بررسی مستند «صفر تا سکو»: از جنس بلور
مستند «صفر تا سکو» ساخته سحر مصیبی از معدود مستندهایی است که در سالهای اخیر ساختهشده و نهتنها همپای آثار داستانی پرستاره و پرزرقوبرق روز اکران که حتی موفق شده سالنها را از بسیاری از آثار روز و جریان اصلی پرتر کند. صحبتها از آن در شبکههای مجازی بیش از همه فیلمهای دیگر روی پرده است، مردم بسیار دوستش داشتهاند و دائماً از آن حرف میزنند. جدای از سیستم تبلیغاتی قوی که برای فیلم طراحیشده، از بیلبوردهای آن در چهارراههای شلوغ و معابر گذر اصلی بگیرید تا مراسم افتتاحیه فیلم با حضور ستارگان زیادی مانند ترانه علیدوستی و علی کریمی و… که هرچند بر همهگیر شدن فیلم تأثیر داشتهاند اما بیشترین تبلیغهای تأثیرگذار برای «صفر تا سکو» که مخاطبان را به سالنهای سینما کشانده، نه عکس سلبریتیها و ستارهها در فرش قرمز فیلم که صحبتهای دهانبهدهان مردم است که دیدن فیلم را به یکدیگر توصیه میکنند.
چند مستند را در سینمای ایران میشناسید که تا این حد توانسته باشند، بازار رسانه و گیشه را فتح و در دل مردم جای خود را باز کنند؟ اصلاً آخرین مستندی را که دیدهاید به یاد دارید؟ بعید است آن را در سالن سینما دیده باشید مگر اینکه آخرینشان برگردد به جشنواره سینما حقیقت گذشته و یا اکرانهای ویژه! آخرین مستند بلندی که توانست هیاهویی رسانهای ایجاد کند، «من ناصر حجازی هستم» بود که آنهم بیشتر بهواسطه درگیریهای قضایی و شکایت کشیهای مختلف چنین بر سر زبانها افتاد.«صفر تا سکو» اما قضیهاش با چنین آثار حاشیه برانگیزی فرق میکند. درواقع دوستنداشتنیترین بخشهای فیلم درست جایی ست که سعی میکند جایی در میان این حواشی پیدا کند و مثلاً به عدم پخش تلویزیونی بازیهای بانوان بپردازد. (هرچند که این خود موضوعی بسیار قابلتوجه و مهم است، اما اصلاً موضوع این فیلم نیست و آن را در لحظات کوتاهی به بیراهه میبرد.) به جر این سکتههای کوتاه آنچه باعث میشود «صفر تا سکو» چنین محبوب شود همان ضربالمثل قدیمی است که میگوید: «آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.»
آنچه «صفر تا سکو» را در میان همه فیلمهای ایرانی که این چند وقته دیدهایم متمایز میکند مردمی بودنش است. فیلمی نه از جنس ستارهها و زندگی لاکچری شان و دغدغههای لاکچری ترشان و احوالات پرزرقوبرقشان و نه فیلمی سیاه نمایانه و تیره و تاریک که هوش مردم را زیر سؤال میبرد و عزتنفس مخاطبش را ویران میکند، «صفر تا سکو» فیلمی از جنس مردم است، از جنس وضع موجود. از جنس آدمهایی که شبیه به همه ما هستند. خواهرانی که درخشانتر از هر ستاره سینمایی، شبیه به ما میخندند، بغض میکنند، برای بهبود زندگیشان جان میکنند و ابایی ندارند از اینکه از کودکی پر از فقر و دردشان و یا پدری که ترکشان کرده است بگویند…تکهای گمشده از سینمای پرزرقوبرق و درگیر با تزویر و ظاهرسازی را انگار میشود در این مستند بیادعا و ساده یافت…همانکه مردم را اینچنین به خود جذب کرده… سحر مصیبی کارگردان جوان فیلم موفق شده تا پرده میان قهرمانان سرسختش با دوربین فیلمبرداری را پاره کند و به آنها احساس صمیمیت و نزدیکی را به شکلی منتقل کند که تعارفات و معذب بودن را با دوربین کنار بگذارند و خود خودشان باشند. همین دست یافتن به خود حقیقی انسانهاست که سینمای ایران مدت زیادی است آن را گمکرده.هرچند که «صفر تا سکو» یک مستند است و تکلیفش با آثار داستانی جدا، اما بهانه خوبیست که یادمان بیفتد فیلمهای این روزهایمان چقدر غیرواقعی هستند چقدر با وضع موجود و واقعیت زندگی خودمان فاصلهدارند درحالیکه ادعایشان واقعگرایی صرف اجتماعی است. از «تابستان داغ» که بیشتر به نوحه میماند تا یک فیلم سینمایی گرفته تا آثار بسیار متفاوتتری مثل «زرد» که دغدغههای مثلاً اجتماعی طبقه متوسط را قرار است بیان کند اما فهمش از طبقه متوسط در حد فهم تهمینه میلانی از برابریهای جنسیتی ست، قرار است از وضع موجود بگویند اما انگار هیچ ایدهای از اتفاقی که در بطن جامعه درحالوقوع است ندارند. جایی در یکسوم پایانی «صفر تا سکو» هست که الهه، از تیم ملی خطخورده و درراه بازگشت به شهر کوچکشان است. پشت فرمان از درونش و دلش میگوید و تماشاگر ناراحتی او را از فرط صداقتش با دوربین در خود احساس میکند. پسازآن میرسد و مادر را که خواب بوده بیدار میکند تا یکدل سیر ببوسد و در آغوشش آرام بگیرد. از مادرش میپرسد که آیا برای او دعا کرده و آن روز که گفته به امامزاده برود رفته یا نه؟ مادر همانطور که انتظار میرود میگوید معلوم است که رفته و پشتبندش هم اضافه میکند که دعای او ردخور ندارد…در میان بغض و اندوه، ناامیدی و رخوت، ناگهان خنده شیطنتآمیزی بر صورت الهه نقش میبندد و با همان لهجه شیرینش از مادر میپرسد «پس چطور دعات برا ما نگرفت؟» و اشارهای هم به خواهرش میدهد. در دل یکی از حزنآلودترین لحظات فیلم ناگهان سالن از خنده منفجر میشود…این همان وضع موجودیست که در سینما کم داریم و صداقت فیلمی مانند «صفر تا سکو» به همهمان یادآوریاش میکند.اما بهعنوان یک مستند، «صفر تا سکو» فیلمی بیخطر و سرراست است، از سادهترین اصولی که در ساخت مستند میتوانند جواب بگیرند استفاده میکند و ریسک تجربههای فرمی و روایی بدیع را به جان نمیخرد. کارگردان ترجیح داده است تا مطابق با ابتداییترین تصوری که از فیلمهای مستند داریم یعنی نمایش لحظاتی از زندگی قهرمان و تلفیقش با مصاحبههایی که با او انجامشده، جلو برود. فرمی که هرچند بسیار معمولی است اما ویژه بودن قهرمانها و جذابیت خود به خودیشان باعث میشود که نهتنها تماشاگر عادی که حتی یک سینماگر هم خیلی به آن توجه نکند و دل به دل این سه خواهر دوستداشتنی و بامزه بدهد.
تدوین فیلم درخشان است. سیر روایتی که چیده شده و کاتهای نرم آن بزرگترین تأثیر را در همراهی همهجانبه تماشاگران با کاراکترها داشته به شکلی که همین متریال با تدوینی دیگر میتوانست تبدیل به فیلمی شود که هیچچیز برای ارائه نداشت. این تدوینگر فیلم است که آن را از یک مستند معمول روایی تبدیل به فیلم ویژه «صفر تا سکو» میکند.
ضمن اینکه نقش مهتاب کرامتی را هم در این میان و بهعنوان تهیهکننده نباید دستکم گرفت. اصلاً این انساندوستی و مردمی بودن موجود در فیلمی که کرامتی بهعنوان اولین تجربه حرفهای تهیهکنندگی خود پشت سر گذاشته را میتوان برآیندی از کارنامه کاری خود او دانست که همواره بحثهای انسان دوستانه اینچنینی برایش حائز اهمیت بوده است. او برخلاف ستارههای دور و برش که نمایشگاههای عکس میلیاردی و پر از بریزوبپاش برگزار میکنند و یا دیگرانی که فیلمهای هنری روشنفکرانه سوپر فمینیستیای میسازند که فرقشان با آثار سطحیای مانند آثار خانم میلانی تنها در چگونگی نمایش و ادعاهای روشنفکریشان است، مسیر متفاوتی را پیشگرفته. یک فیلم تماماً زنانه تهیهکرده که در آن اثری از عقدههای جنسی شخصی خودش نیست و بیش از آنکه نماد و نشانههای زندگی لاکچری برایش مسئله باشد، به دنبال داستانی قوی و آدمهایی سختیکشیده اما از جنس خود مردم رفته است. «صفر تا سکو» شروع دوره کاری جدیدی در کارنامه کرامتی ست که میتواند او را در ادامه راه (و اگر به همین فرمان جلو برود) از هر سینماگر زن دیگری تمیز دهد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.