نقد فیلم «سد معبر»: بحران جدید سینمای ایران
خطر لو رفتن داستان
تجربه تماشای فیلم اول محسن قرایی یعنی «خسته نباشید» باعث شده بود تا منتظر دیدن «سد معبر» باشم. «خسته نباشید» در سالی که اکثر فیلمها نمونه دست چندمی و نزول یافتهای از آثار فرهادی به خصوص «جدایی نادر از سیمین» بودند، یک فیلم سرحال و بامزه بود که فضا و حال و هوایش ربط چندانی به مسیر اصلی که سینمای ایران در آن سال طی میکرد نداشت و درست مانند قهرمانش، خود فیلم هم به یک شیطنت بامزه میمانست و باز هم مانند قهرمانش، «خسته نباشید» هم به دنبال شور زندگی و لذت زندگی در لحظه بود. پر از سکانس های خوب و قوی که نه تنها داستان را پیش می برد که تماشاگر را هرچه بیشتر درگیر تجربه «لحظه» و «لذت بردن از لحظه» میکرد. (سکانس عالی که پیرمرد توریست با مرد مقنی، در قناتی گیر افتاده اند از جمله این سکانس هاست.)
لذت تماشای «خسته نباشید» که خستگی تماشای مدام فیلمهای کسلکننده و بیمایه را در جشنواره فجر آن سال از تن به درمیکرد، امیدها به فیلم بعدی محسن قرایی را هم فزونی می بخشید. اولین نگرانی اما از تفاوت فاحش میان حال و هوای «خسته نباشید» و «سد معبر» هنگامی جرقه خورد که با نام سعید روستایی به عنوان فیلمنامه نویس اثر روبهرو شدم. بدعت و سرخوشی فیلمسازی قرایی کجا و نگاه تلخ و ناامیدانه سعید روستایی به نجات انسان کجا؟
در جشنواره سی و پنجم فیلم فجر، انبوه فیلمهایی که به تماشاشان مینشینیم، به دنبالهروی از «ابد و یک روز» و در خیال دستیابی به موفقیتهای عجیبوغریبی که فیلم اول سعید روستایی در دوره گذشته جشنواره کسب کرد، در ستایش فقر و بدبختی هستند و نمایشگر همان فضای الکن در طبقات محروم جامعه میباشند. خانواده فقیری که در بدبختی دست و پا میزند و فیلمساز و دوربینش هم کمی دورتر ایستاده اند تا راوی بدبختیها و سگ دو زدنهای قهرمانی از طبقه محروم جامعه باشند؛ اما آفتی که بر چنین فیلمهایی (حتی پیش از «ابد و یک روز» و در سال های قبلترش در «حوض نقاشی» و یا مثلا «طلا و مس» به عنوان نمونههای رسمی تر) میافتد و علاوه بر اینکه فیلمها را تبدیل به آثاری منفعل و اخته میکند، مانند دراکولایی عظیمالجثه خون سینمای ایران را هم میمکد، همین مقوله ستایش گری فقر و بدبختی و شورانگیز نشان دادن آن است. در «ابد و یک روز» و فیلمهای مقلدش انگار خود فقر، قهرمان اصلی فیلم است و شخصیتها تنها آنتیگونیست های آن! عموم فیلمهای این دوره، مخصوصا در میان کارگردانان جوان تر و فیلم اولی ها مسیری مشابه با «ابد و یک روز» در پیشگرفتهاند و سازندگانشان سودایی مشابه در سر دارند. این تقلید و سرسپردگی در فیلمی مانند «تابستان داغ» به اوج خود رسیده، به شکلی که انگار پریناز ایزدیار را از «ابد و یک روز» کنده باشند و در این فیلم جاگذاریاش کرده باشند.
«سد معبر» هم که نوشته خود روستایی ست مسلما از این جریان دور نیست و متعلق به همین مسیری است که امسال سینمای ایران دارد طی میکند. درامی شهری که در خیابانهای تهران و در میان آدمهایی از طبقات پایین جامعه میگذرد، با ستایش همیشگی فقر و پر و بال دادن به گستره بدبختی آدمی و دشواری زندگی! فیلمنامه و فضای ذهنی روستایی بر شم فیلمسازی و خوش قریحگی قرایی چیره گشته و نتیجهاش فیلمی شده که دیگر مانند اثر اول کارگردان حکم یک خروج اضطراری در جاده پر ترافیک و مسیر اصلی سینمای ایران را ندارد و تنها به قرار گرفتن در نقش یکی از ماشینهای مانده در این ترافیک، بسنده میکند. با این حال باید اذعان کرد که «سد معبر» در میان همین دسته از فیلمهایی که امسال در جشنواره به تماشایشان نشستهایم یک و سر و گردن بالاتر است. فیلمنامه اورجینال سعید روستایی و مهارت قرایی در به تصویر درآوردن آن و ساخت اتمسفر و فضای فیلم، در کنار یکدیگر فیلمی را پدید آورده است که نمونه به اصالت تری نسبت به هم ژانرهایش به شمار میآید. هرچند پر از صحنههای اغراقآمیز و داد و بیدادهای بیخودی و آزار دهنده ایست که از پیکره فیلم بیرون میزند اما اگر قرار به قضاوت میان فیلمهای این دوره باشد، سد معبر از جمله فیلمهای خوبی است که امسال در ستایش فقر ساختهشدهاند؛ اما این برای کارگردانی که پیش تر از او «خسته نباشید» را دیده ایم، کافیست؟ معلوم است که نه! «سد معبر» برای محسن قرایی یک پسرفت و عقبگرد بزرگ محسوب میشود و بسیار ناامیدکننده به نظر میرسد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.