که در شمایل یک زن ظاهر میشود و تناقضات رفتاری و فرهنگی خاصی را برمیانگیزد، همیشه میتواند دستمایه آفرینش یک اثر کمدی یا اجتماعی قرار گیرد؛ اما همین پیچیدگی، در سینمای ایران، نه ازنظر فرهنگی و نه ازنظر خط قرمزهای سینمایی، جایی برای مانور ندارد و دست و پای فیلمساز را میبندد.
همان زمان که «آدمبرفی» ساخته تحسینشده داوود میرباقری به اکران درآمد و اکبر عبدی در شمایل یک زن ظاهر شد، سروصدای اعتراضات از هر سو برخاست و کار تا جایی بالا گرفت که بعد از سه سال توقیف دریکی از نمایشهای این فیلم، به سینما آفریقا حمله شد تا فیلم از اکران پایین کشیده شود.
تفاوت اصلی میان «لازانیا» و «آدمبرفی» در رویکرد و زمینههای شکلگیری قصه دو اثر است. در «آدمبرفی» با یک قصه اجتماعی جدی طرف هستیم و انتقادات تندی به میان کشیده میشود، مرد زن نمای «آدمبرفی» فردی مستأصل است که برای مهاجرت از ایران دست به هر کاری میزند و یک عشق ناخواسته در این میان همه برنامههایش را به هم میریزد. در «لازانیا» اما این جبر اجتماعی و بستر فرهنگی وجود ندارد و حوادث بهمانند قطعات لگویی کودکانه روی هم چیده میشوند و بدون هیچ نظمی و هیچ انسجامی، فیلم فقط جلو میرود. شاید ایراد بگیرید که مقایسه «آدمبرفی» و «لازانیا» اشتباه است. درست هم میگویید، دنیای این دو فیلم زمین تا آسمان باهم متفاوت است، این مقایسه را صرفاً ازاینجهت انجام دادم که نشان دهم تغییر جنسیت یک کاراکتر چگونه میتواند کنش بیافریند و قصه را تحت تأثیر قرار دهد بهجای آنکه فقط صرف پیشبرد قصه انجام شود. بهجای «آدمبرفی» بیایید به تجربههای دیگری که از این جنس در سینمای خودمان اتفاق افتاده است نگاهی بیاندازیم؛ «خوابم میاد» از رضا عطاران و «خوابزدهها» از فریدون جیرانی که در هر دو اکبر عبدی بار دیگر در شمایل یک زن ظاهرشده است؛ اما در این دو اثر، این مرد اساساً قرار است که زن باشد و فقط به دلیل توانایی طنز بازیگر و امکان برقراری ارتباط بازیگران چنین انتخابی انجامشده است و مردی که در نقش یک زن بازی میکند، شیطنتی حاشیهای در کنار قصه اصلی است. رویکردی که در «لازانیا» شاهدش هستیم، یک رویکرد متناقض است؛ از یکسو، زن شدن دایی پارسیا نقطه اوج روایت است و در روایت کنش ایجاد میکند، از سوی دیگر به دلیل محدودیتهای رایج، این کنشها فاقد علیت قابلباور و قابل هم ذات پنداری برای بیننده هستند.
ایراد اصلی «لازانیا» هم در همین رویکرد متناقض نهفته است.
«لازانیا» شوخیهایی دارد که برای مخاطب کودک مناسب نیست و کودکان و ماجراهایشان اصلاً نقش اساسی در فیلم ایفا نمیکنند، اما اکثر شوخیهایی که کلیت فیلم را میسازند، زیادی دمدستی و سبک هستند تا مخاطب بزرگسال را جذب کنند. اینکه مخاطب کودک و نوجوان را دستکم بگیریم و بازیهای بد، فیلمنامه بی چفتوبست و اثری سطحی تحویلش دهیم، بزرگترین و مهمترین اشتباه سینمای کودک است که باعث شده این سینما در کنار سینمای اجتماعی نتواند رشد چندانی کند.
پرداخت یک فضای فانتزی بهواسطه عناصر بیربط به فیلمنامه مثل، تست خوانندگی و محیطی که دایی و پدربزرگ پارسیا در آن کار میکنند، وقتی هیچ سنخیتی با بقیه اثر ندارد و فقط صرف موسیقی شادی که کودکان را به وجد آورد اما کارکرد دراماتیکی نداشته باشد نه فانتزی میآفریند، نه کمدی و نه باعث میشود مخاطب کودک با اثری که کمترین توجهی در ساختش به او نشده است ارتباط برقرار کند. وقتی خیلی از کاراکترها و حوادث را از «لازانیا» کم کنید، تازه متوجه میشوید چقدر از عناصر دراماتیک فیلم بیهوده و زائد است و هیچ نقشی در روایت ندارد؛ آنوقت چیزی که باقی مِهماند یک ایده جالب است که دیگر پرستارهترین کمدی سالهای اخیر نخواهد بود، یک فیلم کودک نخواهد بود، یک فیلم کمدی نخواهد بود، فقط یک ایده یک خطی جالب مِهماند و همه آسمانوریسمانی که فیلمساز بافته است.
«لازانیا» که گفته میشود یکی از پرستارهترین فیلمهای چند سال اخیر است، تیم اصلی بازیگرانش را چهرههایی میسازند که بیشتر بهواسطه همکاری با مهران مدیری و آنهم در «شبهای برره» شناخته میشوند. جواد رضویان بعد از سالها نقش اصلی یک اثر سینمایی را بر عهده گرفته است و بازیگرانی که زیاد به دیدنشان در آثار سینمایی عادت نداریم در این فیلم حضور دارند. دلیل و توضیح این مسئله هم ساده است. رضویان تا یک دهه پیش نقش اول عمده کمدیهای مبتذل دهه هشتاد بود و حتی پایش به «اخراجیها»ی مسعود دهنمکی هم باز شد، بهواسطه تغییر جریان فیلمسازی، دیگر در آثار کمدی جایی نداشت تا الآن که این موج دوباره بر خواسته است و طبیعی است که ستاره آشنای این سبک هم مجدداً احیا شود. در این میان، ارژنگ امیر فضلی، نقشی متفاوت و چندوجهی (متناسب با فیلمنامه و تعریف ضعیف فیلمساز) ایفا میکند. امیرفضلی از ستارههای کمدی است که در اوایل دهه هفتاد همراه چهرههایی چون مهران مدیری با «نوروز ۷۲»، «پرواز ۵۷» و «ساعت خوش» مطرح شد. امیرفضلی که آن سالها در کنار بازیگری، کار نویسندگی چند اپیزود از این مجموعهها را بر عهده داشت، سالها در نقشهای فرعی تلویزیونی و سینمایی محوشده بود. «لازانیا» اگر یک نکته مثبت داشته باشد بازی ارژنگ امیرفضلی است که نشان میدهد اگر فضای مناسبی در اختیار داشته باشد میتواند یک کمدین خوب و حرفهای باشد و افسوس و صد افسوس که چنین فرصتی در اختیارش قرار نمیگیرد و باید به آثاری چون «لازانیا» بسنده کند؛ درست مثل مخاطب کودک و نوجوان که در سینمای ایران کاملاً نادیده گرفته می شوند و باید به آثاری چون «لازانیا» بسنده کنند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.