اخبار کسب و کار

بررسی فیلم «رحمان ۱۴۰۰»: سینمای دوزوکلک و شوخی‌های رکیک جنسی

مسیر فیلم‌سازی منوچهر هادی در سینمای ایران در نوع خودش جالب‌توجه و کمی افسانه‌ای است. او در ابتدا مسئول تدارکات فیلم‌ها بود و بعد به‌واسطه نزدیکی با بهروز افخمی و چند کارگردان دیگر خودش را بالا کشید. در «چهارشنبه‌سوری» دستیار کارگردان بود و از حضور در کنار اصغر فرهادی تجربیات زیادی کسب کرد و سپس اولین فیلمش را ساخت. فیلم‌های اول او موفقیت چندانی پیدا نکردند. فیلم‌هایی که ملودرام‌هایی روشنفکرانه بودند که «یکی می‌خواد باهات حرف بزنه» با بازی شهاب حسینی و یکتا ناصر در میان آن‌ها از همه جالب‌توجه‌تر بود. ولی در چرخشی ناگهانی، مسیر فیلم‌سازی‌اش را تغییر داد و به سراغ ساخت کمدی‌های پرفروش رفت. (هرچند در این میان گاهی به ملودرام رجعتی می‌کند.)

همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «ژن خوک»:امان از شما ژن خوب‌ها و فیلم‌هایتان

نقطه عطف اولیه مسیر او «من سالوادور نیستم» بود. فیلمی که اتفاقا در ایام نوروز اکران شد و به فروشی عجیب‌وغریب و افسانه‌ای دست پیدا کرد که البته دلایل مشخصی داشتند که بخشیش به شم اقتصادی منوچهر هادی و بخش دیگرش به بی‌بضاعتی و محدودیت‌های اجرایی و داستانی سینمای ایران برمی‌گشت. هادی لوکیشن اصلی فیلم را در کشور توریستی برزیل انتخاب کرد تا به این بهانه، با تماشای فیلم تماشاگر در برزیل هم سیر و سیاحتی کند. کشوری با جاذبه‌های زیاد که دسترسی به آن برای هر تماشاگر ایرانی راحت نیست و از سیاحت برزیل با رضا عطاران در سالن سینما کیفور خواهد شد. این انتخاب هوشمندانه منوچهر هادی نه‌تنها در این فروش میلیاردی نقش مهمی داشت که تبدیل به ابزاری برای دیگر سینماگران شد تا با بردن فیلم‌ها به خارج از کشور فروش خود را تضمین شده بدانند. امکان دیگری که این لوکیشن خارج از ایران به «من سالوادور نیستم» می‌داد حضور بی‌شمار زنان زیبا برزیلی بدون حجاب و محدودیت در سینمای ایران بود. تصویر زنی بلوند و جذاب و بی‌حجاب بر پوستر یک فیلم بدون شک تماشاگران زیادی را به سالن‌های سینما خواهد کشاند. این عوامل غیر سینمایی و فرا متنی و فرهنگی دست‌به‌دست هم دادند تا هادی راه فیلم‌سازی در خارج از کشور با این امکانات ویژه و فروش تضمینی در گیشه را وارد جریان اصلی سینمای ایران کند، فارغ از اینکه کیفیت فیلم چه باشد.
«من سالوادور نیستم» نشان داد که هادی الگوی فیلم فارسی‌ها را خوب می‌شناسد. البته در «آینه‌بغل» هم این را نشان داده بود.

فیلم با جنس مشخص و یکسانی از کمدی مواجه هستیم که برای تماشاگر ایرانی آشنا و قابل‌شناسایی است چراکه از فرهنگ فیلم فارسی‌ها می‌آید: تقابل فقیر و غنی در فیلم‌ها دیده می‌شود و قهرمان در موقعیتی اشتباه قرار می‌گیرد و دچار دردسر می‌شود و باید هزینه‌اش را بپردازد.

این دو فیلم در کنار الگوی فیلم‌فارسی‌شان طعنه‌های سیاسی بسیار ریز و ناچیزی هم می‌زدند تا نمک ماجرا را کمی بیشتر کنند.اما در «رحمان ۱۴۰۰» قضیه یک فرق اساسی دارد. (همان‌طور که پیش‌تر اشاره کردم کیفیت فیلم و ابتذال جهان کمدی‌های سینمای ایران را کنار بگذارید. در اینکه این فیلم‌ها کمدی‌هایی سخیف‌ و لوس‌اند شکی نیست و غر زدن به ولنگاری‌های سینمای کمدی ایران دیگر چیز جدیدی را به یادداشت این فیلم‌ها اضافه نمی‌کند و تکراری و کلیشه‌ای می‌شود.)

آن فرق اساسی این است که «رحمان ۱۴۰۰» از اسلوب فیلم فارسی‌ها تا آنجا که می‌توانسته فاصله گرفته و دور شده و به‌جایش آن طعنه‌های ریز سیاسی، کلیت اثر را در برگرفته است. از اسم فیلم که طعنه‌ای است به انتخابات ریاست جمهوری و شعار رئیس‌جمهور روحانی در انتخابات قبلی (تا ۱۴۰۰ با روحانی)‌ بگیرید تا کلیت و شخصیت‌ها و… فیلم غوطه‌ور در مضامین سیاسی (بدون ذره‌ای بینش سیاسی) است یا به عبارت بهتر یک اثر شدیدا سیاست‌زده است.

مهران مدیری رئیس یک شرکتی است (استعاره‌ای از یک ملت) که ظاهری متدین‌نما دارد و آدم بسیار دو رویی است و گلزار پسر اوست که از دست‌کارهای مدیری خسته شده. اشتباه نکنید؛ قصه اصلی اما درباره آبدارچی‌های شرکت است که عمری زحمت‌کشیده‌اند اما به هیچ نان و نوایی نرسیده‌اند و همه‌چیز به جیب رئیس رفته است. هر اتفاقی هم که می‌افتد آقای رئیس می‌گوید این‌ها همه حباب است! همه‌چیز تا ۱۴۰۰ خوب و درست می‌شود. به شکلی باور نکردنی، منطق داستان و آنچه قرار است دلیل و علت اتفاقات و موتور محرکه درام ‌و روایت باشد شدیدا غیرقابل‌باور و غیرمنطقی است: یکی از آبدارچی‌ها از بیماری رنج می‌برد و سرطانی عجیب در ناحیه پروستاتش به وجود آمده و دکتر گفته سه ماه دیگر بیشتر زنده نیست. پس به پیشنهاد دوستش تصمیم می‌گیرند نقشه‌ای بچینند تا در درگیری ساختگی پسر رئیس و بالادستی او را هل بدهد و بمیرد تا روسا مجبور به پرداخت پول زیادی برای دیه شوند و پیاده شوند و چیزی هم عاید زن آبدارچی شود. باورکردنی نیست! نکته فیلم عامه‌پسند در این است که موقعیت‌ها و داستان‌های پیچیده را به زبانی ساده و روان برای تماشاگر عامه تعریف می‌کند هرچند ارتباطات خاصی با فرهنگ و جامعه و سیاست برقرار می‌شود؛ اما در «رحمان ۱۴۰۰» موقعیت آن‌قدر غیرواقعی است که اصلا از همان ابتدا در ذهن تماشاگر شکل نمی‌گیرد.شخصیت‌ها هیچ اکت و هوش انسانی‌ای از خود بروز نمی‌دهند و همگی انگار در یک سیرک دارند دورهم مسخره‌بازی درمی‌آورند. فیلم‌نامه «رحمان ۱۴۰۰» هم یک فیلم‌نامه کمدی نیست. انگار یک «ساعت خوش» بی‌مزه را می‌بینیم که بیست و اندی سال بعد ساخته شده است.
صحنه‌ها هم به همین شکل بی‌مزه‌اند و آنچه باعث خنده گرفتن از تماشاگر می‌شود اکت‌های زننده و سکسیستی و شوخی‌های رکیک جنسی است. «رحمان ۱۴۰۰» پر است از شوخی‌های جنسی سطح پایین و رکیک و لوده که در پیام‌های تلگرامی بارها به آن‌ها برخورد کرده‌اید.
فیلم خودش هم شبیه رئیس شیاد است و با دوزوکلک تبلیغاتی سعی در جذب مخاطب می‌کند. بیلبوردهای سطح شهر پرشده‌اند از تبلیغ فیلم با سلبریتی‌هایی مانند مهران مدیری، محمدرضا گلزار و ساره بیات درحالی‌که مثلا مهران مدیری حضوری چنددقیقه‌ای در فیلم دارد و شخصیت‌های اصلی اصلا این‌ها نیستند؛ سعید آقاخانی و بهرام افشاری‌اند اما تبلیغات چیز دیگری به مخاطب می‌گویند و او را به خیال تماشای فیلمی که قهرمانانش مدیری و گلزارند به سال سینما می‌کشانند.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا