اخبار کسب و کار

پنج سکانس برتر سال ۹۷

در میان سکانس‌های خواستنی فیلم‌های سال ۹۷، عموما بهترین‌ها و خاطره‌انگیزترین‌هایشان صحنه‌های تاثیرگذار پایانی بوده‌اند که تماشاگر را اسیر حال و هوای فیلم کرده‌اند. سکانس‌هایی موحش و غیرمنتظره که پیچ‌های داستانی ویژه‌ای را حاصل شده‌اند یا لحظه‌های ناب انسانی خلق کرده‌اند. در این یادداشت نگاهی می‌اندازیم به پنج سکانس تاثیرگذار و ویژه در سال ۹۷ که از سطح سینمای ایران چند پله‌ای بالاتر هستند.
«لاتاری»سکانس پایانی «لاتاری» نه تنها یکی از بهترین سکانس‌های سال ۹۷ است که می‌توان آن‌را حاشیه‌برانگیزترین سکانس سینمایی سال هم دانست. سکانسی که نه تنها در میان منتقدان و اهالی رسانه حرف و حدیث بسیاری برانگیخت که تماشاگران را هم گیج و بهت‌زده کرد. سکانسی که به دور از هرگونه پیشبینی رقم می‌خورد و آن‌قدر غریب هست که به تکه‌ای جدا افتاده و مجزا از «لاتاری» می‌ماند. پایان‌بندی «لاتاری» فیلم را شدیداً رادیکال می‌کند و حتی وجه‌های تروریستی به خود می‌گیرد. سرباز دیروز اسلام و وطن، امروز تصمیم می‌گیرد بار سنگین گناهانش را خالی کند، پس با دستان خودش درحالی‌که در خاک کشوری دیگر، در کافه‌ا‌‌ی موجب رعب و وحشت عمومی شده، حسابش را با گذشته و جای خالی‌اش در آن صاف می‌کند؛ و مهدویان در تصمیمی بسیار جسورانه تمام صحنه را با فرمت ویدیو خبری پخش می‌کند تا این جنبه تروریستی گونه حتی مؤکدتر شود و علامت سؤال تماشاگر بر مسیر تناقض‌ها و دوگانه‌ها هم بزرگ‌تر. انگار کارگردان شوخی‌اش گرفته باشد و بخواهد سربه‌سر تماشاگر، تاریخ، سینما، اخلاقیات و… بگذارد؛ و بعدازآن هم خنده امیرعلی که یادآور خنده قیصر در قطار در پایان «قیصر» است این پایان‌بندی را حتی عجیبتر هم می‌کند تا تبدیل به یکی از رادیکالترین پایان‌بندی‌های سینمای ایران و یکی از رادیکالترین و تندروانه‌ترین و درعین‌حال فراجناحی‌ترین فیلم‌های دهه نود شود.«فراری»سکانس پایانی «فراری» در عین سادگی بیانگر مجموعه درهم‌رفته‌ای از پیچیدگی‌ها و تناقضات اجتماعی است که حکم انفجار را برای فیلم سرراست و صادقانه‌ای چون «فراری» دارد. بعد از از سر گذراندن دو لحظه ناگهانی و البته تلخ در یک سوم پایانی فیلم، یعنی جایی که دخترک گیلک بدون خداحافظی و بدون اینکه حتی برای لحظه‌ای به مردی که تمام مدت فیلم همراهش بوده، اهمیت دهد، چشمانش خیره جلا و درخشش ماشینی میلیون دلاری و راننده آقازاده‌اش می‌شود و مرد را بی‌خداحافظی رها می‌کند و پشت‌بندش آن تصادف مهیب که تماشاگر حتی برای لحظه‌ای هم فکرش را نمی‌کرده و از تماشای آن جانش به درد می‌آید، سکانس پایانی آرام اما جانکاه برگزار می‌شود. جایی که مرد با بازی ویژه محسن تنابنده به خانه پدری دخترک در فومن می‌رود تا کوله پشتی‌اش را به خانواده دختر تحویل دهد و با اتفاقی غیرقابل پیش‌بینی روبه‌رو می‌شود. مادر و پدر منکر داشتن دخترشان می‌شوند… و آنقدر عصبانی هستند که حتی وقتی نام دختر تازه از دست داده‌شان را می‌شنوند به‌جای دریغ، عصبانیت لحن صحبت‌شان را در خود می‌بلعد. درحالیکه بارش شدید باران بر صورت مرد و کوله پشتی می‌کوبد، تماشاگر هم هم‌پای دخترک دچار حس غریبانه‌ای می‌شود. انگار که با دخترک او هم طرد شده و در زیر باران تنها و بی‌کس مانده تا فیلم به‌پایان برسد.«مغزهای کوچک زنگ زده»سکانس مهم «مغزها» جایی است که نوید محمدزاده به عنوان برادر کوچکتر به زندان می‌رود تا برادر بزرگتر که رئیس خانواده و محله و بزرگ مافیا است را مورد پرسش قرار دهد و سوال‌های اساسی درباره خودش وزندگی‌اش را از او بپرسد. اینجا جدی‌ترین فصل تقابل دو برادر با یکدیگر است. صحنه‌ای آکنده از خشونتی نهان و درونی که میان این دو در چرخش است. محمدزاده به برادر می‌توپد و از همه زورگویی‌ها و نامردی‌های برادر بزرگتر در حق خودش می‌گوید و گاه گاه با اشاره به اینکه حالا او زندانی شده و دیگر کاری از دستش برنمی‌آید، اعلام قدرت هم می‌کند، چیزی که انگار همه این سال‌ها تشنه آن بوده است. فرهاد اصلانی در مقابلش سکوت می‌کند. واکنش اصلانی بعد از پایان یافتن حرف‌های محمدزاده اما ناگهان چون پتک بر سر محمدزاده و تماشاگر کوبیده می‌شود، پیچ داستانی نیمه دوم در جواب مختصر مفید و سنگدلانه اصلانی به فیلم ورود می‌کند و البته جهان محمدزاده را به آتش می‌کشد: اصلانی به او می‌گوید که اصلا برادر خونیش نیست و عضوی از خانواده هم نیست و یک بچه یتیم بوده که او را آورده بزرگش کرده. صحنه بسیار ویژه است: بازی‌ها عالی هستند و پیچ داستانی که در لوای حرف‌های اصلانی شکل می‌گیرد، عواطف و احساسات تماشاگر را شدیدا برانگیخته می‌کند؛ اتفاقی که در سینمای ایران کمتر پیش می‌آید.
«عرق سرد»«عرق سرد» که اقتباسی از یک داستان واقعی است، یک سکانس به‌یادماندنی دارد. داستان زن‌آزادخواهانه‌ای که اگر در دستان کارگردانان فمنیستی مانند تهمینه میلانی می‌افتاد شبیه به یک کاریکاتور می‌شد و برای آزادخواهی زنانه، خود به مرد عبوس و زورطلبی بدل می‌گشت تا با منشی مردانه در مقابل مردان بیاستد اما در دستان سهیل بیرقی یک اثر انسانی و متعادل را نتیجه بخشیده است. بدون اغراق‌ها و ملودرام بازی‌های رایجی که همه‌چیز را از طبیعت واقعی‌اش دور می‌کند. در «عرق سرد» با قهرمانی مواجه هستیم که با منطق و منشی زنانه بر توحش مردانه و مردستیزی جامعه فائق می‌آید. فیلمساز اندازه و میزان بیانگری را در طول روایت در تقلیل‌یافته‌ترین شکل ممکن به تماشاگر منتقل می‌کند تا هم به سمت ملودرام‌بازی‌های رایج سینمای ایران نرود و هم مهم‌تر اینکه یک نقطه عطف پررنگ و به‌یادماندنی را رقم بزند: جایی که زن به خانه همسرش برمی‌گردد و شب را تا صبح با او سپری می‌کند تا آرام و رامش کند و فردا در دادگاه اجازه خروجش را بگیرد.
در دادگاه انگار همه‌چیز خوب پیش می‌رود و همسرش با بازی امیر جدیدی حکم‌های مربوط به طلاق را امضا می‌کند اما به محض بیرون آمدن از دادگاه، همه برگه‌ها را جلوی چشمان زن پاره می‌کند تا وجه برتری‌اش کماکان حفظ شود. واکنش کوثری یعنی قهرمان فیلم در این لحظه عالی و البته به‌اندازه است. واکنشی زن‌آزادخواهانه که البته به دام اغراق نمی‌افتد هرچند خشونت آمیز است: کوثری در خیابان سیلی محکم و جانانه‌ای در گوش همسرش می‌زند، درحالیکه دوربین از آن‌ها فاصله می‌گیرد و دورتر و دورتر می‌شود.
«خوک»فیلم مانی حقیقی درباره کارگردان نادان و خودشیفته‌ای است که می‌خواهد فیلم بسازد اما این موقعیت از او سلب شده و نمی‌تواند فیلمش را بسازد. او به دنبال این است که فیلم بسازد اما از هر سو که اقدام می‌کند به در بسته می‌خورد و از سوی دیگر محبوب قدیمی‌اش که در بسیاری از فیلم‌های او بازی کرده و می‌توان گفت که منبع الهام هنری‌اش بوده است در فیلم کارگردان دیگری که رقیب معجونی است بازی می‌کند و او را به مرز جنون می‌کشاند. سکانس مورد نظر در اواسط فیلم، جایی که معجونی انگار به آخر خط رسیده و ناامیدترین است، شکل می‌گیرد. او در سوله‌ای خارج از شهر و در سکوت و تاریکی نیمه‌های شب محبوب قدیمی را می‌بیند و زن با همه وجودش آمده تا کمی او را تسکین ببخشد. در فیلمی که به مدام بر ویژگی‌های پست مدرنیستی خود تاکید می‌کند و سراسر هجو و هزل است، این صحنه حال و هوایی دیگر دارد و حضورش در بستر چنین داستان و روایتی نه تنها عجیب به‌نظر می‌رسد که برای چند لحظه هم که شده در روایت مکث می‌اندازد تا احساسات تماشاگران را در دست بگیرد. در میان فیلم‌های مانی حقیقی هم این سکانس ویژه‌ایست. اساسا او فیلمسازی است که تا جایی که می‌شود سعی می‌کند از بروز عاطفه و احساس و نزدیک شدن احساسات تماشاگر به فیلمش طفره برود و حالا در «خوک» احساساتی‌ترین و عاشقانه‌ترین صحنه کارنامه کاری خود را ساخته است. از این منظر این سکانس وجهه‌ای شخصی هم پیدا می‌کند و به نوعی به زندگی و حواشی پیرامون خود کارگردان در دو سه سال اخیر نقب می‌زند.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا