نقد و بررسی فیلم «خرگیوش»: عیش مدام
بهجرئت میتوان ادعا کرد، فیلم اولیها هیچ زمانی مانند این روزها روی بورس نبودند و مخاطبان جدی و عمومی سینما کارهایشان را رصد نمیکردند. در همین اوضاعواحوال هم هست که باید انتظار هر فیلمی را داشته باشیم. فیلمهایی که قرار است حرفی برای گفتن داشته باشند، پیروان سبک فرهادیسم، مشتاقان کمدیهای پرفروش و گیشهای و اخیراً هم دنباله رویان نمایش فقر و نکبت اجتماعی که بعد از «ابد و یک روز» سعید روستایی کاملاً پیشبینی میشد، هرکدام گوشهای از پدیده فیلم اولیها هستند. در کنار اینها هم هستند آثاری که بکر و تازه هستند و با نگاهی نو بیننده را با خود و قصه کاراکترهایشان همراه میکنند، فراموش نکنیم که سعید روستایی و محمدحسین مهدویان که اکنون چهرههای شناختهشدهای در سینما هستند، هردو از همین گروه متأخر فیلم اولیها بودند.
«خرگیوش» اولین ساخته مانی باغبانی، از آن دسته فیلم اولیهایی است که حسابی شوکهتان میکند. باغبانی که قبلاً نگارش کمدی موفق «نهنگ عنبر»، ساخته سامان مقدم را در کارنامهاش دارد، با «خرگیوش» کاملاً فراتر از انتظار و خارج از محدودهای که از وی انتظار داشتیم ظاهر میشود. پس اجازه دهید کلیت ماجرای «خرگیوش» را مشخص کنیم که اگر هنوز به تماشای این اثر ننشستهاید، تکلیفتان را بدانید که آیا «خرگیوش» میتواند برایتان جذاب باشد یا خیر.اگر به دنبال یک کمدی سبک و مفرح مثل «نهنگ عنبر» میگردید، اگر قصهگویی یک اثر سینمایی برایتان مهم است و اگر اساساً با فیلمسازی مدرنی که آثاری از پستمدرن را نیز در خود دارد مشکلدارید، بههیچوجه به «خرگیوش» را انتخاب نکنید. اولین فیلم بلند داستانی مانی باغبانی بههیچوجه قصهگو نیست و حتی کمدی هم نیست. «خرگیوش» یک طنز سیاه است که اگر درکش نکنید هیچ معنایی برایتان نخواهد داشت. همه آنچه در فیلم میبینید، همان جملهای است که در تیزرهای فیلم هم گنجاندهشده است؛ سه دوست در یک روز مشخص گل مرگ میزنند و شادی میکنند. همه فیلم همنشینی بابک (سیامک انصاری)، آرش (بابک حمیدیان) و بهنود (جواد عزتی) است که در یک روز مشخص قرص شادی آور مصرف میکنند و تا پایان فیلم گفتگوهای بهظاهر بیمعنا و مسخره ردوبدل میکنند و خودشان به کارهای خودشان میخندند.
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی انیمیشن «فیلشاه»: از ماداگاسکار تا ابابیل
اما حقیقت این است که «خرگیوش» یک اثر ابزورد است که کاملاً فضای جامعه پسابرجامی را به تصویر میکشد. سه شخصیت فیلم هر سهبهیک اندازه در روایت عجیبوغریب فیلم نقش دارند و این روایت بهظاهر کمدی و در باطن سیاه را بهپیش میبرند. کاراکترهایی که بهاندازه روایت عجیبوغریب هستند و با شکل و شمایلهای سینماییشان به بهترین شکل معرفی میشوند و با بیننده ارتباط برقرار میکنند و مهمتر از همه ایفاگران این نقشها هستند که بار سنگین ریتم ناموزون عمدی فیلم را به دوش میکشند. «خرگیوش» علاوه بر اینکه کاراکتر محور است، لوکیشنهای محدودی هم دارد و اساساً فضاسازی فیلم بهگونهای است که حس پوچی و توخالی بودن فیلم را که از روایت ابزورد آن میآید را بهخوبی نشان میدهد. «خرگیوش» در لایه ظاهری داستانش، از تنهایی آرش میگوید، از پدر بیمارش که برای درمان عازم خارج از کشور است و ناامیدی که وی را فراگرفته است، از انتظارش برای شنیدن خبری خوب، از حسرتش هرگاه که به برج میلاد نگاه میکند که پدرش معمار آن بوده است، از گمشدن خرگوش او که کلید همه تحقیقات چندسالهاش است، اما در لایه زیرین این انتظار و ناامیدی و این نگاه خیره به شهری آشنا، «خرگیوش»، جامعهای را به تصویر میکشد که چشم به اخبار دارند، در انتظار یک خبر خوب هستند و همچنان امیدوار که کلید مشکلات پیدا شود، اما در دلشان ناامیدی مرگباری موج میزند. به همین دلیل است که آرش در حساسترین لحظه زندگیاش و مسلماً حساسترین لحظه فیلم، وقتی به صحبتهای پدر در حال مرگش گوش میکند در ذهن آهنگی شیش و هشتی را مرور میکند که در تناقض کامل با فضای غمگین ناشی از اعترافات پدرش حاصلشده است قرار دارد.
کلیت «خرگیوش» انتظار است، انتظار و مرگ بهعنوان دو عنصر همیشه حاضر زندگی روزمره ما و همه اینها در فضایی شادوشنگول و فانتزی، همان فضای تراژیکمدی آشنای نمایشهای ابزورد است که باغبانی بهخوبی و هوشمندی در قصهاش به کار گرفته و در به ثمر نشاندنشان هم بسیار موفق بوده است.
اثبات این مدعا هم تابلویی است که بهنود و آرش و نامزدش مدتی جلوی آن میایستند و درباره مفهوم آن صحبت میکنند بدون آنکه بیننده تابلو را ببیند، انگار مخاطب کاراکترهای فیلم، حاضرین در سالن باشند تابلو تصویر مخاطبان حاضر در سالن است و بعد در پایان نمایی از تابلو میبینیم، دختربچهای در کنار تلفن انتظار میکشد و از تلفن خونروی میز جاریشده است. همین بازیهای تصویری ازجمله شکستن دیوار چهارم در برخی از نماها، نهتنها بیننده را به عمق روایت میبرد که او را در پوچی و بیمعنایی این روایت نیز شریک میکند، مخاطب بدون آنکه بداند منتظر است، منتظر است تا اتفاقی بیافتد، داستان به نقطه اوجی برسد یا گرهافکنی را شاهد باشد، حالآنکه هیچکدام از اینها اتفاق نمیافتد و در پایان بیننده احساس میکند چند روزی در انتظار گودو بوده است.
«خرگیوش» علاوه بر فضاسازی از یک متن قوی هم برخوردار است که اگر اینگونه نبود نمیتوانست به این خوبی با بیننده ارتباط برقرار کند و پیامش را منتقل کند. تکتک دیالوگهایی که بین سه کاراکتر اصلی ردوبدل میشوند با دقت نوشتهشدهاند و دوپهلو و زیرکانهاند و شاید بهترینشان وقتی است که بابک به بهنود اصرار میکند که نام قرص مذکور را به او بگوید و بهنود پاسخ میدهد:” قرص تدبیر و امید”. پاسخی که در لحظه بیننده را به خنده وامیدارد اما کمی بعد و وقتی از سالن سینما خارج شد، میتواند آن را به زندگیاش پیوند بزند و معنایی دیگر برای این دیالوگ که در حالت غیرعادی بهنود گفتهشده است پیدا کند.
همانگونه که در پایان فیلم وقتی تشت رسوایی پدر بیمار آرش به صدا درمیآید و ما صدای آرش را میشنویم که در تمام فیلم نقش راوی را بازی کرده است و میگوید:” البته این موضوع چیزی از ارزشهای آن بزرگوار کم نمیکند”، ناخودآگاه یاد اخبار ضدونقیضی میافتیم که از افرادی که بند امیدمان را به آنها گرهزده بودیم میشنویم و پاسخهایی که خودمان ردوبدل میکنیم. در نقطه مقابل لحظاتی است که به سکوت میگذرد، کاراکترهایی که در هوا سیر میکنند، یا سکوت سنگین حضور یک مهمان ناخوانده، تصنعی و خندهآور است و بیننده بدون آنکه علتش را بداند به این سکوتها میخندد و این دقیقاً همان چیزی است که فیلمساز میخواسته است، کمدی در بطن تراژدی.
«خرگیوش» از آن دسته فیلمهایی است که میتوان ساعتها راجع به آن بحث کرد، سکانس به سکانسش را موشکافی کرد و اجزای غیر مرتبطش را به هم پیوند زد. متأسفانه «خرگیوش» از همان ابتدا فیلم مظلومی بود. مدتی را در توقیف گذراند و مدتی طولانیتر در صف اکران بود. بعد از اکران هم با بیمهری مسئولان مواجه شد و در میان رقبایش کمترین تبلیغات را داشت. برچسب کمدی هم که به فیلم خورده، خیلیها را بهاشتباه انداخته و آنهایی که به دنبال چیزی شبیه «آیینه بغل» بودند را شاکی روانه خانه کرد تا تبلیغات منفی باشند برای این فیلم. «خرگیوش» یک اثر متفاوت و قابلتأمل است که برای مخاطبان خودش میتواند بسیار جذاب باشد و لحن صمیمی و روانی دارد و ازاینجهت میتواند با بیننده عادی سینما هم ارتباط برقرار کند. تنها چیزی که «خرگیوش» نیاز دارد، یک فرصت است تا دیده شود و ذهنی است که بدون پیشداوری آن را تحلیل کند. «خرگیوش» یکی از بهترین آثار طنز چندساله اخیر سینمای ایران است و آیندهای روشن برای فیلمسازش به تصویر میکشد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.