سه بازیگر نقش مکمل مرد برگزیده در جشنوارههای فجر در دهه نود
نقشهای مکمل در تاریخ سینما همیشه خاطرهانگیز بودهاند. از سینمای جهان تا ایران همواره شخصیتهایی بودهاند که به فیلم و همه زیباشناسیاش گرهخوردهاند و خود را در ذهن تماشاگران ثبت و ضبط کردهاند. در میان کاندیداها و برندگان سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در ادوار جشنواره فجر در دهه نود گشتیم تا بهترینهایشان را انتخاب کنیم. انتخاب سخت بود و کنار گذاشتن گزینههایی مانند اکبر عبدی «خوابم میاد» یا رامبد جوان «گناهکاران» حتی سختتر! اما درنهایت به این سه نفر رسیدیم. سهنفری که هم کاراکترهایی بسیار جذاب و هیجانانگیز در فیلمنامه و جهان فیلمها بودهاند و هم بازیگران بهخوبی از پس ایفای نقش آنها برآمدهاند.
همچنین بخوانید:
نگاهی به فیلمهای برگزیده تماشاگران در دهه نود جشنواره فجر
بابک حمیدیان در نقش شهید اصغر وصالی در «چ»یکی از بهیادماندنیترین نقشآفرینیهای بابک حمیدیان در کارنامه کاریش و یکی از بهترین شخصیتهای پرورده ذهن ابراهیم حاتمیکیا. یک جوان انقلابی دو آتشه و مبارزی سرسخت و شجاع که سر آرمانهایش با هیچکس شوخی ندارد حتی شهید چمران! معرفی اصغر وصالی در فیلم خود گویای همهچیز است. جوانی که در وسط میدان نبرد درحالیکه خسته و خونین از مبارزه است، با دیدن چمران بهعنوان یکی از الگوهای زندگیاش جان دوبارهای میگیرد و ورود او را به پاوه خوشآمد میگوید. در ادامه اما اصغر وصالی از چمران دورتر و دورتر میشود. شور جوانانه و انقلابی او و آرامش و درونگرایی دکتر چمران چندان باهم سنخیتی ندارند و کار به آنجا میکشد که در گوش چمران با بغض میگوید: «شما رو بیشتر چمران بازرگان دیدم تا چمران خمینی» و دکتر چمران هم بهترین جواب ممکن را میدهد: «خوش به حال خمینی (ره) که سربازایی مثل تو داره.» و خوش به حال سینمای دفاع مقدس که حالا با ساخته شدن «چ» یک اصغر وصالی یکه برای خود دارد. این یکی از تاثیرگذارترین نقشهای مکمل سینمای دفاع مقدس است (در کنار حامد بهداد در «روز سوم») که چنین تاثیرگذار ظاهر میشود و در کنار جایی که در دل تماشاگر مییابد، کارکرد مهمی هم در روایت پیدا میکند و اساس آن را شبیه به یک آهنربای مغناطیسی به سمت خود میکشاند. البته خانواده شهید وصالی از تصویر خشنی که از او نشان داده شد، شاکی شدند اما خشونت شهید وصالی در فیلم نه از جنس سبعیت که از جنس جدیت و ایستادگی در راه عقاید و باورهاست.
هومن سیدی در نقش بابک در «من دیهگو مارادونا هستم»یکی از بهترین نقشآفرینیهای هومن سیدی. به شکل کلی هومن سیدی در نقشهای مکمل بسیار خوب ظاهر میشود. در «خط ویژه» مصطفی کیایی بهترین بازی را در نقش کوتاهی که داشت ارائه میداد و در «من دیهگو مارادونا هستم» انگار همان اسلوب بازیگری را تکمیل و پختهتر میکند. هومن سیدی نهتنها برای بازی در این نقش سیمرغ بلورین دریافت کرد که این مقدمهای شد برای خیلی از نقشهای دیگرش پس از آن. مثلاً به شکل بارزی کاراکتری که در سریال «عاشقانه» نقشش را ایفا میکند از شکل بازیگریاش در «من دیهگو مارادونا هستم» برداشته شده است. درواقع بابک «من دیهگو ماردونا هستم» اساسی میشود بر تصویر دوستداشتنی که عموم تماشاگران سینما هومن سیدی را با آن به خاطر میآورند و خودش از نقش دیگری در «خط ویژه» ملهم میشود. جدای از کاری که هومن سیدی در صمیمی کردن فضای بین کاراکتر و مخاطب میکند، خود کاراکتر بابک روی کاغذ هم شخصیت بسیار جالبتوجهی است. پسری که تعادل روانی کاملی ندارد و همه خانواده نگران او و اعصابش هستند و سعی میکنند تنشی بهش وارد نشود تا اعصابش به هم نریزد اما درواقع در آن خانهای که بیشتر به تیمارستان شبیه است؛ بابک از همه عاقلتر و خوددارتر به نظر میرسد. کاراکتر او بهخوبی مرز باریک میان سلامت و جنون عقلی را به نمایش میگذارد ضمن اینکه یکی از خندهدارترین کاراکترهای فیلم هم هست.
نوید محمد زاده در فیلم «ابد و یک روز»حالا با گذشت زمان اگر برگردیم و به بازیهای متعدد نوید محمد زاده در سالهای گذشته نگاه کنیم، بسیاری را مشابه هم و بدون تغییرات تماتیک و خلاقانه میبینیم، از «لانتوری» تا «بدون تاریخ بدون امضا» او فیلم به فیلم خودش را تکرار کرده است و انگار آنقدر تحت تأثیر تعریفها و تمجیدهای منتقدان و تماشاگران قرار گرفته و بهش جایزه دادهاند که دیگر لزوم کار خلاقانه و نقشآفرینی ویژه برایش معنای خاصی ندارد. در «مغزهای کوچک زنگزده» هم این تفاوت زیباشناسی بیشتر به تمایز کاراکتر شاهین و عقبماندگیاش برمیگردد تا به بداعت و نوآوریهای بازیگر.
از اینها که بگذریم اما در میان همه این نمونههای شبیه به هم بازی نوید محمد زاده در «ابد و یک روز» استثنایی و بهیادماندنی است و شاید بهترین تجربه او بعد از «عصبانی نیستم». بخش زیادی از محبوبیت فیلم اصلاً برمیگردد به محبوبیت نوید محمد زاده و درواقع کاراکتری که نقشش را بازی میکند: جوانی معتاد که تازه آزاد شده و هیچ کورسوی امیدی در زندگیاش نمایان نیست اما با این حال با قلب مهربانی که دارد، همه سعیاش را میکند تا زندگی خواهرش را نجات دهد. صحنههای زیادی از بازی نوید در این فیلم در خاطره تماشاگران ماندگار شدهاند از دعوایش با برادر بزرگتر، دنبال جنس گشتن تا آس همه کارنامه بازیگری او در کنار سکانس سینما در فیلم «عصبانی نیستم»؛ جایی که آن دیالوگ همیشگی و بارها تکرار شده را میگوید؛ با سوزوگدازی عمیق در نگاه و صدایش: «نرو سمیه…نرو…»
*انتخاب ویژه:شاید این یکی از همه جذابتر و خاصتر باشد…شاید آنقدر خاص و ویژه که هر تماشاگری بهراحتی درکش نکند، همانطور که کلیت فیلم را هم درک نکرد و به مذاقش خوش نیامد. فیلم «مالاریا» و نقش مکمل مردش: «آذرخش» با بازی آذرخش فراهانی. یک کاراکتر یکه و ویژه که شبیهش چه در جهان فیلمها و چه در محیط اطرافمان بهندرت یافت میشود. آذرخش فراهانی طوری این نقش را بازی میکند گویی خود واقعیاش را جلوی دوربین آورده و هیچ نقشی بازی نمیکند. یک صمیمیت و راحتیای هم در بازی فراهانی و هم در کاراکتر خود آذرخش وجود دارد که همه سدها را میان او و دل مخاطب از بین میبرد و شدیداً دوستداشتنیاش میکند. ضمن اینکه نباید فراموش کرد که کاراکتر آذرخش چه تأثیر جدی و مهمی در روایت و یا به عبارت بهتر زندگی قهرمانان داستان دارد و چطور اصلاً خط اصلی داستان را حول محور خود میچرخاند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.