اخبار کسب و کار

فیلم تئاتر «ستوان اینیشمور»: چه کسی توماس را کشت؟

فیلم تئاترها فرصتی هستند برای چشیدن طعم اجرای روی صحنه، گرچه نه به همان نابی که می‌توان روی صندلی‌های یک تماشاخانه و از نزدیک تجربه کرد. فیلم تئاترها، هیجان اجرای زنده، اوج گرفتن احساسات تماشاچی با بازی بازیگران و غافلگیری هرلحظه یک تئاتر را به همراه ندارند، اما می‌توانند تجربه‌ای نزدیک بیافرینند و مخاطبی را که به سینما و نماهای کلوزآپ و لانگ‌شات عادت کرده است را در تجربه‌ای یکسره متفاوت سهیم کنند.
«ستوان اینیشمور» نمایشنامه‌ای به قلم مارتین مک دونا است که بارها در سراسر جهان به روی صحنه رفته است. مارتین مک دونا، نمایشنامه‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس و کارگردانی است که گرچه کارنامه جمع‌وجوری دارد اما تمام آثارش به‌شدت گیرا و جذاب هستند.

«در بروژ»، «هفت روانی» و «سه بیلبورد خارج از ایبینگ، میزوری» فیلم‌هایی هستند که مک دونا علاوه بر کارگردانی، فیلم‌نامه‌شان را هم نوشته است. آثاری که از مطرح‌ترین فیلم‌های ژانر کمدی سیاه به شمار می‌روند و آخری برنده دو جایزه اسکار بازیگری هم شده است.
«ستوان اینیشمور»، درست مانند فیلم‌های مک دونا، عناصری از خشونت، روان‌پریشی و کمدی تلخ و گزنده در خود دارد. قصه این نمایشنامه در مقطعی از تاریخ بریتانیا و با مرکزیت مبارزات جدایی‌طلبانه ارتش جمهوری‌خواه ایرلند می‌گذرد.

همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «اشیا ازآنچه در آیینه می‌بینید به شما نزدیک‌ترند»: خاطرات یک زن خانه دار

پادریک، یک ستوان خشن و بی‌رحم، در میانه اجرای مجازات سختی که برای یک ساقی خرده‌پا در نظر گرفته است، تماسی از پدرش دریافت می‌کند و می‌فهمد که گربه‌اش بیمار است و به‌سرعت خود را به خانه می‌رساند، تا علاوه بر روبرو شدن باخبر مرگ گربه‌اش که از هر چیز و هرکسی در این دنیا برایش ارزشمندتر است، خود را در میان یک تله از طرف دوستان قدیمی خود بیابد.

«ستوان اینیشمور»، به کارگردانی حسن معجونی، دکور ساده‌ای دارد که مهم‌ترین عنصر آن سکوی شیب‌داری است که فضای داخلی و خارجی را مشخص می‌کند و دکور کوچک نمایشنامه، علاوه بر اینکه فضای کوچک یک روستا را به نمایش درمی‌آورد، فاصله میان کاراکترها را مشخص می‌کند. کاراکترهایی که علی‌رغم شعارهای متفاوتشان چندان تفاوتی باهم ندارند، اما هرکدام با مرزبندی‌های جداگانه مرز خود با ایدئولوژی‌های دیگران را مشخص می‌کنند.

حضور بازیگران مطرح تئاتر که در سینما و تلویزیون هم دستی دارند، مزید بر علت است که «ستوان اینیشمور» معجونی دل‌چسب‌تر و زنده‌تر به نظر بیاید. هوتن شکیبا در نقش دیوی، پسر نوجوانی که بلاهت دوست‌داشتنی دارد، آن‌قدر خوب در اجرای زبان بدنش وسواس به خرج می‌دهد که لحظه‌ای نمی‌توان میان او و نقشش تمایز قائل شد.

سعید چنگیزیان در نقش پادریک، مبارز سرد و تندخو، در اولین صحنه حضورش، چنان خشونت درونی کاراکترش را به بیننده منتقل می‌کند که تا پایان نمایش، پادریک مانند فرشته مرگ برای بیننده ترسناک و غیرقابل شکست می‌نمایاند. رضا بهبودی در نقش دانی، پدر پادریک، که مردی خشن بوده و اکنون از پسر خودش می‌ترسد، مثل همیشه روی صحنه تئاتر بی‌هیچ اغراقی در اجرا، کاملاً روان است و درصحنه‌های کمدی هیچ‌چیز از هوتن شکیبا کم ندارد. نوید محمد زاده در نقش کریستی، قاتل خونسرد و بی‌رحم هم، از اولین حضورش روی صحنه، بیننده را با خود همراه می‌کند و باوجود خشونتی که در کاراکترش تنیده شده، به‌خوبی در اجرایش به‌اعتدال می‌رسد تا کمدی و تراژدی کار را به‌درستی به بیننده منتقل کند.

حتی به‌آفرید غفاریان در نقش منرید، خواهر دیوی و دخترک روستایی که عاشق پادریک و آرمان‌هایش است هم، باوجوداینکه تنها نقش زن این نمایش را بر عهده دارد و اصلاحات زیادی روی کاراکتر او و نقشش در روایت ایجادشده اما درست و به‌قاعده ظاهر می‌شود و در کنار بقیه مردان حضورش غلو شده به نظر نمی‌رسد و به‌خوبی در نسخه اصلاح‌شده نمایش جاافتاده است.

«ستوان اینیشمور» بر پایه تضاد و تناقض است و همین تضاد این نمایش را به یک کمدی گروتسک تبدیل می‌کند. وقتی پادریک حین شکنجه ساقی مواد مخدر با او گرم صحبت راجع به گربه‌اش می‌شود و ساقی در مورد بیماری قارچی گربه‌ها به او نصیحت می‌کند، خشونت با کمدی درمی‌آمیزد و کل عصاره «ستوان اینیشمور» هم همین است؛ خشونتی که دائماً بیشتر می‌شود و چهره چندش‌آورتری به خود می‌گیرد، اما در بستری از کمدی تعریف می‌شود.

«ستوان اینیشمور» هرلحظه روی مرز میان کمدی تراژدی حرکت می‌کند، اما هیچ‌گاه به دام یکی از این دو نمی‌افتد، وقتی دیوی و حماقت‌هایش نبض نمایش را در دست می‌گیرند، بازی‌ها به لوده بازی نمی‌رسد و جنایات پشت سرهم پایانی هم نمایش را به تراژدی تبدیل نمی‌کند مثل وقتی‌که پادریک و هم‌رزمانش، بی‌رحمانه خشونت می‌کنند و حتی در پرده پایانی وقتی دیوی و دنی در حال خرد کردن آثار باقیمانده جنایت پادریک هستند و مثل وقتی‌که زنان خانه‌دار سبزی پاک می‌کنند، در حال غیبت هستند و تکه‌های اجساد را هنگام صحبت در هوا تکان می‌دهند.
«ستوان اینیشمور»، آن‌قدر متن خوبی دارد که می‌تواند به‌راحتی روی صحنه تئاتر جان بگیرد، اما نسخه‌ای که حسن معجونی از این نمایشنامه روی صحنه برده است بی‌شک بی‌نظیر و به‌یادماندنی است.

معجونی که در مقام بازیگری در تئاتر یکی از محبوب‌ترین چهره‌هاست بارها ثابت کرده که کارگردان دقیق و سخت‌گیری است و می‌توان از اجراهایش انتظار بهترین‌ها را داشت.
متن «ستوان اینیشمور» که علی‌رغم تلخ بودنش، از یک اپیدمی صحبت می‌کند، اپیدمی که هیچ‌گاه کاملاً ریشه‌کن نمی‌شود. «ستوان اینیشمور»، بااینکه در ایرلند و درزمانی گذشته اتفاق می‌افتد اما همین امروز و در سراسر جهان قابل‌درک است و بیننده بی‌آنکه اختیاری از خود داشته باشد با آن ارتباط برقرار می‌کند و مدهوش آن می‌شود. مبارزات پوچ و خشن ایدئولوژیک، کشتارهای بی‌پایان و اعتقادات سست و مسخره، هرروز انسان‌ها را به جان هم می‌اندازد دریایی از خون به‌جای می‌گذارد.

وقتی کریستی در حین اجرا، چند لحظه‌ای متوقف می‌شود و می‌گوید “واقعاً بهتر است یک نگاهی به خودمان بیندازیم”، وقتی مریند برای مبارزه با تجارت گوشت گاو، چشم گاوها را کور می‌کند، وقتی در پایان چهار جنازه و دو گربه مرده باقی می‌ماند و یک گربه خوش‌گذران که همه هیاهوها به خاطر او بوده است، وقتی دیوی از دانی می‌پرسد که آیا این دیوانگی‌ها هیچ‌وقت تمام می‌شود و او پاسخ می‌دهد که تجربه به او آموخته که خیر هیچ‌وقت تمام نمی‌شود، بیش از هرزمانی به آشوب‌های ایدئولوژیکی که امروز با آن مواجه هستیم فکر می‌کنیم. به القاعده و طالبان و داعش و کشتارهایی که ریشه‌های پوچ و توخالی دارد و همیشه بی‌گناهان قربانیان آن هستند و همیشه یک ستوان بی‌رحم و خشن دیگر، با اعتقاداتی به پوچی اعتقادات ستوان قبلی از میان آشوب‌های آن سر بیرون می‌آورد.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا