گزارش روز هشتم جشنواره سی و هفتم
روز هشتم جشنواره فجر در رسانهها با ازدحام برای دیدن «متری شش و نیم» آغاز شد. برای اولین بار در سالنهای پردیس ملت صندلی اضافه آوردند و علاوه بر آن، عدهای هم روی زمین نشستند. فیلم دوم سعید روستایی با زمان طولانی تقریبا دوساعت و نیمه آن همه را میخکوب کرد اما از روی واکنشهای منتقدین در فضای مجازی میتوان گفت منتقدها با آن با همراه نبودند یا پایانش را طولانی میدانستند.
روز هشتم همچنین روز نوید محمدزاده بود. هر دو فیلمی که او امسال در جشنواره فجر بازی کرده در روز چهارشنبه نمایش داده شدند. در اولی نقش یک قاچاقچی عمدهفروش و شبه پدرخوانده دارد که پلیس دنبالش است و در دومی برعکس رییس زندان است و یا اونیفورم نظامی به تن دارد یا کت شلوار و کراوات. چیزی که قبلا به شوخی میگفتند کی زیرپیراهن فیلمش را عوض میکند و کت شلوار تنش میکند! شاید هم اصلا برای همین بازی در نقش رییس قبل انقلابی و کراواتی زندان در «سرخپوست» را قبول کرده باشد.نوید محمدزاده غیرممکن است جایی آرام برود و آرام بیاید. در دومین نشست خبری که آخرشب در طبقه منفی دو پردیس ملت برگزار شد هم گفت سال آینده قطعا در جشنواره فجر فیلمی نخواهد داشت. چون نیاز به فاصله و تغییر هست. اما در ادامه جملهای گفت که تفسیر حرف او را سختتر کرد “فاصله باعث میشود درباره نقش و فن بیان من در آثاری که بازی کردهام بیشتر فکر شود” مشخص نشد نوید محمدزاده از این فاصله قصد دارد به خودشناسی دیگری برسد یا مخاطبان باید به محمدزادهشناسی دوبارهای برسند؟ البته او تاکید کرد در این یک سال او را در تئاتر بیشتر خواهیم دید.
در پردیس ملت، نسبت به شرایط سالهای گذشته در برج میلاد همه چیز برای راحتتر فیلم دیدن فراهم است. به خصوص برخلاف برج میلاد برای دیدن فیلمها صف بسته نمیشود. اما مشکل پارکینگ هر روز هست و از همه بدتر ازدحام روز چهارشنبه بود که باعث شد خیلی از مخاطبین نیم ساعت اول فیلم سعید روستایی را در اتوبان نیایش و در حالی سپری کنند که نه راه پیش دارند و نه راه پس.
سعید روستایی و جمال ساداتیان کارگردان و تهیهکننده فیلم «متری شش و نیم» هردو درباره مشکلاتی که سر راه ساخت فیلم پیش آمد گله کردند. روستایی از دیر صادرشدن پروانه ساخت فیلم گلایه کرد و ساداتیان درباره مشکلاتی که نهادها برای ارائه تصویری که دوست دارند در رسانه و سینما داشته باشند برای فیلم به وجود آوردند: “مشکل ما در کشور این است که سازمانها و ارگانهایی که هستند دوست دارند براساس بخشنامههای آنها شخصیتها شکل بگیرند. خیلی باید تلاش کنیم که همدلی را در کشور به وجود بیاوریم. باید سینما را قبول کنیم. اینکه وقتی در فیلمی به موضوعی میپردازیم اینطور نباید باشد که ارگانها مانع ایجاد کنند.” ساداتیان البته اضافه کرد حذفیات فیلم چندان قابل اعتنا نیست (پس یعنی حذفیاتی در کار است) و کار با این همه هنرور مشکلاتی به هرحال ایجاد میکند. یکی از اتفاقاتی که برای فیلم افتاد هم پخش ویدئویی در شبکه من وتو به عنوان تظاهرات علیه گرانی بود که بعدا معلوم شد صحنه فیلمبرداری «متری شش و نیم» در سکانس حمله مامورین به کارتنخوابهاست.
سوالی هم درباره این شد که سن نوید محمدزاده به نقش نمیخورد و محمدزاده در پاسخ با کمی تندی گفت چرا فکر میکنید یک قاچاقچی ممکن نیست سن کمی داشته باشد.«ایده اصلی» ساخته آزیتا موگویی اما فیلم مفرحی بود. بیشتر برای عوامل فیلم البته، تا تماشاگرانش. شخصیتهای فیلم خیلی لاکچری هستند و دائم با بهترین لباسها سوار بهترین ماشینها و در چهار لوکیشن مختلف ونکوور، بارسلونا، قبرس و جزایر کیش و هندورابی. «ایده اصلی» داستان رو دست زدن شرکای اقتصادی به همدیگر برای گرفتن پروژه مناقصهای در جزیره هندورابی از یک کارفرمای اسپانیایی است. با هربار رودست زدن، یک بار دیگر داستان تعریف میشود و این بار متوجه میشویم یکی از کاراکترها در غیبت کوتاهی که داشته واقعا کجا بوده و با کی حرف زده و چطور آنچه در حلقه قبلی دیدیم یک صحنهسازی برای فریب بوده. همین تکرارهای متعدد باعث خستگی تماشاگر میشود. آدمهای فیلم هر کاری را بخواهند به آنی انجام میدهند. در قبرس ایستگاه تقلبی پلیس میسازند یا در اسپانیا مدرک به مناقصه اضافه میکنند یا یک روزه شرکتی با سابقه درخشان میسازند. اما گره نهایی فیلم چنان ساده گشوده میشود که این سوال به ذهن میآید که آن همه دروغ و کلک برای همچون گرهگشایی سادهای؟
با توجه به شکل تولید فیلم، تعدد لوکیشن و فیلمبرداری در خارج از کشور و پربازیگر بودن آن اولین کنجکاوی این بود که چه سرمایهای پشت فیلم وجود داشته. آزیتا موگویی کارگردان فیلم توضیح داده که بانک شهر اسپانسر فیلم است اما هنوز تعهدات خود را صاف نکرده است. ضمن اینکه شخصی به نام مهدی تفرشی که کارخانهدار و علاقمند به هنر است در فیلم سرمایهگذاری کرده و خود آزیتا موگویی و سازمان مناطق آزاد هم در فیلم سهم مالی دارند. با توجه به فیلمی که دیدیم، این مهمترین پرسش بود و باقی سوالات فرعی محسوب میشد.
«سرخپوست» دومین فیلم نیما جاویدی بسیار بسیار با فیلم اول او متفاوت است. یک فیلم صحنهپردازیشده و قصهگو که در دوران پیش از انقلاب (دقیقا سال ۱۳۴۶) در یک زندان میگذرد. تنها شباهت فیلم با «ملبورن» نخستین ساخته او در لوکیشن محدود هردو فیلم است.
نیما جاویدی درباره انتخاب زمان اثر گفت از زمانی به بعد زندانها مجهز به دوربین مداربسته شد و موضوع فیلم ما با دوربین مداربسته موضوعیت خودش را از دست میداد بنابراین زمان را پنجاه سال به عقب بردیم. اما جالبترین نکته واکنش نیما جاویدی به تعریف کردن مسعود فراستی از فیلمش بود که گفت شوک شده است و باور نمیکند هرچند از نظر علاقه به هیچکاک شباهتهایی بین او و فراستی هست. به هرحال دومین فیلم نیما جاویدی ظاهرا مقوا نیست و درآمده!
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.