نقد و بررسی فیلم «چهارراه استانبول»: بی خردی جمعی
مصطفی کیایی، از زمانی که اولین فیلم خود، «بعدازظهر سگی» را ساخت بارقههای از نبوغ و دانش سینمای بدنه را نشان داد که تا امروز با هر فیلم و بعد از هر تجربه پررنگتر شده است. کیایی را باید فیلمسازی دانست که دغدغههای اجتماعی دارد و بهجای آنکه این دغدغهها را در قالب ملودرامهای آبکی که این روزها از دیدنشان سیرشدهایم بازتاب دهد، سینمای خاص خودش را ساخته و با نمایش این دغدغهها در پوستهای جذاب و گاه کمدی و طنز با بیننده ارتباط خوبی برقرار کرده است.
همچنین بخوانید:
نقد فیلم «چهارراه استانبول»:بدبیاری زیر آوار
«عصر یخبندان» که در ادامه «مسیر ویژه» و کارهای پیشین کیایی ساخته شد، نشان داد که کیایی علاوه بر تواناییاش در پیشبرد یک درام پر کاراکتر و پرکشش میتواند قصهای از آدمهای مختلف را در قالب روابط شبکهای تعریف کند که با شخصیتپردازیهای بهجا و اوج و فرودهای جذاب بیننده را همراه کند و درنهایت حرفهایش را به او منتقل کند؛ اما شاید بهجرئت بتوان «بارکد» را بهترین و پختهترین اثر کیایی تا امروز دانست. زوج بهرام رادان-محسن کیایی شیمی خوبی روی صحنه داشتند و روایت غیرخطی و معکوس فیلم در کنار کنایههای اجتماعی و سیاسی که در قالب کمدی پیکره فیلم را میساختند، «بارکد» را بهعنوان نمونهای از یک فیلم درخشان گیشه معرفی کرد. «بارکد» آنقدر در برقراری ارتباط با بینندهاش موفق بود که حتی خیلیها انتظار قسمت دوم این فیلم را میکشیدند.«چهارراه استانبول» آخرین اثر کیایی است که اولین نمایشش در جشنواره فجر سی و ششم بود. داستانی با زمینه آتشسوزی ساختمان پلاسکو، آنهم تقریباً یک سال بعد از وقوع این حادثه، «چهارراه استانبول» را به یکی از فیلمهای مهم این رویداد تبدیل کرد. کیایی در «چهارراه استانبول» برای نقشهای اصلیاش تقریباً از همان تیم بازیگران «بارکد» استفاده کرده و همین موضوع بیننده را مشتاق دیدن اثری شبیه به آن میکند.
«چهارراه استانبول» تا حد زیادی وامدار فضاسازی و حال و هوای «بارکد» است. گرچه تم کمدی و طنز آن خیلی خفیفتر و کمرنگتر از «بارکد» است، اما شخصیتها و فضای فیلم ناگزیر یادآور اثر قبلی کیایی است. درواقع موفقیت «بارکد» نزد مخاطبان و منتقدان، کمی کیایی را درزمینهٔ پرداخت کاراکترها و فضاسازی فیلم جدیدش تنبل کرده است. احد (محسن کیایی)، بهمن (بهرام رادان) و فرنگیس (سحر دولتشاهی) همان کاراکترهای «بارکد» را به «چهارراه استانبول» آوردهاند و حتی جنس بازی بازیگران نیز همان است. ماهور الوند هم در نقش نامزد احد بیشباهت به کاراکتری که بهاره کیان افشار در «بارکد» ایفا میکرد نیست.
«چهارراه استانبول» روایتش را از شب قبل از آتشسوزی ساختمان پلاسکو شروع میکند. کاراکترها، یکبهیک معرفی میشوند و درنهایت سرنوشت همه آنها به صبح پنجشنبهای که پلاسکو در آتش سوخت ختم میشود. «چهارراه استانبول» برخلاف «بارکد» روایتی خطی دارد. «چهارراه استانبول» با پلان سکانسهایی شروع میشود که کاراکترها را در میان زندگی و دغدغههایشان همراهی میکند و زمانی که دوربین در میان داد و دعوای شخصیتها کاراکترهای اصلی را تعقیب میکند، بیننده نیز چارهای جز همراه شدن با این کاراکترها و پیگیری روایت داستان از نزدیک ندارد. این پلان سکانسهای خوش ریتم و پرجنبوجوش و جوش، هوشمندی فیلمساز را میرساند تا هم فضای فیلمش را بسازد و هم بیننده را به عمق روایت بکشاند. در ادامه و با نزدیک شدن به واقعهای که بیننده از آن آگاه است و شخصیتهای اصلی ناآگاه، با یک ریتم تند شونده مواجه هستیم. ریتم تند شوندهای که اثر برتری مخاطب بر کاراکترها را از بین میبرد و هیجان لحظه و اتفاقهای در پیش رو را به او منتقل میکند و دلهرهای هیچکاکوار پدید میآورد. تا اینجای فیلم، همه روایتها و کاراکترها، بهخوبی و در کمال انسجام به سمت حادثه نهایی پیشروی میکنند و با نزدیک شدن به اوج اصلی در روایت که همان آتشسوزی ساختمان پلاسکو ست، مسیر همه کاراکترها بهموازات هم هرچه بیشتر به محل اصلی حادثه نزدیک میشود که در راستای همان ریتم تند شونده است. سکانسهایی که هرکدام از قبلی کوتاهتر هستند، بیننده را بهشدت مشتاق سرنوشت کاراکترها و احتمال رویارویی آنها با یکدیگر پیگیر مسیر حوادث میکند. با وقوع آتشسوزی، باز با همان ریتم تند روبرو هستیم، اما این بار کاراکترهای اصلی جایی در میان طبقات ساختمان پلاسکو در جستجوی یکدیگر هستند و حالا آتشنشانان نقش اصلی را بر عهدهدارند. با ریزش ساختمان، آتشنشانان حاضر در محل حادثه از قامت چند کاراکتر فرعی خارج میشوند و قهرمانهایی میشوند که در واقعیت و روز حادثه بیشترین فداکاری را انجام دادند و بیشترین تلفات را داند. در سکانسی زیبا، درحالیکه پلاسکو فروریخته است، فرمانده عملیات اطفا حریق را میبینیم که در میان دود و خاکستر و باقیمانده پلاسکو، ناباورانه فریاد میکشد. این سکانس و چند سکانس بعدی «چهارراه استانبول» ناگزیر احساسات بیننده را تحریک میکند که خاصیت چنین موضوعی و چنین بازسازی است. وقتی فرنگیس به مردمی که جلوی راه ایستادهاند و عکس میگیرند التماس میکند که راه را برای نیروهای امدادی باز کنند، وقتی خانوادههای بیخبر و سردرگم به نیروهای آتشنشانی پرخاش میکنند و وقتی فرمانده عملیات اطفا حریق مستأصل به سمت مدیرانی که با کتوشلوار برای عرضه اندام به محل حادثه آمدهاند یورش میبرد و عدم مدیریت بحرانشان را به رخشان میکشد، مسلماً بیننده احساساتی میشود و زخمی که هنوز تازه است سرباز میکند. درنتیجه انگ سانتیمانتالیسم بودن حتی بهجا، به فیلم نمیچسبد، چراکه عین واقعیت بازگو میشود و راه گریزی پیش روی فیلمساز نیست.
اما از اینجای داستان به بعد، «چهارراه استانبول» دچار دوپارگی و عدم انسجام میشود و در تناقض کامل با نیمه اول فیلم قرار میگیرد. حال که کاراکترها در کنار هم قرارگرفتهاند و آماده پیشبرد روایت هستند، بیننده جایی میان آوارهای پلاسکو و تصاویر وحشتناک آن روز طلسم شده جا میماند و دیگر سرنوشت این آدمها برایش مهم نیست. وقتی خودخواهی و بیخردی این کاراکترها را میبیند، دلش پر میکشد برای آتشنشانانی که آن روز قربانی این بیخردی دستهجمعی شدند. کیایی از ابتدای فیلمش، با روایتهای فرعی، داستان اصلیاش را بهپیش میبرد. از خشونت خانگی و جامعه مردسالارانه میگوید، از عدمحمایت از تولید داخلی و ورشکستگی تولیدکنندگان داخلی میگوید از قمار و بازیهای زیرزمینی میگوید و همه اینها بر بدنه روایتش مینشیند، اما وقتی نقطه اوج اصلی داستان را پشت سر میگذارد، دیگر خرده روایتهای اینچنینی برای بیننده جذابیتی ندارد و داغ غمی فراموشنشدنی او را از همراهی با ادامه مسیر داستان بازمیدارد. وقتی بهمن فریاد میکشد که پلاسکو وقتی خراب شد که کالای چینی را با نصف قیمت وارد بازار کردند و کالای ایرانی را با برچسب ترک روانه بازار کردند، بیننده فیلم تأسف میخورد، برای همه سرمایههای سوخته کارآفرینان ایرانی، برای همه لباسها و گاوصندوقها و اسناد سوخته در پلاسکو؛ اما وقتی بهمن تصمیم به رفتنش را به فرنگیس واگذار میکند، بیننده ذرهای هم ذات پنداری نمیکند، چراکه شخصیتهای اصلی فیلم هم بهجای قهرمانان ابتدای فیلم در زمره همان بیخردانی قرار میگیرند که ارزش هم ذات پنداری ندارند.سکانس پایانی فیلم همپوشانی تلاش آتشنشانان برای بیرون کشیدن باقیمانده اجساد همکارانشان است و تریلی که در مرز متوقف میشود. وقتی کلاه یک آتشنشان از زیرخاک درمیآید، حبابی روی شیر کانتینری که برای قاچاق انسان استفاده میشود، ظاهر میشود و بعد حبابها بزرگتر میشوند. دیگر برای بیننده اهمیت ندارد که بهمن در آن کانتینر است یا احد و نامزدش، بیننده همراه پیکر سوختهای است که از زیر آوار بیرون کشیده میشود.
درنهایت، «چهارراه استانبول» گرچه فیلم بدی نیست اما نسبت به «بارکد» برای کیایی پیشرفت محسوسی نیست و نشانههایی از به تکرار افتادن این فیلمساز و عدم جسارت او دارد که باید امیدوار بود در کار بعدش از آن دور بماند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.