بررسی فیلم «به وقت خماری»: دارالمجانین
محمدحسین لطیفی بهعنوان یکی از پرکارترین و خوشنامترین فیلمسازانی است که در عرصه سریال سازی و تلویزیون بیشتر شناخته میشود و با ساخت مجموعههایی چون «صاحب دلان»، «پادری» و مجموعه نمایش خانگی «قلب یخی» نشان داده است پلت فرم کارهای چندقسمتی و مجموعههای تلویزیونی را خوب میشناسد. لطیفی که اخیراً مجموعه «سر دلبران» را برای پخش در ماه رمضان کارگردانی کرده است، در بیشتر کارهایش یک نوع جهانبینی عارفانه عرضه کرده است و روحانیت و تدین را با چهرهای جدید به مخاطبانش معرفی کرده است. در «دودکش» و ادامه آن «پادری» لطیفی از این جهانبینی دور میشود و دغدغههای اجتماعی و اقتصادی قشر متوسط جامعه را با زبانی طنز به تصویر میکشد که اتفاقاً این دو مجموعه هم بهمثابه سایر آثار لطیفی در تلویزیون با استقبال خوبی روبرو شد.
اما لطیفی در سینما فیلمسازی است یکسره متفاوت از شمایلی که در تلویزیون به نمایش میگذارد. در «عینک دودی» و بعدتر در قالبی گیشهایتر با فیلم «توفیق اجباری» تقابلهای جنسیتی را به تصویر میکشد و در «روز سوم»، قسمتی از تاریخ ایران را در بحبوحه روزهای اشغال خرمشهر، در لابهلای یک عاشقانه دوستداشتنی روایت میکند.«بهوقت خماری»، آخرین ساخته سینمایی لطیفی، بیش از همه آثار وی در سینما به جهان داستانی که از لطیفی میشناسیم تعلق دارد. «بهوقت خماری» در یکخانه درندشت روایتش را شروع میکند و اعضای یک خانواده بزرگ را معرفی میکند که آماده مراسم خواستگاری دخترشان میشوند. خانوادهای شبیه خانوادهای که در «دایی جان ناپلئون» میبینیم؛ خالهها و دایی و فرزندشان، اختلافات و مشکلات و عشقهای نافرجام و این بار بهجای گل نسترن خاندایی، دیواری است که همه درگیریها بر سر آن است. خانوادهای که در «بهوقت خماری» مبینیم بیشازاندازه به خانواده مشتاق در «دودکش» شباهت دارد. خانوادهای از قشر متوسط با دغدغههای اقتصادی و شغلهای کوچک و مسلماً زوج سیما تیرانداز و هومن برقنورد هم این شباهت را بیشتر میکنند. عمارت خانوادهای که در آخرین اثر لطیفی میبینیم پر است از آدم. آدمهایی که تکتک وارد قصه میشوند و با روایت اصلی فیلم همراه میشوند. ورود کاراکترها به قصه کمی طولانی است و ورود اینهمه کاراکتر بهتنهایی میتواند بیننده را خسته کند، مخصوصاً که با ورود هر کاراکتر خرده روایتهای مربوط به هر کاراکتر هم به روایت اصلی اضافه میشوند. روایتهایی که برای معرفی کاراکترها لازم است اما چندان خوب پرداختنشدهاند و نهتنها کاراکترها را بهدرستی معرفی نمیکنند که بر بدنه روایت اصلی هم نمینشینند. با ورود خواستگار بهعنوان یک شخصیت جدید، روایت هم مسیر صعودی میگیرد و جذابتر میشود. خواستگار پلیس است و پدربزرگش یک روحانی. با ورود این کاراکترها، لطیفی فرصت پیدا میکند، داستانش را به سمت و سویی که همیشه تمایل داشته ببرد، نگاهی متفاوت از روحانیت عرضه کند و صمیمیت مردم عادی و روحانیون را به تصویر بکشد. مشکل اینجاست که این دو کاراکتر هم مانند شخصیتهای اصلی فیلم، نه شخصیتپردازی دارند و نه پیشزمینهای از داستانشان ارائه میشود تا بیننده راحتتر بتواند با آنها ارتباط برقرار کند؛ اما ورود این کاراکترهای در تضاد باشخصیتهای اصلی، هم روایت لطیفی را پیش میبرند و تا حدی جذابتر میکنند و هم زمینه پرورش کمدی در دل داستان را ایجاد میکند. نقطه اوج «بهوقت خماری» زمانی است که اسلحه خواستگار گم میشود و حالا همه باید دستبهدست هم دهند تا اسلحه پیدا شود. این نقطه اوج در روایت همچنین تمام کاراکترها را گرد هم میآورد و لطیفی میتواند مهارتش را در دکوپاژ سکانسهای شلوغ و پر کاراکتر و همچنین حرکت دوربین در لوکیشن بزرگش را نشان دهد. لطیفی بهخوبی دوربینش را در این عمارت به چرخش درمیآورد و کاراکترهای مختلف را در بحبوحه اتفاقات نمایش میدهد. ایراد اصلی که به ساخته محمدحسین لطیفی وارد است، ساختار تلویزیونی این اثر است. در اینکه ساخت تلویزیونی با سینمایی بسیار متفاوت است شکی نیست. لطیفی هم قبلاً در «روز سوم» نشان داده است که با ساختار سینمایی آشنایی کامل دارد و میتواند یک اثر سینمایی را در قامت اصلیاش به نمایش درآورد، اما شاید سالها دوری از سینما و ساخت آثار تلویزیونی، یا شاید موفقیت بیشازاندازه این مجموعهها باعث شده است لطیفی ترجیح دهد در حاشیه امن بماند و روایتش را در چارچوبی که به آن عادت دارد به تصویر درآورد. درواقع ساختاری که در «بهوقت خماری» شاهد هستیم از میان همه شباهتهای این اثر به «دودکش» بارزتر است و همین نکته هم باعث میشود که خیلی جدی گرفته نشود. سکانسهایی که بعد از گمشدن اسلحه شاهدشان هستیم بهشدت از سکانسهای آغازین جذابتر است و این همکاری و همدلی همگانی در کنار اختلافات ریشهدار خانوادگی، یادآور «مهمان مامان» است که همه اهالی خانه با همه مشکلاتشان دستبهدست هم میدهند تا برای مهمان عزیز همسایهشان سفره درخوری فراهم کنند، ولی تفاوت «بهوقت خماری» و «مهمان مامان» در همین چارچوب سینمایی و تلویزیونی است و البته بازی بازیگران و کاراکترهایی که از ابتدای قصه نتوانستهاند با بیننده ارتباط برقرار کنند.
پایانبندی «بهوقت خماری» بهترین و مهمترین قسمت از فیلم است؛ لطیفی سعی نمیکند تاروپود روایتش را تا بیخ گره بزند و بیننده را راضی از سینما بیرون بفرستد، او همانطور که یک روز از زندگی این خانواده را تمام و کمال به نمایش گذاشته است، با پایان یافتن مراسم خواستگاری، روایتش را هم پایان میدهد. در این روایت قرار نیست بهیکباره همه مشکلات حل شود و خبری از پرش ناگهانی به چند ماه آینده نیست. با پیدا شدن اسلحه، دیواری که از ابتدای فیلم موردبحث شخصیتها بوده است بالاخره فرومیریزد، اما درختی که در مقابل خانه قرار دارد، مانند مادر خانواده که کهنسال و بیمار در اتاقی بستری است، مانع از فروپاشی کلی خانواده میشود و همه دعواها و بحثها را پایان میدهد. قرابت مادر بیمار و درخت شناسنامهدار، یکی از زیباترین نمادگذاریهای لطیفی در این فیلم است، ولی بهترین قسمت فیلم زمانی است که داستان پایان می یابد و تیتراژ پایانی بر تصویر نقش میبندد. پیغام صوتی خواستگار درباره این خانواده، همه آن چیزی است که لطیفی در فیلمش می خواهد بگوید. «بهوقت خماری» در پس همه شوخیها و موقعیتهای کمدیاش با همه کاراکترهای متفاوتش، میخواهد از آدمهایی بگوید که شبیه من و شما هستند، خلافهای کوچک دارند و ترسهای بزرگ، آدمهایی که هرروز بار روی شانهشان سنگینتر میشود و درگیریهایشان بیشتر، آدمهایی که همه جنگودعواهایشان برای حفظ سقف بالای سرشان است، خانوادههایی که میتوانند یک جنجال اساسی به پا کنند، آبروی دخترشان را ببرند و حتی مانع خجالت باشند، اما زندگی شان در کنار هم معنا می یابد.متأسفانه حرفهای قشنگ و مهم لطیفی در زیر روایت یک خواستگاری پرآشوب و کاراکترهای نهچندان جذاب گمشده است و بیننده باید پیامش را از میان خطها دریابد و سعی در رمزگشایی یک درام بهظاهر معمولی کند و مشکل آنجایی است که به نظر نمیرسد این موضوع عمدی بوده باشد. انگار لطیفی آنقدر سرگرم آراستن روایتش شده است که خودش هم پیامش را گمکرده است. بههرحال، تنها حسی که بعد از «بهوقت خماری» دارید، حس ناتمامی و ناکامل بودن است که هیچ ربطی به پایان فیلم هم ندارد.
درنهایت، «بهوقت خماری» در کارنامه فیلمسازش یک اثر متوسط محسوب میشود که گرچه مانند کمدیهای دیگر امروز، به ورطه ابتذال نمیافتد، اما در جذب مخاطبش چندان موفق عمل نمیکند و ازاینروی هیچ پیشرفتی برای محمدحسین لطیفی محسوب نمیشود.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.