اخبار کسب و کار

بررسی فیلم «پالتو شتری»: عاقبت نسیه‌فروشی

«پالتو شتری» فیلم اول مهدی علی میرزایی به عنوان کارگردان است. علی میرزایی کارش را با به عنوان یکی از نویسندگان «گشت ارشاد» شروع کرد. فیلمی که با موفقیت در گیشه و ورود بعضی دیالوگ‌ها و صحنه‌ها به فرهنگ روزانه عامه، قدم اول موفقی برای حضور او در سینمای کمدی بدنه بود. علی میرزایی در قدم بعدی «در زمان معلوم» را نوشت که کمدی بامزه‌ای از آب درآمد‌ هرچند بخش بزرگی از نمکش را مدیون حضور باانرژی و بداهه‌پرداز جواد عزتی و هومن سیدی بود.

همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «پالتو شتری»: حکایت مردی که همه چیز را میدانست

این دو فیلم هرچند مشکلات مشترکی داشتند،اما در میان آثار سینمای بدنه‌ی کمدی پراشکال و بی‌مزه‌ی سینمای ایران، به چشم آمدند و موضوعات جدید و جنس کمدی‌شان اندک امیدی به دل مخاطبان پیگیر کمدی بدنه برای پیشرفتِ نویسنده‌ی این دو فیلم برای نوشتن کمدی‌های بهتر برای سینمای ایران انداخت، اما چرخه‌ی معیوب سینمای بدنه‌ی ایران در ادامه یک نفسِ تازه را به سادگی از بین می‌برد.
علی میرزایی در ادامه‌ی راهش سقوط آزاد را برای تبدیل شدن به نویسنده‌ای بی‌خلاقیت که فقط برای فروش می‌نویسد آغاز کرد، نقاط ضعف دو فیلم اول مثل سرطان تکثیر شده و هیچکدام از فیلم‌هایی که نوشت نفروختند:«هفت معکوس»، «کاتیوشا»، «تخته گاز» و «پارادایس». تناقض و چرخه‌ی معیوب همین است. نویسنده‌ای که برای فروش می‌نویسد به طرز عجیبی حتا وقتی سرمایه‌ی فیلم‌هایش هم برنمی‌گردد دوباره می‌تواند یک فیلمنامه‌ی پادرهوای دیگر را بفروشد، دوباره و دوباره. نویسنده‌ کم کم تبدیل می‌شود به قلم به دستی که فقط به تمام کردن فیلمنامه‌ی دیگری فکر می‌کند که تضمینی می‌تواند بفروشدش.
احتمالا برای همین است که علی میرزایی در ابتدای کار بهتر می‌نوشت، زمانی که باید خودش را با فیلمنامه اثبات می‌کرد. وجود انگیزه و کنترل کیفیت برای یک نویسنده‌ی بدنه ضروری‌ست و تضمین فقط به نویسنده اعتماد به نفسی کاذب می‌دهد که در هرکدام از این چهار فیلم مشهود است. ایده‌های که رویشان کار نمی‌شود و به دلیل کم‌فروشی نویسنده در همه‌ی فیلم‌ها به شکل بی‌مزه‌تری تکرار می‌شوند. نویسنده در این چرخه غوره نشده خود را بهترین مویزِ دنیا می‌بیند و بدون آنکه اصول اولیه‌ی درام را با مشق و تمرین و ممارست برای خود جا بیندازد،همه چیز را فدای سرعت می‌کند و خود را دیگر از هر آموزشی بی‌نیاز می‌بیند.
«پالتو شتری» اما اولین فیلم علی میرزایی در مقام کارگردان است و خصوصیات تمام فیلمنامه‌های بد او را یک جا دارد. شخصیت‌ها چند خط هستند روی کاغذ، که احتمالا در همان روز اول پرداخت فیلمنامه نوشته شده و هیچوقت عوض نشده‌اند و نتیجه شده شخصیت‌هایی پادرهوایی که تکلیفشان با هیچکس از جمله خودشان معلوم نیست. فیلم دو شخصیت اصلی دارد، کوهیار و فرید. کوهیار یک دانشجوی دکترای فلسفه است که آنطور که فیلم به ما می گوید آرا و نظرات نیچه باعث ضدیت او با زنان و «بداخلاق شدن» او شده و به سیاق سنت کمدی قاسمخانی روشنفکری‌ست که باید ادب شود و باید تربیت شود تا «کول» باشد. شخصیت اصلی فیلم فرید، که فیلم به ما نشان می‌دهد که بسیار کتابخوان است و با وجود اینکه خودش دانشگاه نرفته،اما با تدریس خصوصی می‌تواند کسی را در مقطع دکترای فلسفه‌ی دانشگاه تهران قبول کند، همزمان کلبی‌مسلکی است که احتمالا یک جلد کتاب هم نخوانده و می‌خواهد طی یک نقشه، برای به دست آوردن پول و ماشین، دوستش کوهیار را علاقه‌مند به ازدواج با دختری کند که مادر دختر تصور «ترشیدگی» او را دارد.
خط داستان فیلم را خیلی سخت می‌شود تعریف کرد، چون فیلم را انگار دو نفر و یا حتی سه نفر نوشته اند و هیچکدام از ایده‌هایشان کوتاه نیامده‌اند و به این نتیجه رسیدند که انسجام و داستان و شخصیت‌های یکپارچه را بی خیال شوند و همه چیز را در هم بگنجانند.خود علی میرزایی در زمان ساخت فیلم اینگونه داستان فیلم را تعریف می کند که: «داستان یک پالتوی شتری که به صاحبش قدرت جادویی می بخشد» که در فیلم هم با یک پالتو شتری رو به رو می‌شویم که کوهیار وقتی می‌خواهد با دختری قرار بگذارد آن را می‌پوشد و خوش‌تیپ می‌شود و در همین حد. صحنه‌ها از پی هم مي‌آیند بی‌آنکه هیچ ربطی به هم داشته باشند،و فیلم نه تنها نمی‌خنداند که توی دهن شخصیت‌های بی هویتش حرف‌های بی‌معنی به زعم فیلمساز «فلسفی» می‌گذارد، آخر کارگردان ارشد فلسفه از دانشگاه تهران دارد. عجیب است که علی میرزایی حتا برای فیلمنامه‌ی فیلم خودش هم کمی وقت نگذاشته و به سیاق سری تولیدی فیلمنامه‌های نفروش و بی‌مزه‌اش،ملغمه‌ای ساخته از هرآنچه فکر می‌کند عامل فروش است و حرف‌‌های صدمن‌یک‌غاز «فلسفی» به زعم خودش. فیلم یک خط داستان بارها استفاده شده داشته:علاقه‌مند کردن مرد ضد زن به رابطه‌ی عاطفی. اما فیلم گاهی این خط را پیگیری می کند گاهی نه. فیلم به ما می‌گوید ضدزن بودن کوهیار تحت تاثیر نیچه است، اما کوهیار انگار فقط یک کتاب کوچک از گزین گویه‌های نیچه خوانده،همانطور که کارگردان و نویسنده اینطور می‌نماید و انگار که زودتر می‌خواسته‌اند بنویسند تا به عروسی آخرش برسند.
این یک داستان کوتاه و تکراری‌ست از چرخه‌ی معیوب سینمای کمدی بدنه‌ی ایران.از کسانی که نه آنطور که رسالتشان است می‌فروشند نه آنطور که اسمشان است می‌خندانند.قصه‌ی کسالت‌آور نویسنده‌ای که «هوس کرده» در فیلمش تمی از فلسفه داشته باشد،اما حتا در گوگل کردن هم آنقدر دقت ندارد که از زبان شخصیت فرهیخته‌ی فیلمش «دیونیزوس» را شور و شادی معنی نکند. با شما که باید سر کرد، حداقل کمی تمیزتر گوگل کنید.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا