اخبار کسب و کار

دیدن «لانتوری» کار آسانی نیست

هنر چیست؟ سؤالی که سال‌ها قبل داستایوسکی مطرح کرد. سؤالی که گرچه از آغاز پیدایش هنر که اتفاقاً مقارن است با پیدایش انسان، مطرح بوده ولی تا به امروز جواب روشن و واضحی برایش نداریم. زمانی که داستایوسکی این سؤال را مطرح کرد، سینما هنوز اختراع نشده بود. سینما که نسبت به سایر هنرها، کودکی نوپا محسوب می‌شود، زمانی فقط به‌عنوان یک تفریح معرفی شد و بعدها خاصیت رسانه‌ای پیدا کرد. به‌راستی سینما چیست؟ یک وسیله سرگرم‌کننده، یک رسانه اجتماعی، یا صرفاً یک ابزار آفرینش هنری؟ در راستای همین سؤال است که سؤال دیگری مطرح می‌شود؛ رسالت هنرمند و در این بحث، رسالت سینماگر چیست؟

رضا درمیشیان در «لانتوری» پاسخ قاطعی به این سؤال داده است. درمیشیان، به‌عنوان نماینده نسل جوان این کشور، سینما را بازتاب شرایط اجتماعی جامعه‌ای بیمار می‌داند. «لانتوری» بیش از آنکه یک فیلم باشد، آیینه‌ای است در برابر جامعه‌ای که هرروز خودش را بزک می‌کند و شب بی‌نقاب و بی بزک به خواب می‌رود. درست مثل سکانس ابتدای فیلم که مریم در مقابل آیینه‌ای نشسته، در سکوت آرایشش را پاک می‌کند و دوربین با یک حرکت جزئی تصویری شکسته از بازتاب چهره وی در آیینه می‌دهد.
دیدن «لانتوری» کار آسانی نیست. آسان نیست که شهری که هرروز در آن رفت‌وآمد می‌کنی را از این زاویه ببینی. آسان نیست که داستان‌هایی را که درباره زورگیری و دزدی و اسیدپاشی می‌شنوی را از نزدیک ببینی. درمیشیان در هیچ کجای فیلمش سعی نکرده که این زشتی‌ها را سانسور کند یا او را تسلی دهد که این‌همه این‌ها داستانی بیش نیست. حتی کات‌هایی که به افرادی به‌عنوان نمایندگان این جامعه انجام می‌شود، تکنیک فاصله‌گذاری نیست تا شما را از فضای فیلم خارج کند، بلکه با القای فضای مستند گونه شما را هرچه بیشتر در خود فرومی‌برد.در تاریکی سالن سینما، لحظه‌ای که یکی از اعضای باند لانتوری با قمه در خیابان قدم می‌زند! ناخودآگاه بر خود لرزیدم. فکر کردم هر کس می‌تواند قربانی چنین اتفاقاتی باشد، حتی من. در آن صورت واکنش من چه خواهد بود؟ این کاری است که لانتوری با شما می‌کند. شما را می‌ترساند و جامعه‌تان را بی‌نقاب پیش چشمتان قرار می‌دهد. درمیشیان، با «لانتوری» شما را وادار به تفکر می‌کند. کاری می‌کند که دفعه بعدی که در مترو نشستید به کناردستی خود بیش‌تر دقت کنید، کاری می‌کند که وقتی در یک خیابان خلوت قدم می‌زنید کیفتان را محکم‌تر بچسبید؛ و آیا این همان اتفاقی نیست که بعد از ماجرای اسیدپاشی‌های اصفهان افتاد؟ دخترانی که بدون عینک دودی از خانه خارج نمی‌شدند و در مواجهه با هر رهگذری، خود را جمع‌وجور می‌کردند و سرشان را به زیر می‌انداختند تا مبادا قربانی بعدی باشند. ازاین‌روست که نمی‌توانم بپذیرم «لانتوری» سیاه نمایی است. اگر این فیلم را سیاه می‌دانید، پس باید قبول کنید که جامعه سیاهی هم داریم. آخرین ساخته درمیشیان، نه قصه اعضای باند لانتوری است و نه قصه عشق مریم و پاشا؛ و نه حتی آن‌گونه که مهوش نظریه در نقش وکیل در انتهای فیلم می‌گوید، داستان بخشش مریم. لانتوری داستان شهری است رو به تباهی. شهری که من و شما در آن زندگی می‌کنیم اما چشمانمان را بر لایه‌های زیرین آن بسته‌ایم.

n00127437-b
اعضای باند لانتوری، مریم و همه شخصیت‌های این فیلم از میان همین اجتماع آمده‌اند. می‌خواهم ادعا کنم، مریم و پاشا دو روی یک سکه هستند. مریم همه زندگی خود را وقف نجات آدم‌هایی کرده است که جامعه از آن‌ها دل بریده است. پاشا همه تلاشش را می‌کند تا برای کودکانی امید بیافریند که ممکن است در آینده تبدیل به قربانیانی شوند که مریم به کمکشان می‌شتابد. اگر مریم ملتمسانه در خانه‌هایی را می‌کوبد که عزیزی را ازدست‌داده‌اند تا رضایت بگیرد، پاشا که قدرت او را ندارد، در پی انتقام برمی‌آید.
اما سؤالی که اینجا مطرح می‌شود این است که آیا صرف انتخاب یک موضوع جنجالی و حساس و بازی با احساسات تماشاگر از طریق نمایش خشونت بی‌انتها و زجرآور، یک فیلم خوب آفریده می‌شود؟ پاسخ من در این مورد خیر است.
لانتوری به لطف تدوین هایده صفی یاری ریتم تندی دارد. شمارا وادار به تماشای هر سکانس می‌کند و گاهی حتی بیننده را جا می‌گذارد. هرچند این تدوین تند باعث همراهی تماشاگر با روند داستان می‌شود اما در قسمت‌هایی از فیلم، به‌خصوص ابتدای فیلم بیش‌تر خاصیت سلاخی پیدا می‌کند که بیننده را سردرگم می‌کند. همین تدوین تند در پایان چنان ریتم کندی می‌گیرد که به‌گونه‌ای شکنجه وار پیش می‌رود تا نتیجه نهایی را فاش کند. ایراد دیگر من به این فیلم استفاده نادرست از گروه بازیگری است. نوید محمدزاده به‌عنوان یک بازیگر فوق‌العاده توانگر در این فیلم به هدررفته است. باران کوثری هم توانایی‌هایش خیلی بیشتر از این است که می‌بینیم؛ گرچه با همین حضور کوتاهش بیننده را مجذوب می‌کند. شاید دلیل این بی‌سلیقگی، فیلم‌نامه «لانتوری» است که دبورا یانگ، منتقد هالیوود ریپورتر هم در حاشیه حضور فیلم در جشنواره برلین به آن اشاره‌کرده است؛ فیلم‌نامه‌ای که می‌خواهد همه‌جا باشد. در این فیلم از زورگیری و کیف‌قاپی و اخاذی و روسپی‌گری می‌بینیم تا جریان آقازاده‌ها و جدل روشنفکران و دلواپسان تا دانشجوهای ستاره‌دار و معضل قصاص و بخشش. به‌شخصه دلیل این موضوع را ناشی از اهمیت حاشیه بر متن در سینمای ایران می‌دانم. حاشیه‌هایی که بیشتر مخاطب را جلب می‌کنند تا اصل داستان. درمیشیان با رفتن به سراغ این‌همه تابو و خط قرمز در جامعه، فیلمش را به‌اصطلاح جنجالی کرده است تا جایی که لانتوری در شب اول اکران رکورد فروش را جابه‌جا می‌کند.
نکته دیگری که دوست دارم در اینجا به آن اشاره‌کنم این است که اصولاً معنای لغوی “لانتوری” چیست. با جستجو در لغت‌نامه معین به نتیجه‌ای نرسیدم. به اینترنت روی آوردم و توضیحات جالبی یافتم که نمی‌دانم چقدر درست و معتبر باشند. به‌هرروی تمام معانی اشاره به این داشت که لانتوری به معنای ناسزایی است که از سنت‌های دیرینه وارد زبان محلی اقوام جنوب کشور گشته است. برای توضیحات بیشتر شمارا به مطلبی که فرزاد جمشیدی دراین‌باره نوشته است ارجاع می‌دهم. در کل به نظرم، حتی انتخاب نام فیلم هم در همان حاشیه‌ها قرار می‌گیرد تا اینکه ربطی به اصل ماجرا داشته باشد.
IMG09370729قبلاً در نماوا مطلبی تحت عنوان ” لانتوری؛ دیدن یا ندیدن” منتشر شده بود. اگر بخواهم پاسخی به این سؤال بدهم، می‌گویم حتماً فیلم را ببینید. مطمئناً فیلم تا مدت‌ها ذهنتان را درگیر می کند و صحنه‌هایش روزها پیش چشمتان تکرار می‌شود اما فراموش نکنید که درنهایت «لانتوری» یک فیلم است. پس اگر کسی از شما پرسید لانتوری چطور فیلمی است، ابتدا به نگاه خود به سینما رجوع کنید و بعد پاسخ دهید. شما رسالت سینماگر را چه می‌دانید؟

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا