بررسی فیلم «آشغالهای دوستداشتنی»: سیاست بازی در خونه مادربزرگه با خاله خرسه!
محسن امیریوسفی در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد با ساخت فیلمهای کوتاه وارد سینمای ایران شد و فیلمی کوتاه درباره مرگ و با حضور ازراییل ساخت که مورد استقبال قرار گرفت و همان ایده را تبدیل به اولین فیلم بلندش یعنی «خواب تلخ» کرد. «خواب تلخ» در یکی از بخشهای فرعی جشنواره کن نمایش پیدا کرد و حضور بینالمللی پررنگی در جشنوارههای مختلف داشت که همین امر باعث شد نام محسن امیر یوسفی بر سر زبانها بیفتد و مورد شناس سینماگران و تماشاگران قرار بگیرد.
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی فیلم «آشغالهای دوستداشتنی»: ایران خانم و فرزندانش
«آتشکار» فیلم بعدی او چندسالی توقیف شد. فیلمی با بازی حمید فرخنژاد که درباره عمل وازاکتومی بود و مردی که تصمیم به وازاکتومی میگیرد. بعد از جریانات سال هشتاد و هشت البته فیلم پخش شد که با استقبال چندانی هم مواجه نشد. نکته هردو فیلم اول امیریوسفی یک آماتورگرایی خودآگاهانه بود که با طفره رفتن از قواعد سینمای داستانگو و اصولی که باعث شکلگیری یک اثر داستانمحور جریان اصلی میشوند، نوعی از آماتوریسم را وارد جهان فیلمها کرده که در «خواب تلخ» جواب داده و روی فیلم نشسته بود اما در «آتشکار» فیلم را تنزل میبخشید. چراکه فیلم اول میتوانست در حال و هوایی کارگاهی و با امکاناتی محدود ساخته شود و این مسئله به فرم فیلم اتفاقا کمک کند اما در «آتشکار» که روبه سوی فانتزی داشت و فانتی لاجرم امکانات اجرایی خاصی را برای برگزاری بعضی از سکانسها میطلبید و از آنجا که به حضور یک سوپر استار یعنی حمید فرخ نژاد هم مزین شده بود، با این آماتوریسم خوب از کار درنیامد و محصول نهایی دوپاره و متناقض شد.
فیلم سوم «آشغالهای دوستداشتنی» که در اوایل دهه نود و درباره جریانات هشتاد و هشت ساخته شد هم چندین سال با توقیف روبهرو بود تا امسال بالاخره بعد از کلی حاشیه و سر و صدا رنگ اکران را بهخود دید. یک فیلم سیاسی البته دوستنداشتنی که دلیل توقیفش هم سیاسی بود.
در جامعه سیاستزده حال حاضر ایران اما همینکه یک فیلم توقیف سیاسی بوده باشد دلیل کافیای بهنظر میرسد برای اینکه بتواند تماشاگران و خصوصا سینماگران و منتقدان را مجذوب خود کند. همینکه یک فیلم سیاسی بوده و توقیف شده به این معنی است که یک حرف تند و انتقادی زده پس باید پشتش بایستیم و بیخیال خود سینما شویم و فیلم را دوست داشته باشیم. این تفکری است که الان سالهاست در ناخودآگاه جمعی جامعه ایران وجود دارد و روزبه روز هم پررنگتر میشود و مطمئنا «آشغالهای دوست داشتنی» هم که درباره یکی از حساسترین و دلشکنندهترین درگیریهای سیاسی سالهای اخیر است از این قائده مستثنی نیست.
«آشغالهای دوستداشتنی» هم در ادامه همان آماتوریسم مورد علاقه کارگردان شکل گرفته است. یعنی باز هم با وجود اینکه فیلم تقریبا همه سوپر استارهای مهم و پولساز سالهای ساختش را در اختیار دارد (شهاب حسینی، صابر ابر، اکبر عبدی، هدیه تهرانی، نگار جواهریان و…) باز هم سعی دارد مبتدیانه بهنظر برسد و این مبتدیگری و روحیه کارگاهی را به لحن داستان و روابط شخصیتها هم منتقل کند که البته اصلا در این زمینه موفق نیست چراکه از مصالح و عناصر بیانگرانه سینمای حرفهای و جریاناصلی که سوپر استارها سردمدارش هستند و تا مدل دوربین و تجهیزات فیلمبرداری و عوامل پشت صحنه و حتی چگونگی طزاحی دکوپاژ را شامل میشوند، استفاده میکند و اساسا ذات و چرخه این شکل حرفهای و بیانگرانه سینما با هر تجربهگرایی و آماتوریسم و سادهنگاری تناقضات فاحشی دارد و این ویژگیها را در زرق و برق خودش غرق و محو میکند. برای ساخته شدن آن جهان شخصی و عینی یک خانواده اتفاقا یک تیم نابازیگر و چهرههای دیدهنشده بیشترین کمک را به فضاسازی واقعگرایانه خانواده و داستانهایشان میکند.
«آشغالهای دوست داشتنی» درباره مادری است که بعد از شلوغیهای هشتاد و هشت به چند نفر از معترضان در خانه خود پناه میدهد و همه از مشکلات امنیتی که ممکن است برای خانه بهوجود بیاید، میگویند. به این بهانه و با ورود به خانه منیر خانم وارد زندگی او و اعضای خانوادهاش میشویم که با یکسری قاب عکسهای داخل خانه معرفی و در فیلم جاگذاری میشوند: پدر خانواده اکبر عدی که قرار ست نماینده روحیه بومی و ملیگرایانه ایرانی باشد، پسر بزرگش که در آمریکا تحصیل کرده نماینده روحیه اصلاح طلبانه است، پسر کوچکترش که در جنگ شهید شده و صابر ابر نقشش را بازی میکند، متضمن نگاه حزباللهی و اصولگراست و برادر دیگر یعنی شهاب حسینی که اعدام شده طبیعتا نماینده چپها و مجاهدین. در واقع فیلم مجموعهای از یکسری شخصیت با باورها و گرایشات سیاسی مختلف است که فیلمساز با استفاده از آنها میخواهد تماشاگر را به این باور برساند که ما با همه قیل و قالها و دعواهای درونی و کشمکشهایی که داریم، در نهایت ایرانی و عضو یک خانواده هستیم و باید باهم سر یک سفره بنشینیم. خب این ایده شاید از نظر سینمایی ملودراماتیک و احساسی بهنظر برسد اما از منظر امر سیاسی بیشتر به خالهبازی شباهت دارد. به عبارت دیگر رومانتیک کردن امر سیاسی و مرعوب احساسات گشتن در مواجه با امر سیاسی در هر ساحتی به خالهبازی میماند!
و خب اگر بخواهیم از نقطهنظری سیاسی به فیلم نگاه کنیم، توجه کنید که فیلمی که به یکی از مهمترین بحرانهای سیاسی بعد از انقلاب میپردازد یعنی رویکرد و ادعایی سیاسی دارد و نمیتوان مواضع و بینش و ادراک سیاسیاش را مورد قضاوت قرار نداد، از این حیث «آشغالهای دوستداشتنی» با طرح اولیه و دو خطیاش که پناه بردن به خانه منیرخانم و به بهانه آن پرداختن به خانواده او به منزله نمونهای از آحاد ملت است، جدیت و بینش سیاسیاش از «خونه مادربزرگه» جلوتر نمیرود. معضلات و پیچیدگیهای سیاسی که بین آحاد یک ملت وجود دارد را نمیتوان انقد سادهانگارانه پنداشت و انقدر راحت الحلقومطوری به خورد تماشاگر داد و ادعای یک فیلم سیاسی را هم بهدوش کشید. پیامد این مواجهه کودکانه با سیاست، نتیجهای که در پایان فیلم حاصل میشود این است: نگاه بیطرفانه که حق را به همه بدهد. دریغ که چیزی تحت عنوان نگاه یا برداشت بیطرفانه از تاریخ و وقایع تاریخی و سیاسی اساسا وجود عینی ندارد و تنها یک ژست اخته و لوس بورژوازی و خاصه جهان معاصر است، دور از واقعیت تاریخی و آمیخته در انتزاع.
رویکرد امیریوسفی فیلم را اتفاقا از امر سیاسی تهی میکند و تلاش برای ساخت چیزی از تاریخی ایرانی دارد که مادام از آن دورتر و دورتر میشود و به سطح یک ملودرام تقلیل مییابد و «آشغالهای دوست داشتنی» را بدل به هجویه و پارودی خودش میکند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.