با آخرین فیلم مجید مجیدی «آنسوی ابرها» بیشتر آشنا شوید
فیلم «آنسوی ابرها» از مجید مجیدی چند روز پیش در جشنوارهی فیلم لندن به اکران رسید. منتقد ورایتی، گای لاج (Guy Lodge) نقدی دربارهی این فیلم نوشته که میتوانید آن را در زیر بخوانید:
مجید مجیدی از ایران برگی از سینمای بالیوود را در اولین تلاش خود در این سینما، ورق زده که خیلی قابل پیشبینی نبوده است. ملودرامایی نهچندان دقیق اما پراحساس.
مجیدی در فیلم «آنسوی ابرها» Beyond the Clouds از زادگاهش فاصلهی زیادی گرفته است. ملودرامایی آگاهانه و اجتماعی و زیرزمینی از ارتشی سابق، انساندوست و ایرانی در زاغههای بمبئی که کمی چاشنی اعتمادبهنفس بالیوود را در خود جایداده است.
همچنین بخوانید:
با فیلمبردار پرآوازهی فیلم محمد رسولالله آشنا شویم
تلاشی قابلستایش بااینکه میتوان چالشها و تلاش برای درست از آب درآوردن لایههای اجتماعی ناآشنا را در آن احساس کرد. داستانی دلنشین از خواهر و برادری فقیر که در تلاش برای گرفتن حق خود در پی نا عدالتی در حق خواهری هستند که به جرم اقدام برای قتل عمد زندانیشده است.فیلم ممکن است ازلحاظ موقعیتهای شهری و نمایش زندگی روزمره کم آورده باشد اما این کمبود باقدرت احساسی که در فیلم نمایان است جبران شده است. این احساس و دلسوزی کارگردانی از تهران است که او را فرای آسیا به خیابانهای بمبئی کشانده تا در تلاش اول خود سعی کند تا تلاش قشر آسیبپذیر هند برای بقا را به تصویر بکشد. اکران در جشنواره و در ادامه استقبال از اکران فیلم در لندن و پوسان (کره جنوبی) حتماً وسیع و چشمگیر خواهد بود، دید میان-فرهنگی، خط داستانِ رک و مستقیم و نوع داستانسرایی «آنسوی ابرها» چشمانداز پخش فیلم را روشن کرده است. البته تشابه نام این فیلم با فیلم ۱۹۹۵ از آنتونیونی و وندرس (Antonioni-Wenders) ریسک گیج شدن بینندگان را به دنبال خواهد داشت و البته هم که فیلم مجیدی ازلحاظ هنری با آن فیلم قابلمقایسه نیست.
مجیدی در سال ۲۰۱۵ با فیلم مذهبی «محمد» Muhammad: The Messenger of God بیش از توانش حرکت کرد، فیلمی که برخلاف آرزوهای بلند پروازانهی کارگردانش نمایش کمی داشت؛ اما این بار با تغییر نما در «آنسوی ابرها» او دوباره به تصویرهای زمینی و صمیمانه و مقایسههای زمینی که او با آنها آشناست بازگشته است، نماهایی که او خوب از پس ساختشان برمیآید و در فیلمهای قبلیاش چون «باران» و نامزد اسکارش «بچههای آسمان» بهخوبی تصویر شدهاند. مجیدی زمان زیادی را به تصویر رئالیسم اجتماعی و احساسات به قلیان آمده، گذرانده و در این فیلم دوباره به تواناییها و استعداد خود بازگشته است، هرچند ملغمهای از عناصر سینمای هند را هم درصحنههایی در فیلم جدید او میبینیم – مثلاً یک صحنهی رقص بیهوای هندی- اما بازهم فیلم در حد تواناییهای او خوب ساختهشده است.چیزی که از فیلم «محمد» در زندگی حرفهای مجیدی بهجای مانده است، همکاری او با ای.آر رحمان (A.R. Rahman) آهنگساز برنده اسکارِ هندیست، کسی که تیتراژهای بینظیرش خود اعتبار کارگردانی دارند و باید برایشان ارزش جداگانهای از فیلم قائل شد. آهنگهای ملایم و روان و احساسی او لزوماً با صحنههای خشن و تراژدیهای انسانی فیلم هماهنگ نیست، بااینحال میتوان رگهها و اِکویی از «میلیونر زاغهنشین» Slumdog Millionaire را درصحنههای پرانرژیتر فیلم احساس کرد، خصوصاً درصحنهی آغازین چیدمان شهری که نقش اصلی فیلم امیر (ایشان خاطر – Ishaan Khattar) با پروسهی تجارت مواد مخدر آشنا میشود و درگیر و دار و فرار در خرید فروش مواد در بمبئی است، آهنگ اوج میگیرد. رقص شاد بر روی ماشینها توسط تعقیب و گریز پلیسها قطع میشود و او در پی فرار، سر از رخت شور خانهای درمیآورد که خواهر بزرگترش در آن کار میکند.
هیچچیز دیگری در این فیلم به قوت این صحنه نیست اما مجیدی و فیلمبردار هندی مشهورش (انیل مهتا – Anil Mehta) هم چندین صحنه اکسپرسیونیستی و زیبا را به صحنههای سایهوار فیلم اضافه کردهاند که به زیبایی فیلم افزوده است. در یک صحنهی خاکستری رئیس تارا، آکشی (گوتام غصه – Goutam Ghose) که در پی کمک به امیر احساس میکند تارا به او بدهکار است سعی میکند به تارا تعرض کند. با پخش شدن رنگ سرخ بر روی پارچهای عاجی رنگ تارا در تلاش برای رهای با سنگ به سر رئیس میکوبد و او را راهی بیمارستان میکند و تارا را هم بیمعطلی روانهی زندان میکنند.حالا که تارا پشت میلههای زندان است و حکم حبس ابد دارد تنها امید به امیر است که بتواند از رئیس اعتراف بگیرد که تقصیرکار بوده، رئیسی که حالا توانایی صحبت کردن درستش را هم ازدستداده است. در این میان واکنش این ساقی مواد مخدر به جریانات این است که خانوادهی رئیس که حالا بیسرپناه شدهاند را (نهچندان از ته دل) پناه دهد و کمکشان کند.
در این فیلم هم همانند دیگر فیلمهای کارگردان، به نقش کودکان بهعنوان آینده هر جامعهای بهوضوح اشارهشده است، تارا هم همانند برادرش به کمک دختر یکی از همبندیهایش میرود و او نیز به کودکی دیگر توجه دارد. مجیدی و همکار نویسندهاش مهران کشادی، بر روی فقر سیستماتیک هند و اثر مخرب آن بر روی شخصیتهای فیلمشان تمرکز دارند و البته زیر سلطه بودن زن داستان هم در ادامهی همین معضل در فیلم به نمایش درآمده است.
نقش اصلیهای جوانِ مجیدی عالی نیستند اما احساسات تأثیرگذارشان در فیلم بسیار خوب عمل کرده و آهنگ فیلم هم به کمک آمده تا دست در دست هم به کمک رسانهی سینما و متعلقاتش منظور و پیام داستان را بهخوبی و روشنی به بیننده منتقل کنند.لحنهای متفاوت و بیشتر از انتظاری را در فیلم از کارگردان مشاهده میکنیم، کسی که در اکثر مواقع عاشقانهای سلیس و شیوا و رئالیسمی شاعرانه را به تصویر میکشد و گاهی ژانر فیلم را در تک صحنهای به رخ میکشد اما به قول ضربالمثل انگلیسی “یک تغییر خوب بهخوبی یک استراحت مناسب است”. این تغییر مکان ساخت فیلم هم برای مجیدی بسیار خوب و مثبت بوده و از او کارگردانی خستگیناپذیر ساخته که شاید حدسش را نمیزدیم.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.