اخبار کسب و کار

بررسی «قانون مورفی»: فردا روز بدتری است

رامبد جوان را با کمدی‌ها و آثار طنزش می‌شناسیم. از برنامه‌های شبانه‌ای که سال‌ها پیش در صداوسیما با اشکان خطیبی اجرا می‌کرد تا نقش‌آفرینی در فیلم‌های کمدی و ساخت فیلم‌ها و سریال‌های طنزی مانند «مسافران»، «اسپاگتی در هشت دقیقه» و «ورود آقایان ممنوع». در این میان «نگار» تنها تجربه غیر کمدی رامبد جوان بود که فضایی تریلرگونه داشت و مهارت‌های فیلم‌سازی او را در ژانری غیر طنز و در برانگیختن احساساتی جز خنداندن تماشاگر به ورطه آزمایش می‌گذاشت.

همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «قانون مورفی»: یک شروع خوب، یک ادامه بد و پایانی ضعیف

«ورود آقایان ممنوع» را می‌توان بهترین فیلم جوان به‌عنوان کارگردان دانست. فیلمی که در زمان اکرانش با استقبال خیلی خوبی مواجه شد و در میان کمدی‌های مبتذل و بی‌ریشه آن سال یک اتفاق به‌حساب می‌آمد. فیلمی که برای خنداندن تماشاگرش به‌جای چنگ زدن به یکسری شوخی کلامی و جنسی سعی می‌کرد موقعیت‌هایی بامزه و البته خلاقانه ایجاد کند و از دل کنار هم نشاندن تضادهای فرهنگی میان کاراکترها کمدی خلق کند.
رامبد جوان اما بیشتر از یک کارگردان است. همکاری دیرینه او با صداوسیما، این روزها در برنامه «خندوانه» ادامه دارد. برنامه‌ای که خیلی‌ها را، دوباره با صداوسیما آشتی داد و پای تماشای خود نشاند.«خندوانه»‌ از زمان آغاز پخشش تاکنون تبدیل به یکی از پربیننده‌ترین و محبوب‌ترین برنامه‌های صداوسیما شده است و اثری از جناب خان را در هر گوشه‌ای از شهر می‌توان یافت. از این منظر، یعنی کاری که رامبد جوان در «خندوانه» می‌کند و پل ارتباطی که به‌واسطه برنامه با مردم و به عبارت بهتر فرهنگ عمومی طبقه متوسط شهرنشین می‌زند، می‌توان او را یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین چهره‌های فرهنگ‌عامه دهه نود دانست.
«قانون مورفی» بازگشت رامبد جوان است (بعد از «نگار») به قلمرو آشنایش در سینما یعنی کمدی! فیلمی با امکانات و محدودیت‌هایی هم‌عرض و مشابه و نکات مثبت و منفی‌ای که خاکستری‌اش می‌کنند.
چیزی که در وهله اول درباره فیلم به چشم می‌آید (در این سینمای شتاب‌زده و «رو هوا» که فیلم حاضر در بخش مسابقه مهم‌ترین جشنواره سینمایی‌اش یعنی فجر، تازه یک ماه مانده به افتتاحیه آن، فیلم‌برداری‌اش به پایان رسیده و خدا می‌داند چطور دقیقه نودی و با چه آب‌بندی‌هایی قرار است به جشنواره برسد) اینست که به‌دوراز شتاب‌زدگی، کلی فکر برده و انرژی و وقت زیادی صرف ساخت و تولید فیلم شده است؛ کیفیت فنی صحنه، تعدد لوکیشن زیادی که در فیلم دیده می‌شود و مهم‌تر از این‌ها شکل نوآورانه و بدیعی که در ایده اولیه و داستانش دارد، همه این‌ها نشان‌دهنده تلاش عوامل فیلم خصوصاً کارگردان و تهیه‌کننده برای ارائه محصولی باکیفیت و قابل‌توجه به بیننده است که حداقل احترام را برای شعور و وقت او قائل باشد. آن‌هم در سینمایی که در سال‌های اخیر از دم‌دستی‌ترین داستان‌ها با محدودترین تغییرات مکانی و بصری برای ساخت فیلم استفاده می‌کند. علاوه بر این، زحمت و وقتی‌که عوامل گذاشته‌اند در ظاهر فیلم از تصحیح رنگ تا درآوردن باورپذیر صحنه‌های اکشن تا استفاده از تقطیع‌ها و پلان‌های متعدد در هر صحنه و استفاده از دکوپاژ بلندپروازانه و پر پلان و پرکار، کاملاً نمایان است؛

اما مهم‌ترین این ارکان فنی که «قانون مورفی» را تبدیل به فیلمی پیشرو در زمان می‌کند و اتفاقی را رقم می‌زند که در سینمای ایران پیش‌ازاین تقریباً کم‌سابقه بوده است؛ استفاده خلاقانه از جلوه‌های ویژه در پیشبرد داستان و روایت است. در «قانون مورفی» جلوه‌های ویژه نه‌تنها یک کاراکتر مستقل دارد که اصلاً یکی از پایه‌های اصلی روایت هم هست و داستان و پیشروی دراماتیکش تا حد زیادی بر آن سوار هستند.

بازیگران فیلم هم از جان‌مایه گذاشته‌اند و می‌درخشند. امیر جدیدی که درخشان ظاهر می‌شود و امیر جعفری هم پس از مدت‌ها حضوری چشمگیر بر پرده دارد و شیمی این دو بازیگر در کنار یکدیگر به‌خوبی به ثمر نشسته و ترکیبشان یک زوج بامزه و مشنگ دوست‌داشتنی را به دست داده است که تماشاگر هر کاری کند نمی‌تواند دلش را به دستشان نسپارد.«قانون مورفی» خوب شروع می‌شود و به‌خوبی طرح مسئله می‌کند؛ یعنی هم گره اولیه فیلم که ربوده شدن دختر امیر جعفری است جالب می‌نماید و هم به‌موقع سروکله‌اش پیدا و باعث می‌شود تماشاگر از همان ابتدای فیلم، در راه قرار بگیرد و بخشی از مسیر شود. مشکلات روایی اما از بعد از همین طرح مسئله پایشان به فیلم باز می‌شود و تبدیل به بزرگ‌ترین و جدی‌ترین محدودیت فیلم می‌شوند. جایی که فیلم‌نامه و روایت نمی‌تواند هم‌سو و همپای جاه‌طلبی‌های فیلم‌ساز در کارگردانی و شوخی‌ها و تکنیک‌هایش پیش بیاید و ناگزیر از دور فیلم عقب می‌ماند: صحنه‌ها در عرض پهن‌تر می‌شوند و مضاف بر یکدیگر؛ بدون اینکه منطق طولی فیلم‌نامه را تکامل ببخشند یا چیزی به آن اضافه کنند. بسیاری از همین صحنه‌هایی که خوب ساخته شده ازنظر روایی هیچ کارکرد ویژه‌ای ندارد و تنها تکرار صحنه‌های پیش از خود است. این بسط داده شدن در عرض و غافل ماندن از طول بزرگ‌ترین لطمه را به فیلم زده: همان‌طور که شعار تبلیغاتی فیلم، شبیه به قانون مورفی در فیزیک (که یکی از بدبینانه‌ترین قوانین فیزیکی می‌تواند نام بگیرد.)‌ می‌گوید “لبخند بزن،‌ فردا روز بدتری است.” فیلم هم می‌خواهد مجموعه دیوانه‌واری از بد آوردن‌های پی‌درپی در مسیر قصه و رسیدن به دلقک باشد که نمودی از بدبیاری‌های پی‌درپی قهرمان فیلم یعنی امیر جدیدی در زندگی واقعی‌اش است؛ اما ضعف فیلم‌نامه و اینکه نمی‌تواند روایت را در طول پیش ببرد و مرحله‌به‌مرحله تکمیلش کند، باعث می‌شود تا تماشاگر که از همان ابتدای فیلم به دنبال منطقی ورای همه این بدبیاری‌ها می‌گردد نتواند آن را تا انتهای فیلم پیدا کند. «قانون مورفی» از ساختن یک منطق روایی برای همه این اتفاقات بد پشت سرهم عاجز می‌ماند و همین مسئله باعث می‌شود تا فیلمی شلخته، بی‌هدف و بی‌منطق به نظر برسد. درحالی‌که منطقش همان منطق قانون ادگار مورفی در فیزیک است که فیلم در انتقال آن به تماشاگر ناموفق بوده.
در مقایسه با کمدی‌های باسمه و ضعیف سینمای ایران، «قانون مورفی» را نباید دست‌کم گرفت. فیلمی که شوخی‌های تازه و سرحالی دارد و به‌جای اینکه بر یکسری گزاره جنسی تأکید کند و به ورطه ابتذال کشیده شود، سعی می‌کند با فرهنگ‌عامه و زیست معاصر طبقه متوسط و چالش‌های امروزش ارتباط برقرار کند.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا