بررسی فیلم «نبات»: کلیشهای از میان سریالهای تلویزیونی
شهاب حسینی که بعد از «فروشنده» و «برادرم خسرو» مدتی از سینما دور بود، اینک با «نبات» به پرده نقرهای بازگشته است و متأسفانه، حضور شهاب حسینی، تنها نکته برجسته این فیلم است که آنهم برای نجات فیلم بههیچوجه کافی نیست.
نبات اولین فیلم بلند پگاه ارضی است که قصه سرراست و تکراری دارد. سعید (شهاب حسینی) با دخترش نبات زندگی آرامی دارد تا اینکه ورود زنی به نام رویا (نازنین فراهانی) این آرامش را به هم میریزد و رازها و دروغهای زندگی سعید و نبات را برملا میکند.
روایت «نبات»، آنقدر کلیشهای و تکراری است که در همان ده دقیقه اول فیلم میتوان گره اصلی فیلم را حدس زد و شخصیتها را به هم مرتبط ساخت.
«نبات»، بدون آنکه نقطه اوجی در روایتش داشته باشد، با بیرمقی تمام، قصهاش را برای بینندهای تعریف میکند که بارها و بارها، این قصه را شنیده است. تم اصلی قصه «نبات»، علاوه بر آنکه در اساس هیچ جذابیت دراماتیکی ندارد، یکی از دستمایههای موردعلاقه تلویزیون و موضوع اصلی بسیاری از سریالهای چند سال اخیر بوده است. «نبات» هم از حیث روایت و هم از حیث پرداخت، بهشدت اسیر ساختار تلویزیونی است و قامت یک اثر سینمایی را ندارد.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «آندرانیک»: شرافت دینی یا مصلحت انسانی
مهمترین عامل بازدارنده «نبات»، از تبدیلشدن به یک اثر جدی سینمایی، نگاه زنانه اغراقشدهای است که در تمام اثر جاری است. نگاه زنانهای که از رویکرد زنانه نمیآید، بلکه از احساسات گرایی محض میآید و «نبات» را در حد کتابهای عاشقانه و پاورقیهای زرد روزنامهها نگه میدارد.
ارضی سعی میکند، در دل قصهاش، عاشقانهای بپروراند که آنقدر خام و ناپخته است که بههیچوجه آنگونه که مدنظر فیلمساز بوده است به بار نمینشیند. درواقع، «نبات»، بهشدت فاقد منطق دراماتیک است و همین نکته تمام جوانب اثر را تحتالشعاع قرار میدهد و منجر به اثر غیرقابلباور و غیر جدی میشود که روی پرده میبینیم. ارضی که اصرار دارد، بر رابطه عاشقانه میان سعید و همسر سابقش، رویا یا سایه، تأکید کند، بیآنکه مابه ازایی ملموس در قصه برای بیننده قرار دهد یا آنکه شخصیتها و کنشهایشان را برای بیننده توجیه کند، به شیوهای جبری از بیننده میخواهد این عشق را باور کند و احتمالاً حتی با آن اشک بریزد، حالآنکه نتیجه نهایی بیشتر یک کمدی است، البته یک کمدی ناخواسته، تا یک تراژدی عاشقانه.
از سوی دیگر، ارضی در فیلمش آنقدر مشغول نمایش آنچه فقط میتوان روزمرگی زندگی نامید، میشود که از پرداخت روایت کلیاش بازمیماند و قصه فیلم بیهیچ فرازوفرودی پیش میرود و در هیچ مرحلهای برای مخاطب جذابیتی ایجاد نمیکند که داستان و سرنوشت شخصیتها را دنبال کند.
پلانهای کوتاه، خالی از جزییات و تمرکز بر آنچه در میانه قاب اتفاق میافتد و غفلت از نمایش دنیای کلی که داستان فیلم در آن میگذرد و در پس زمینه قاب باید جریان داشته باشد، قصه «نبات» را سطحی و یکبعدی میکند و جایی برای ورود مخاطب به قصه باقی نمیگذارد.
این پلانهای کوتاه، که اکثراً ارتباط دراماتیکی هم باهم ندارند و حتی حذف بیشترشان ضربهای به قصه نمیزند، در کمال بیسلیقگی و بدون هیچ سرنخی از یک نگاه کلیتر و گستردهتر، در کنار هم قرار میگیرند.
و مخاطب در میان برشهای زمانی زندگی شخصیتهای اصلی سرگردان رها میشود و هیچ منطقی در قصه و پیوند نماها و سکانسها نمییابد. قسمت زیادی از فیلم، به قرارهای از قبل تعیینشده رضا و سایه اختصاص دارد تا در مورد مشکلشان صحبت کنند، اما تمام این سکانسها، با دیالوگهای یکسان که فقط به شیوههای گوناگون بیان میشوند میگذرد و درنهایت و تا پایان فیلم هم بیننده هدف کاراکترها را از این همه ملاقات درنمییابد، همانگونه که تا پایان فیلم هم به انگیزه سایه از ترک کردن زندگیاش پی نمیبرد و با این پرسش مواجه میشود که اگر قرار نبوده این موضوع تأثیری در قصه داشته باشد، پس چرا از ابتدا اینهمه روی آن تأکید شده و این میزان از زمان فیلم به بحثهای تمامنشدنی سایه و سعید، درباره علت جداییشان اختصاص دادهشده است.
در خلال همین بیمنطقی و بیپاسخ ماندن پرسشها هم هست که کاراکتر سعید و سایه، که قرار است دو شخصیت اصلی قصه عاشقانه «نبات» باشند، موهوم و گنگ باقی میماند و از برقراری ارتباط با مخاطب عاجز میمانند.
«نبات» با تمرکز روی بعد عاشقانه روایتش، در میانههای قصه حتی از کاراکتر نبات و تأثیر او در روایت هم بازمیماند و ارضی که واضح است آشنایی کافی با فرهنگ ایرانی و جامعهای که قصهاش را در آن و برای آن روایت میکند، ندارد، نمیتواند واقعگرایی که لازمه این داستان است را به قصهاش تزریق کند و انگار همهچیز روی یک ابر خیالی اتفاق میافتد.
ارضی با اتکای کامل به شهاب حسینی و کاراکتر او، از پرداخت دیگر ابعاد قصهاش غافل میشود و عاشقانه بیرمق و غیرواقعیاش، به مدد بازیگر پرافتخارش هم نجات پیدا نمیکند، چون نه این کاراکتر به اندازه کافی فکرشده و جذاب است و نه حسینی تلاش خاصی برای قابل باور ساختن این کاراکتر به خرج میدهد.
ساختار تلویزیونی و چندقسمتی و قصه کلیشهای و رنگ و رو رفته اصلی فیلم هم مزید بر علت هستند که «نبات»، یک فیلم اولی شکستخورده باشد و حضور شهاب حسینی بعد از مدتها بر پرده سینما، چنانکه انتظار داشتیم جذاب و چالشبرانگیز نباشد.
درنهایت، «نبات»، فقط یک فیلم اولی است که بیشتر در حد یک ایده خام و گنگ و پرداختی آماتور گونه و احساساتی باقیمانده و نه اثری از یک سینمای جدی در خود دارد و نه حتی اثری از یک سرگرمی محض برای جذب مخاطب عام، که آنچه بر پرده سینما میبینیم، بهغایت خستهکننده و حوصله سر بر است. در این میان، تنها، آهنگسازی ناصر چشم آذر است که میدرخشد، اما به نظر میرسد روی اثر شلخته و بی ساختاری چون «نبات» به هدررفته است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.