بررسی فیلم «سامورایی در برلین»: در انتظار آخرین میخ بر تابوت سینمای کمدی ایران
سینمای کمدی این روزهای ایران، آنقدر وضعیت اسفناکی دارد که اگر یک فیلم خوب کمدی اکران شد باید تعجب کرد. «سامورایی در برلین» آخرین ساخته مهدی نادری هم مانند بقیه کمدیهایی که این چند وقت دیدهایم، بیرمق و آشفته است و تنها تفاوتی که با مجموعه ضعیف کمدیهای اخیر سینمای ایران دارد، این است که حتی خنده هم ندارد.
باوجوداینکه، مهدی نادری سالها با ساخت فیلم کوتاه و فعالیت در حوزه سینمای تجربی و هنری، چهرهای نسبتاً شاخص است، اما برخلاف انتظار، «سامورایی در برلین» که اولین فیلم کمدی این فیلمساز هم هست، نه طعنهای به سینمای تجربی دارد و نه اساساً رویکرد جدیدی عرضه میکند.
«سامورایی در برلین»، در اولین قدم و بسط خط روایی داستانش دچار مشکل میشود و چنان کابوسی را پیش روی بیننده قرار میدهد که حتی بعد از پایان فیلم هم نمیتوان بهدرستی روایت و قصه فیلم را تمیز داد. جمشید سامورایی (حمید فرخ نژاد) به همراه دو دوستش با بازی امیرمهدی ژوله و میر طاهر مظلومی، زندگی رابینهود طوری را میگذراند و با پیشنهاد کاری یک مرد مرموز راهی آلمان میشود.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «نبات»: کلیشهای از میان سریالهای تلویزیونی
«سامورایی در برلین»، گرچه از همه جهات پرداخت و فرم دچار مشکل است، اما بهمثابه بیشتر فیلمهای سینمای ایران، از فیلمنامهاش آسیب میبیند. فیلمنامهای به قلم خود مهدی نادری، که در وهله اول، ایده جذابی در پیشزمینهاش ندارد و آشکارا نقطه اوجی ندارد، از گرهافکنی و گرهگشایی بازمیماند و مهمتر از همه در پرداخت شخصیتها و فضای رواییاش به مشکل اساسی برمیخورد و نتیجه خلق کاراکترهایی میشود که بههیچوجه
توانایی ایجاد و به دوش کشیدن بار کمدی را ندارند و در همان چند دقیقه اول فیلم، ناتوانیشان را نشان میدهند.
شمایل جمشید سامورایی، باوجوداینکه قرار است شبیه کلاهمخملیها و قهرمانهای بزنبهادر سینمای فیلمفارسی باشد، بیشتر شبیه شارلاتانهایی است که به اسم قهرمان در سینمای امروز ایران به خورد مخاطب داده میشود.
جمشید سامورایی، با بددهنی و ویژگیهای تاریخمصرف گذشتهاش و از همه مهمتر شارلاتانیسم تنیده شده در شخصیتش، بههیچوجه یک قهرمان نیست، چه برسد به یک کاراکتر دوستداشتنی که بیننده با او هم ذات پنداری کند و نسبت به سرنوشتش بیتفاوت نباشد. در حقیقت، جمشید سامورایی و هر دو رفیقش، فقط نشانههایی سطحی از یک کاراکتر را در خوددارند، نشانههایی که برای تبدیلشدن به شخصیتهای اول یک فیلم کافی نیستند و بهجرئت میتوان ادعا کرد که هیچکدام حتی به تیپ هم نمیرسند که تیپها در کارهای کمدی، میتوانند با بیننده ارتباط برقرار کنند و حتی باوجود نواقصشان خود را در دل بیننده جای دهند.
حالآنکه تمام کاراکترهای «سامورایی در برلین» کاریکاتوری هستند که با بیسلیقگی تمام ترسیمشدهاند؛ از خود جمشید سامورایی بگیرید تا کاراکتر هومن حاج عبداللهی که قرار است اشارهای به فردی مرکوری، خواننده فقید بریتانیایی داشته باشد. باوجود همه این کاراکترهای بیشکل و نچسب، چگونه میتوان از بیننده انتظار داشت که ماجراجویی این گروه در آلمان را دنبال کند و با آنها همراه شود؟
مثلث سه کاراکتر اصلی، با قیدوبندی که به اخلاقیات دارند اما خود را بالاتر از قانون میپندارند، شاید قرار بوده که الهامی از «گشت ارشاد»، ساخته سعید سهیلی باشند که مسلماً حضور حمید فرخ نژاد در نقش سردسته این گروه، این تلقی را تحکیم میکند، اما حماقت کاراکترها و سطحی بودنشان و عاجز بودن آنها از ایفای نقشی مهم و کنش آفرینی در روایت، بیشتر یادآور مثلث حمید فرخ نژاد، سام درخشانی و پژمان جمشیدی در «خوب، بد، جلف» و «تگزاس» است.
و حتی بیشتر از اینها، شبیه کاراکترهای اغراقشده مسعود دهنمکی در «اخراجیها»، اما باز با این تفاوت که کاراکترهای «سامورایی در برلین»، حتی خندهدار نیستند و تمام تلاششان برای خلق موقعیتهای کمدی، لوس و بیمزه است و بیننده احساس میکند که باید خود را قلقلک دهد تا خندهاش بگیرد.
در کنار اینها، حضور حمید فرخ نژاد، در نقش جمشید سامورایی، علاوه بر اینکه بسیار تکراری و خستهکننده است، شبیه لوده بازیهای اینستاگرامی میماند.
فرخ نژاد، که بیشک یکی از توانمندترین بازیگران سینمای ایران است، در «سامورایی در برلین»، نقشی را بر عهده دارد که آنقدر در آن بازی کرده که احتمالاً اولین گزینه فیلمسازان برای چنین نقشی است. نقش جمشید سامورایی، نهتنها از فیلمنامه و شخصیتپردازی و ترسیم ناموزون ابعاد شخصیتیاش رنج میبرد که بهواسطه بازی بهشدت کلیشه شده فرخ نژاد، بیننده را با پیشداوری به سالن سینما میکشاند که خیلی طول نمیکشد حقیقت و درستی آن اثبات شود.
امیرمهدی ژوله، میر طاهر مظلومی و هومن حاج عبداللهی هم که قبلاً ثابت کردهاند میتوانند بازیگران طنز خوبی باشند، در «سامورایی در برلین»، هرز میروند و بهناچار، به همان تکراری میافتند که فرخ نژاد گرفتارش است؛ یک تکرار خستهکننده، بدون ذرهای نوآوری و نبوغ در اجرا.
با همه اینها، حتی اگر بازیگران «سامورایی در برلین» باوجود شخصیتپردازی ضعیف، اجرایی قوی و فراتر از حد تصور داشتند، بازهم این فیلم حرف چندانی ندارد، نه برای مخاطب خاص و نه حتی درزمینهٔ سرگرم کردن مخاطب عام. «سامورایی در برلین»، از پرداخت کمدی عاجز است؛ قصه و کاراکترهایش را به یک فضای غریب و ناآشنا میبرد، اما هیچ استفادهای از این موقعیت نمیکند و بهجای آنکه از قرار گرفتن این کاراکترهای ناهمگون با محیطشان کمدی خلق کند، بهسادگی میگذرد و به همین شیوه تمام بزنگاههای روایتش را به هدر میدهد.
«سامورایی در برلین»، هیچ هوشمندی در طراحی و اجرای قصهاش ندارد و نمیتوان این نقص بزرگ را به گردن بازیگران انداخت و تنها آنها را مقصر دانست. درنهایت هم، «سامورایی در برلین»، با پایانبندی که فقط میتوان آن را ادامه روایت آشفته و نمایش کاریکاتور گونه کاراکترها دانست، سروته قصهاش را هم میآورد و بازبیننده را با این موضوع تنها میگذارد که حیف از وقت و حیف از پول.
در پایان، تجربه تماشای «سامورایی در برلین» در یک سالن نسبتاً پر درحالیکه گهگاه صدای خندهای بیرمق و خسته از گوشه و کنار سالن شنیده میشود، یک تجربه هشداردهنده است. استقبال از «سامورایی در برلین»، نشان میدهد که مخاطب هنوز مشتاق دیدن یک فیلم کمدی خوب است و همین اشتیاق هم موجب تولید پشت سر همچنین فیلمهای بیکیفیتی شده است. درحالیکه نه فیلمسازان قدیمی و نه فیلمسازان جدید نمیتوانند یا نمیخواهند یک کمدی جدی عرضه کنند و خبرهای تولیدات سینمای ایران بیش از هر ژانری مربوط به کمدی است، فقط با این سؤال مواجه میشویم که چه فیلمی و چه زمانی آخرین میخ را بر تابوت سینمای کمدی ایران خواهد کوبید؟
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.