بررسی فیم «مارموز»: میم مثل مارمولک نه مارموز
روزگاری نهچندان دور، کمال تبریزی، یک کارگردان صاحب سبک شناخته میشد که میتوانست به همان خوبی که با مخاطبش ارتباط برقرار کند، نظر منتقدان را نیز جلب کند. عمده شهرت تبریزی به ساخت آثار طنز و انتقادی چون «لیلی با من است»، «همیشه پای یک زن در میان است» و مهمتر از همه «مارمولک» بازمیگردد. این روزها، حالا کمال تبریزی که آخرین کارش، «امکان مینا»، یک شکست تمامعیار بود، دوباره به سراغ ریشههای اصلی فیلمسازیاش رفته و با «مارموز»، یک طنز سیاسی دیگر بازگشته است تا شاید بتواند موفقیت «مارمولک» را تکرار کند.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «میلیونر میامی»: جنازه ات را قورت بده
«مارموز» بیتعارف، بهترین و شریفترین کمدی چند سال اخیر سینمای ایران است. «مارموز» روایت قدرت الله صمدی (حامد بهداد) است که بعد از یک شکست عشقی به سیاست روی میآورد و سودای به قدرت رسیدن در سر میپروراند. قدرت آنقدر شیفته به قدرت رسیدن است که به هر دری میزند، رنگ عوض میکند و تبلیغ هر حزبی را میکند، بیآنکه اعتقاد خاص و عمیقی در وی شکلگرفته باشد. چوب به دست میگیرد تا یک کنسرت را به هم بزند، به حجاب زنان در کوچه و خیابان گیر میدهد، تندرو خودسر است، اما بهمحض اینکه از جبهه مخالف به همکاری دعوت میشود، همه اعتقاداتش عوض میشود.قدرت صمدی، کاراکتری است که برجستهترین چهرههای سیاسی ایران را بازنمایی میکند. جسارت تبریزی بار دیگر، به شکوفایی رسیده است و با خلق کاراکتر قدرت، انتقادات صریحی به بازیهای سیاسی ایران وارد میکند. قدرت، با یک کت سفیدرنگ تمرین سخنرانی میکند که بدون آن سخنرانی کردن برایش مشکل است، لازم باشد “تکرار میکند”، ادبیات خاص خودش را دارد که خیلیها را میآزارد و حتی تا پای بستنشینی در شاه عبدالعظیم هم میرود. دوست صمیمی قدرت، نصرت، وقتی به زندان میافتد، افشاگری میکند، زمین و زمان را به هم میدوزد و فریاد عدالت سر میدهد.
قدرت صمدی آنقدر خوب نشانهگذاری شده است که بعید است کسی با دیدن «مارموز» کنایهها و انتقادات تبریزی را درنیابد. جسارت تبریزی به همینجا ختم نمیشود، تبریزی با الهام گرفتن از کلکلهای فوتبالی و دعوای قرمز و آبی، کارزار اصلی مبارزات سیاسی فیلمش را به نمایش میگذارد تا نشان دهد، بازی سیاست تا چه حد کثیف و گاهی تا چه حد مسخره است.
سیاستمدارانی را نشان میدهد که ریش مصنوعی ابزار کارشان است و شبها در خلوتخانه خودشان، آدم دیگری میشوند، از درد مردم اطلاعی ندارند و بهجای دغدغه کشور، دغدغه رنگ و پول وزندگی لوکس دارند.در کنار این موارد، استفاده دراماتیک تبریزی از موسیقی، بهعنوان یک عنصر روایت گر و سینمایی نیز ستودنی است. تبریزی با کمک گروه “بمرانی”، فرهنگ تغییر که در همه عرصههای کشور جاری است و احساس میشود را بهخوبی منتقل میکند و به لطف آن میتواند با مخاطبان امروزی آثارش ارتباط برقرار کند.
تبریزی در ساخت «مارموز»، به سراغ آیدین سیار سریع، طنزنویس و خبرنگاری رفته که بیشتر بهواسطه مطالب و مقالات طنزش در روزنامه قانون شناخته میشود. سیار سریع که در تمام این سالها، مهمترین اتفاقات کشور را دستمایه طنز و مطرح کردن مطالبات اصلی مردم کرده است، توانسته در «مارموز» در ابعاد گستردهتری کارش را معرفی کند.
به نظر میرسد همهچیز در «مارموز» فراهم است تا بار دیگر شاهد اثری ماندگار چون «مارمولک» باشیم؛ اما آن معجزهای که در «مارمولک» رخ داد، به «مارموز» تسری پیدا نمیکند. مشکل اصلی هم به فیلمنامه سیار سریع برمیگردد. گرچه سیار سریع، بهخوبی توانسته شوخیها و انتقادات جذابی بیافریند، اما این طنازیها در عین جذابیتشان، در کل فیلم و فیلمنامه جاری نیستند و درنتیجه، «مارموز» گاهی از ریتم میافتد، گاهی اوج میگیرد و از عدم یکنواختی و انسجام رنج میبرد.درواقع مقدمه و نیمه اول فیلم، هیجانانگیز و جذاب است، پر افتوخیز است و پر از کنایههای ظریفی که بیننده را سر ذوق میآورد، شخصیتهایی در فیلم هستند که ما به ازای واقعیشان در تلویزیون بارها سخنرانی کردهاند و علیرغم خلأهایی که در فیلمنامه وجود دارد، فضاسازی و حالوهوای کلی فیلم در کنار بازی خوب بازیگران بهویژه حامد بهداد، «مارموز» را پیشبینیناپذیر و جذاب میکند، اما در نیمه دوم فیلم، با آواره شدن قدرت، «مارموز» بهشدت از ریتم میافتد، به شعارزدگی میرسد و روایت عشقی فیلم بر بعد طنز سیاسی-انتقادی آن غلبه میکند و در همین حال و هوا هم روایت به اتمام میرسد تا مزه خوش نیمه اول فیلم فقط زیر زبان بیننده بماند اما او را تا خارج از سالن و بعد از تمام شدن فیلم همراهی نکند.
شخصیت قدرت صمدی، شخصیت جذابی است، سادهدل است اما در وادی قرارگرفته که سادهدلی سودی برایش ندارد. قدرت صمدی کاراکتری است که سادهلوحیاش برای بیننده جذاب است و موقعیتهای جالبی فراهم میآورد، حماقتهایش هم ذات پنداری بیننده را جلب میکند و کاملاً بر اساس فرهنگ روز جامعه سیاسی ساختهشده است. حامد بهداد هم در این نقش، بازی خوب و کنترلشدهای ارائه داده است و قدرت صمدی را در چارچوب تعریفشدهاش، قابلباور و دوستداشتنی معرفی میکند، اما قدرت صمدی یک کاراکتر ماندگار در سینمای ایران نخواهد شد، حداقل نه آنگونه که شخصیت “رضا مارمولک” با بازی پرویز پرستویی ماندگار شد؛ زیرا شخصیت قدرت صمدی، بسط پیدا نمیکند، گهگاه بیننده را از همراهی با خودش دلزده میکند و آنقدر خوب پرداختنشده که برای بیننده حس آشنا پنداری ایجاد کند.
باری، «مارموز» در فضای کمدی مبتذل و بیهوده سینمای ایران، فیلم خوبی است. حرفهای جدی دارد، بازیهای خوبی دارد و فضایی متفاوت به بیننده عرضه میکند، در بین شوخیهایش، از مردم میگوید و تعریف درستی از یک طنز انتقادی ارائه میدهد، اما کمال تبریزی که امید داشت با «مارموز» بتواند موفقیت «مارمولک» را تکرار کند، در این راه شکستخورده است. گرچه «مارموز» در بین فیلمهای اخیر تبریزی، از همه بهتر است، اما همچنان با روزهای اوج این فیلمساز فاصله دارد. شاید بد نباشد به «مارموز» بهعنوان راهی برای بازگشت فیلمساز محبوبمان بنگریم و کمی هم به شیرینکاریهای قدرت بخندیم و کمی هم به پشت پرده آنچه هرروز در تلویزیون و رسانههای ارتباطجمعی میبینیم بیندیشیم.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.