اخبار کسب و کار

بررسی فیلم «قسم»: چند می‌گیری گریه کنی؟

محسن تنابنده از مهمترین استعدادهای فرهنگ عامه تلویزیون و سینمای ایران در دو دهه اخیر بوده است. کسی که از اوایل دهه هشتاد با بازی در دو فیلم علیرضا امینی پا به سینمای ایران گذاشت و بعد بواسطه فیلم‌نامه «چند می‌گیری گریه کنی» نامش را بعنوان فیلم‌نامه‌نویس در سینمای ایران ثبت کرد. نقطه عطف اول اما برای تنابنده در سال ۱۳۸۸ رقم خورد. او هم فیلم‌نامه «فیلم هفت دقیقه تا پاییز» را نوشت و هم با بازی در آن در کنار هدیه تهرانی و حامد بهداد خود را به تماشاگران عمومی‌تر سینمای ایران شناساند.

همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «قسم»: هیچ چیز آنطور که فکر می‌کنید نیست

نمایش موفق فیلم در جشنواره فجر همان سال باعث تثبیت تنابنده شد و چند ماه بعد در نوروز سال ۸۹ و پس از پخش اولین سری از مجموعه «پایتخت»، ظرف مدت زمانی کوتاه محبوب دل‌های تماشاگران ایرانی شد. با بازی در نقش نقی معمولی که برآیند فضایل و رذایل ملت بود! تنابنده این محبوبیت را در سینما با فیلم «سن‌پترزبورگ» و در تلویزیون با فصل‌های بعدی سریال «پایتخت» ادامه داد و پیامد محبوبیت و شهرت فزاینده‌ای که به دست آورد اولین فیلمش «گینس» را در سال ۹۴ به نمایش عمومی درآورد. یک کمدی با ایده‌ها و نیات خوب که به دلایل مختلف به بیراهه کمدی‌های مبتذل ایرانی قدم گذاشت و در نهایت خود بدل به یکی از نمونه‌ای‌ترین فیلم‌های مشمئزکننده ایرانی در سال‌های اخیر شد. بعد از این شکست چند سالی بین فیلم‌سازی تنابنده فاصله افتاد تا جشنواره فعلی که او با دومین فیلمش «قسم» در آن حاضر شده است. یک ملودرام اجتماعی شبیه به تمام ملودرام‌های ایرانی در سال‌های اخیر که قصه‌ای درباره قصاص را مورد توجه خودش قرار داده و شبیه به رویکردهای مد شده در فیلم‌های اجتماعی سالیان اخیر به نسبی‌گرایی فرهادی‌وار و عوض شدن نقش قربانی و قاتل می‌پردازد. مشخصا فیلم اجرای سختی داشته است و در بیشتر زمان فیلم در اتوبوس و با جمع زیادی از آدم‌ها همراه هستیم که فیلم‌ساز مجبور بوده تنوع دکوپاژی در آن بوجود آورد تا باعث خستگی تماشاگر نشود. گرچه از سی دقیقه اول فیلم به بعد استراتژی او در کارگردانی فیلم رو می‌شود و دیگر عنصر جالبی برای کشف و شهود تماشاگر جدی باقی نمی‌گذارد. از طرف دیگر در فیلم‌نامه هم تنابنده سعی می‌کند هر صحنه را با ذوقی تازه و ایده‌ای جالب پیش ببرد و تماشاگر را غافلگیر کند. اما به دو دلیل او موفق نمی‌شود؛ اول اینکه پیچ داستانی فیلم به شدت ساده‌انگارانه و ابتدایی است. اینکه بخش اعظم فیلم با تلقی دیگر درباره قاتل پیش رفته‌ایم و به ناگهان فیلم‌ساز با ایجاد یک بزنگاه کودکانه شخص قاتل را عوض می‌کند و بدتر از آن با مرگ او و بازسازی صحنه قتل، بعد از مرگ قاتل به نهایت بی‌مسئولیتی در نسبت با شخصیت‌ها می‌رسد. دلیل دوم به بیش از حد آشنا بودن فضای فیلم برمی‌گردد. اینکه بیشتر عناصر محتوایی فیلم تکراری است و تماشاگر ایرانی این داستان را بارها در سال‌های اخیر و در قالب فیلم‌های اجتماعی ایرانی دیگر تماشا کرده. پس چیز تازه‌ای وجود ندارد و دست فیلم‌ساز پیش تماشاگر زیادی رو و باز است. در عین حال اجرای صحنه سقوط اتوبوس در دریاچه مصنوعی یادآور بخشی مشابه در سریال پایتخت است که حس طنز و مواجهه انسانی آن سکانس را ندارد. بازی بد مهناز افشار هم البته مزیدی بر علت‌ است تا همه چیز اغراق شده جلوه کند. افشار همان مویه‌ها و ناله‌های تکراری در ملودرام‌های اجتماعی ایرانی را تکرار می‌کند و ناتوان از دستیابی به حس و مودی جدید همان طرز تلقی قراردادی از بازیگری در سینمای ایران تکرار می‌کند. حوصله‌سربر و خسته‌کننده مانند خود فیلم. «قسم» یکی از ناامیدکننده‌ترین فیلم‌های سی و هفتمین جشنواره فجر است.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا