بررسی فیلم «کلمبوس»؛ زندگی جای دیگریست!
آخرین اثر هاتف علیمردانی یکی از فیلمهای بجا و سروقت سینمای ایران است. پیشازاین، فیلمهایی در سینمای ایران تولید شدهاند که اگر بهموقع رنگ پرده را میدیدند بهمراتب بیشتر در ذهن مخاطب خود باقی میمانند؛ آثاری مثل «من عصبانی نیستم»، «خیابانهای آرام» و «گزارش یک جشن» پس از حوادث سیاسی-اجتماعی سال ۸۸، «مکس» در دوران اصلاحات، «ماحی» در زمان انتخابات ۹۲، «عروسی خوبان» سالهای پایانی جنگ. این فیلمها هیچیک در زمان موردنظر عوامل تولید آن اکران نشدند و از همین سو کارکرد خود را در فضای جامعه تا حدودی از دست دادند؛ اما علیمردانی از این حیث خوششانس بوده است که زمان اکران فیلمش با هدف اصلی او سازگار است.
«کلمبوس» داستان یک خانواده متمول است که همگی برای اقامت آمریکا اقدام کردهاند.
همچنین بخوانید:
بررسی «آستیگمات»: بر بلندیهای پرتگاه
حشمتالله خان (با بازی سعید پور صمیمی) به همراه دو فرزندش و عروس و داماد و نوههایش در یک خانه باغی زندگی میکنند. فرزند سوم حشمتالله خان، ناصر، مدتهاست که در کلمبوس اوهایو زندگی میکند و با کمک بردار خود منوچهر در ایران (با بازی مجید صالحی) که دفتر مهاجرت دارد در پی انجام مقدمات مهاجرت سایر اعضای خانواده هستند. گرینکارتهای حشمتالله خان و هاله (با بازی شبنم مقدمی) و فرزند خردسالش صادر میشوند؛ این افراد به آمریکا میروند و سایرین ازجمله سیروس (با بازی فرهاد اصلانی) همسر هاله منتظر میمانند تا بهمحض آمدن گرینکارتهایشان به آنها ملحق شوند. در پی این شکاف، مشکلاتی برای خانواده پیش میآید که جبران آن ناممکن است.«کلمبوس» قصه سرابها و بر باد رفتن آرزوهاست، داستان بسیاری از خانوادههای ایرانی که داروندار خود را در قمار مهاجرت از دست دادهاند. کسانی که زندگی را در جای دیگر میبینند و بهجای ماندن و جنگیدن برای آن، میروند تا در سرزمین دیگری طرحی نو براندازند! «کلمبوس»درباره خانوادههای دوپارهایست که بعضی از اعضای آن با عزم جزم رفتهاند و آنطرف برای ماندن جان میکنند و سایرینی که ماندهاند و دلوجان بریدن و رفتن ندارند.
در میان اینهمه حرف جدی، کارگردان «کلمبوس»برای جذب حداکثری تماشاگر با ایجاد موقعیتهایی کمیک سعی میکند که درعینحال فیلمی سرگرمکننده ارائه دهد؛ از شخصیت اهلدل حشمتالله خان تا دوزوکلکهای منوچهر و ندیدپدیدبازیهای هاله همگی موقعیتهایی کمیکی در فیلم ایجاد میکنند که بیننده را به خنده وامیدارد؛ اما «کلمبوس» با نمایش سرنوشت مضحک غمانگیز شخصیتهای آن یک کمدی سیاه است.
در روزهای ابتدایی سال ۲۰۱۸ بود که خبرگزاریها تصاویر خانوادههای سرگشته ایرانی در فرودگاههای آمریکا را نشان دادند که با اجرایی شدن فرمان منع مهاجرتی ترامپ با وجود داشتن ویزا اجازه ورود به خاک آمریکا را نداشتند. اتفاقاتی که برخی ایرانیها آن را توهینآمیز برشمردند و گروههای حقوق بشری و احزاب سیاسی در داخل آمریکا را به واکنش در برابر این فرمان واداشت. به نظر میرسد که اولین جرقههای ساخت فیلم «کلمبوس»همین روزها در ذهن علیمردانی زده شده است. کلمبوس یک فیلم ضدآمریکایی نیست. درست است که در چند جا رئیسجمهور آمریکا گاوچران خوانده میشود و یا تصاویری که از «کلمبوس»اوهایو به تصویر میکشد عمدتاً تصویر کسانیست که در مزرعه در کنار دامها هستند و یا سوار بر اسب اینطرف و آنطرف میروند اما قصدش سردادن شعارهای ضدآمریکایی نیست بلکه طعنه و تلنگر به افرادیست که فکر میکنند رفاه، آرامش و خوشبختی در سرزمین دیگریست؛ جایی که مردم آن فرهنگ مخصوص به خود را دارند و از فرهنگ و سبک زندگی حشمتالله خانها فاصله زیادی دارند. حتی، علیمردانی قصد ندارد که این دو فرهنگ را رو درروی یکدیگر قرار دهد و به قضاوت بنشیند چراکه خانواده ایرانی که علیمردانی شخصیتپردازی میکند چندان هم فرهیخته و اهل ادب و ادبیات نیست.
اما پاشنه آشیل «کلمبوس»، فیلمنامهایست که شتابزده و بدون پرداختن به جزئیات نوشته شده است که دلیل آن شاید اصرار کارگردان بر اکران هر چه زودتر فیلمش بوده است. شخصیتهای «کلمبوس»خیلی سطحی نوشته شدهاند و آنچه میبینیم یک خانواده خلوچل است که سرخوشانه قصد مهاجرت به آمریکا را دارند؛ درصورتیکه هر شخصی برای مهاجرت دلایلی دارد، از نگرانیها و گرفتاریهای اقتصادی تا معضلات سیاسی و فرهنگی. مثلاً شخصیتهایی را در فیلم میبینیم که بهراحتی بازیچه دست یک شخص کلاهبردار هستند و هیچ کنش و حتی واکنشی ندارند تا جایی که با اجازه کارگردان این شخصیتها از خواب بیدار میشوند و به واکنش واداشته میشوند؛ و یا اینکه فیلم بیاعتنا از کنار شخصیتهای جوان فیلم (دختر سیروس و نامزدش) میگذرد درصورتیکه در بسیاری از مواقع یکی از علل ماندن و یا رفتن خانوادهها فرزندان آنها هستند. شاید اگر انرژیای که کارگردان برای جا دادن موقعیتهای طنز در فیلمنامه داشت صرف شخصیتپردازی و عمقبخشی به شخصیتهای فیلم میکرد فیلم او بهمراتب تأثیرگذارتر و قابل دفاعتر بود. از همین رو، «کلمبوس» فیلم هدر رفته ایست؛ فیلمی که میتوانست یکی از صداهای بلند و حسابی این روزهای سینما باشد.
در پایان اینکه، فیلم کلمبوس بیان کاریکاتورگونه اتفاقاتیست که در پشت پرده مهاجرت چه قبل و چه پسازآن رخ میدهند. موقعیتهای طنزی مثل کار کردن هاله بهعنوان رفتگر در یک مهدکودک و یا بیاساس بودن ادعاهای ناصر، برای بسیاری خاطرهاند! ازاینرو «کلمبوس» با در نظر گرفتن نقدهای تندوتیزش به پدیده مهاجرت، فیلم مهمیست و تماشای آن به همهکسانی که به گمان خود برای گذر از مرزهای سیاهی و تباهی و رسیدن به سرزمین فرشتگان در تلاشاند، توصیه میشود.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.