نقد فیلم «جاندار»: یک خانواده بیجان
سینمای ایران حقیقتاً اسیر چند موضوع محدود اجتماعی شده است. انتخاب اخلاقی و قصاص هم شاید اصلیترین مؤلفه روایی این روزهای سینمایی اجتماعی ایران شده است. انگار به ازای هر فیلمی که ساخته میشود، باید حداقل دو یا سه اثر مربوط به قصاص و یا حداقل با داشتن صحنههایی مربوط به قصاص و قتل نفس هم ساخته شود.
«جاندار»، اولین ساخته حسین امیری دوماری و پدرام امیری است که در لایه اصلی روایتش قصه یک قتل و قصاص را روایت میکند؛ اما مهمترین اشتباهی که ممکن است در مواجه با «جاندار» مرتکب شد هم این است که این فیلم را در رده آثار مربوط به قصاص دستهبندی کنیم و از آن بگذریم.حالآنکه «جاندار»، ورای لایه ظاهری روایت و خط اصلی قصهاش، بهکل حرف دیگری میزند.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «جاندار»: همین الان، یهویی، وسط دعوا
«جاندار»، قصه یک خانواده خوشبخت و پرجمعیت است که شب مراسم عقدکنان دخترشان اسرا (باران کوثری)، خوش و خرم شادی میکنند و میزنند و میرقصند. نرسیدن غذای مجلس، آغاز رخنه نگرانی در جمع خانواده است و مخاطب هم که بهاندازه کافی با چنین فضایی درگیر بوده است خوب میداند که این خوشیها فقط مقدمهای بر یک داستان غمانگیز با مصیبتهای تمامنشدنی است و دلداری دادن کاراکترها به هم که غذا بهزودی میرسد، فقط حکم آرامش قبل از طوفان را دارد.
بالاخره غذا میرسد، اما نه آنگونه که قرار بوده است. برادر خواستگار قبلی اسرا، یاسر (جواد عزتی)، با چند نفر دیگر، سر میرسند و با خانواده عروس درگیر میشوند، قتل اتفاق میافتد و دو خانوادهای که از قبل هم باهم کنار نمیآیند، سرنوشتشان به هم گره میخورد.
تا اینجای داستان، همهچیز شبیه بقیه ملودرامهایی است که در مورد قصاص و بحران خانوادههای درگیر این ماجرا دیدهایم. تنها پیچیدگی هم به برخورد و رابطه قبلی دو خانواده بازمیگردد. وقتی یاسر از موقعیت پیشآمده استفاده میکند و تنها شرط اعلام رضایت را منوط به جدایی اسما از همسرش و ازدواج با او میگذارد، شرایط از قبل هم پیچیدهتر میشود، اما این پایان کار نیست، مصیبت وقتی سنگینتر میشود که معلوم میشود اسما باردار است و برای تن دردادن بهشرط یاسر، باید بچهاش را سقط کند.
«جاندار»، نماد کامل فیلمی است که فیلمنامه پاشنه آشیل آن است
از این حیث، «جاندار» هیچ برتری بر آثار مشابه ندارد؛ اما «جاندار» به این زودیها دستش را رو نمیکند و با ریتم مناسب، سکانسهای کوتاه و دیالوگهای روان و پرکشش بیننده را به دنبال خود میکشد تا نقطه عطف روایت را بهموقع رو کند. گره اصلی در روایت قتل برادر یاسر، شرط او و سایه نحس قصاص بر خانوادهای که در فیلم میبینیم نیست، گره اصلی جایی دیگر و درست در میانه فیلم، وقتی فکر میکنیم همهچیز را در مورد «جاندار» میدانیم یا میتوانیم حدس بزنیم آشکار میشود. «جاندار» با پیشروی روایت در حساسترین سکانس، قصه اصلی و لایه زیرین روایتش را به بیننده عرضه میکند و بهخوبی هم او را غافلگیر میکند.
خانواده خوشبختی که در ابتدای فیلم دیدیم، شبیه ماکتی از یک کلیشه است. پدر خانواده، از ابتدا سعی میکند صدای منطق باشد، تنش موجود را مدیریت کند و با اعتمادبهنفس با مشکل پیشآمده روبرو شود؛ اما درست در میان این بحران، همهچیز به سمت او برمیگردد، مقصر اصلی ماجرا از جایی که انتظار نداریم سر برمیآورد و مشکل شکل دیگری به خود میگیرد. پدر خانواده سالها قبل ازدواج دوم کرده و همسر جدید را به خانهاش آورده، دو همسر را وادار به زندگی در کنار هم کرده است و حالا فرزندان همسر دوم که درگذشته است، در میان آشوب پیشآمده در مقابل فرزندان همسر اول قرار میگیرند. همه آنچه در بطن «جاندار» روی میدهد در دیالوگی که فرزند کوچک خانواده به مادرش میگوید منعکس میشود، وقتی از او میپرسد که اگر اسما دختر خودش هم بود بر سر ازدواج و طلاقش اینچنین چانه میزد. دیالوگی که در ابتدا با واکنش تند خانواده روبرو میشود، اما با پیشرفت قصه، رویارویی افراد خانواده و تلاش مادر برای حفظ جان فرزندش بیشتر و بیشتر حقیقت موجود در ظاهر این خانواده خوشبخت و همبسته را نشان میدهد. پدری که سعی میکند با راهکارهای منطقی فرزندش را از طناب دار نجات دهد، درواقع همان مردی است که در خانوادهاش با تصمیمات و رفتارش، افراد را مقابل هم قرار داده است. وقتی قتل اتفاق میافتد و پسر خانواده به زندان میافتد، تازه واقعیت زشت روابط بهظاهر زیبا پیدا میشود و کانون گرم خانوادهای که در ابتدا دیدیم، عینیت تنش موجود ناشی از روابط را بازتاب میدهد و پدری که انگار میتواند همهچیز را مدیریت کند، از مدیریت روابط درون خانواده بازمیماند و درنهایت از مدیریت اتفاقات پیشآمده.
«جاندار»، نماد کامل فیلمی است که فیلمنامه پاشنه آشیل آن است. فیلمنامه فیلم در پرداخت کاراکترهای خانواده ناتوان است. از شخصیت پدر بگیرید تا جلال، فرزندی که مرتکب قتل شده است. از سوی دیگر، فیلمنامه، پر است از بزنگاههای بیدلیل و غیر روایی. جلال در ابتدا خودزنی میکند تا قتل را به دفاع مشروط تعبیر کند، چند ماه این مسئله را پنهان میکند، اما ناگهان وجدانش به صدا درمیآید و اعتراف میکند. جلال که کاراکتر اصلی قصه نیست، اما همه روایت پیرامون کنشهای او و سرنوشتش میگذرد، بیهویتترین کاراکتر فیلم هم هست. او بهعنوان فردی که در آستانه اعدام است، زیادی شبیه مجری برنامهای مثل ماهعسل رفتار میکند و تاروپودی از واقعیت در خود ندارد.
درعینحال، فیلمنامه «جاندار»، قصهای است که لایههای روایی متفاوتی دارد، کاراکترهای گوناگونی به نمایش میگذارد که گاه پخته نیستند و در روایت قصهای در مورد قصاص موضوع ناب و سوژه جذابی را ارائه میکند اما در بسط قصه و به سرانجام رساندن آن بهشدت ناتوان است. پایان پادرهوای «جاندار»، آنقدر ناشیانه به خورد فیلم دادهشده که کلیت اثر را عقیم میکند. قصه پیچیده و پر از کنش کاراکترها، ناگهان از دست فیلمساز در میرود و ضرباهنگ مناسب، گرهافکنی بهجا و بازی خوب بازیگران، بهویژه جواد عزتی که هرگاه در نقشهای غیر کمدی بازی کرده، ثابت نموده بازیگر توانایی است که میتواند طیف گستردهای از شخصیتها را نمایش دهد، همه و همه در یک پایان نامناسب و ناقص از دست میرود و «جاندار» تبدیل به عجیبترین و بدترین پایان باز در سینمای این چند سال ایران میشود. پایان بازی که به قصه تحمیلشده است، هیچ ارتباطی با فضای پرتردید سینمای مدرن ندارد و بازهم مخاطب را با انتخاب اخلاقی باسمهای در فیلمنامه تنها میگذارد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.