بررسی فیلم «به وقت خماری»: به وقت قدیم
«به وقت خماری» یکی دیگر از کمدیهایی است که این روزها روی پرده سینما اکران شده است. فیلمی که در میان اکران پرهیاهو کمدیهای دیگر مانند «تگزاس»، «دشمن زن» و حالا هم «هزارپا» که بازیگران و ستارگان پولسازتری دارند و تبلیغاتشان هم بهتر، بیشتر و غنیتر بوده است، کموبیش گم شده است و آنطور که باقی این کمدیها توانستهاند در میان مخاطبان خودشان را جا بیندازند، حرفی از «به وقت خماری» شنیده نمیشود؛ اما واقعیت اینجاست که آخرین ساخته محمدحسین لطیفی در قیاس با کمدیهای دیگر روی پرده فیلم بیشیله پیلهتری است و چه مضمون و چه پرداختش هم با باقی کمدیها و جریان مد شده در سینمای ایران متفاوت است. هرچند که کارگردانی آن شدیداً تلویزیونی است. جریانات هم تلویزیونیاند؛ اما به شکل واضح یعنی از شوخیهای رکیک جنسی صرف برای خنداندن تماشاگر استفاده نمیکند و ترفندهای رایج را به کار نمیبرد، مثلاً داستانهای عاشقانه صدبار شنیده شده یا تیکه کلامهای همیشگی که تبدیل به کلیشه شدهاند را به کار نمیبرد. همینکه روی موج رایج حرکت نمیکند و راه خودش را میرود مهمترین ویژگی «به وقت خماری» است. مضمون و داستان فیلم هم چندان شبیه به کمدیهای معمول نیست. خبری از آن داستانهای تکراری بزن درویی نیست، همانطور که از رضا عطاران و پژمان بازغی و سام درخشانی هم خبری نیست.داستان «به وقت خماری» در یک خانه قدیمی میگذرد که چند خانواده (با نسبتهای فامیلی نزدیک)در آن زندگی میکنند و فیلم داستان روز خواستگاری دختر کوچک یکی از این خانوادهها را تعریف میکند. با همه اتفاقاتی که بهواسطه مراسم خواستگاری میافتد. مطابق الگوهای ثابت ژانر دختر یک پسردایی دارد که عاشقش است و باید وصلت را از او مخفی کنند. هرچند که کلیشهای است اما صرف کلیشه و تیپیکال بودن یک داستان نمیتوان آن را بد یا ضعیف دانست. این کلیشه معمول در «به وقت خماری» در جای درستی استفاده شده و کارکرد خودش را پیدا کرده است. ضمن اینکه در دلش قرار نیست دردسرها و ماجراهایی را که همیشه در این روابط به پا میشود، به وجود بیاورد. کلیشههای اینچنینی در فیلم زیاد هستند: عموی معتادی که نباید مهمانها از اعتیادش بویی ببرند. دعواهای خواهرشوهری، مادر سنتی عصبانی، پدر بیخیال و خلافهای ریزودرشت معمول؛ اما نکته فیلم در اینست که میتواند استفاده بهجا و بهاندازهای از این کلیشهها بکند و با آنها بازی کند تا رنگ خاص خود فیلم و کاراکترهایش را بگیرند؛ اما آس این کلیشهها که بهترین عنصر فیلم هم هست رابطه رعنا آزادیور با هادی کاظمی است. زنوشوهری که همدیگر را دوست دارند اما کاظمی به دلیل کشیدن چک بیمحل به زندان افتاده و حالا برادر دختر با بازی ابوالفضل پور عرب هم میان آنها قرارگرفته و آزادیور را مجبور به گرفتن طلاق کرده است و حالا درست در این روز شلوغ و مهم کاظمی از زندان مرخصی گرفته و مخفیانه وارد خانه شده تا بعد از مدتها کمی با همسرش خلوت کند. این تنها بخشی از فیلم هست که بار جنسی زناشویی را به دوش میکشد و به این دلیل آس فیلم هم هست که ربطی به شوخیهای مستهجن و تکه کلامهای رایج جنسی ندارد و مثلاً مانند «هزارپا» مهمترین و بامزهترین صحنه فیلم را با چنین لودگی سطح پایینی پیوند نمیدهد. اتفاقاً نگاههای ملتمسانه کاظمی به آزادیور و میل پنهانی آزادیور به همسرش که مدام تلاش میکند آن را از او مخفی کند بسیار واقعی و انسانی از آب درآمده. انسانی از این منظر که رفتارها و کنشهایشان شبیه به آدمهای واقعی هستند و نه مانند همان صحنه معروف زندانی بودن کاراکترهای «هزارپا» که تقلید دست چندم و بهزور ایرانیزه شدهایست، شبیه به بازیگران فیلمهای پورنوگرافیک! تکاملی که بهمرور در رابطه این دو اتفاق میافتد و از آن نقطه ابتدایی که دختر سایه همسرش را با تیر میزند بهجایی میرسد که در میان شلوغیها تصمیم میگیرند که بپیچند به بازی و کمی خلوت کنند تا انتهای فیلم که در چرخشی بامزه این بار آزادیور به کاظمی پیشنهاد میدهد که کمی دیرتر به زندان برگردد تا بیشتر باهم وقت بگذرانند، نهتنها بامزه است که بازی خوب بازیگران و دیالوگها و اکتهای طبیعیشان باعث میشود تا این داستانک بسیار فرعی و فضاپرکن، بیشتر از هر چیز دیگری از «به وقت خماری» در ذهن تماشاگر باقی بماند.
ساختار شلوغ، پرماجرا و پر شخصیت فیلم نکته دیگری است که باعث شده فیلم از فضای معمول سینمای کمدی که معمولاً با دو و یا سه ستاره اصلی و عموماً هم ثابت میگذرد فاصله بگیرد. در اینجا با کلی شخصیت سروکار داریم که برای هرکدامشان هم یک داستان تعریف شده و خب این باعث میشود که فیلم بار طنزش را بیش از آنکه بر دیالوگها و شوخیهای کلامی یا قر دادن مردان سوار کند، از تلاقی و گره خوردن این داستانها و آدمها با یکدیگر به دست بیاورد. همه در هم میپیچند و باهم دعوا دارند و مجبور به حفظ آبرو جلوی مهمان هم هستند و از جایی که خلاقانهترین ایده روایی فیلم هم رو میشود، یعنی پلیس بودن پسر و روحانی بودن پدربزرگش، این حفظ آبرو حالا از درون خانواده دشمنانی پیدا ميکند که ورود پلیس به خانواده را به نفع خودشان نمیدانند و میخواهند موقعیت را خراب کنند. هومن برقنور بهخوبی توانسته از عهده ایفای این نقش بربیاید و آن بدمن اصلی فیلم باشد. همانطور که مهدی فخیمزاده هم در نقش پدر عروس عالی ظاهر میشود. بهطورکلی هماهنگی بازیگران و ارائه اجرایی یکدست باعث شده تا تماشاگر بیش از حالت عادی با فیلم همراه شود و داستان هرکدام از آدمها را دنبال کند.
اما مهمترین نکته «به وقت خماری» در اینست که در لوای خنداندن تماشاگر و کمدی بودنش به چیزهای جدیتری هم فکر میکند و از معدود کمدیهایی است که در سالهای اخیر ساخته شدهاند و هدفشان این است که فرای خنداندن، نسبتی با جامعه و احوال امروزشان برقرار کند. کمتر کمدیسازی این روزها به چنین چیزهایی فکر میکند. نه؟این خانه قرار است نمونه کوچکی از جامعه ایران باشد و همانطور که در انتهای فیلم هم آقای داماد میگوید حرف حسابش اینست که همه این آدمها با این خلافهای کوچک و غیر مهمشان دوستداشتنی و مردماند و سراغ خلافکارهای اصلی را باید جای دیگری گرفت. اینکه بخواهیم فیلم را چنین جهانشمول کنیم و نسبتهایی را بیرون از خانه به آن پیوند دهیم باعث میشود که فیلم ضعیف و کهنه به نظر برسد. همان اتفاقی که برای «یه حبه قند» هم میافتد. هرچند چنین چیزی پیش از تفسیر تماشاگر در راهبردهای کارگردان دیده میشود و از اساس در فیلم وجود دارد اما همان موردی است که «به وقت خماری» را کهنه و دمدستی جلوه میدهد. نباید فراموش کرد که در کنار استفاده خوب از تیپها و کلیشهها و تن ندادن به مرسومات کمدیسازی این روزها اما «به وقت خماری» یک فیلم کهنه است. آدمهایش کهنه هستند و داستانهایش هم کهنهاند و در نسبتی که قرار است با جامعه امروز برقرار کند، دقیقاً همین کهنگی است که لنگ میزند و باعث میشود کارکردی را که باید، نداشته باشد و جایگاهی را که میتواند در دل تماشاگران به دست نیاورد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.