نقد فیلم Extremely Wicked Shockingly Evil and Vile: تد باندی قاتل خونسرد
فیلم Extremely Wicked Shockingly Evil and Vile از آن دست آثاری است که وقتی متوجه میشوید براساس واقعیت ساخته شده است، سریعا به دنبال منبع اقتباس یا آن رویداد تاریخی میروید ولی منبع آنچنان مهم نیست مهم وفاداری است که از یک واقعیت باید به نمایش دربیاید. وقتی یک فیلم براساس یک داستان واقعی روایت میشود، شرایط کمی سخت میشود چگونه باید هم جذابیت را حفظ کرد و هم واقعیت را گفت وآن را چگونه به نمایش باید درآورد که هدف ساخت آن را بازگو کند ، فیلم Extremely Wicked نه یک شاهکار تلقی میشود نه یک فیلم معمولی که نگاه کردن آن چیزی را اذان شما نمیکند .
در ادامه با نقد فیلم فوقالعاده شرور، بهطرز شوکهکنندهای شیطانی و پست در خدمت شما کابران محترم سایت تایم سیتی هستیم. با ما همراه باشید.
(از اینجا به بعد مقاله، بخشهایی از داستان فیلم Extremely Wicked Shockingly Evil and Vile را اسپویل میکند)
فیلم Extremely Wicked در واقع گزارشی مبهم از زندگی و جنایات تد باندی میباشد که نگاهی دیگر به این موضوع را به نمایش میگذارد ، به نحوی که شکل این جنایات را به چشم نمیبینید و فیلم تمرکز خود را به رفت و برگشت های بسیار بین شخصیت تد و لیز معطوف میکند. شاید انتظار داشته باشید که این فیلم روایت قتلها و تیرگی این اعمال را به نمایش بگذارد، قتلهایی که به وسیله یک جوان که در دانشگاه مشغول گرفتن مدرک وکالت خود بوده است در مناطق بسیار گستردهابی انجام شده است. در واقعیت تد باندی به 30 قتل اعتراف کرده است ولی روند این اعتراف ساده نبوده است و به یکی از جنجالیترین پروندههای پلیس تبدیل میشود. جو برلینگر و مایکل ورلی کاری به نحوه قتلها و داستان پیرامون آن ندارند بلکه فقط به شخصیت تد باندی پرداخته اند و در همین ابتدای این مطلب باید به سراحت بگویم که بعد از دیدن این فیلم انتظارات کسانی که با این قاتل آشنایی داشته اند قطعا برآورده نخواهد شد و روند فیلم شما را با شخصی آشنا میکند که زندگی را ساده دنبال میکند و کاملا وفادارانه ودر عین حال بسیار عاشقانه با دختری که او را در یک بار میبیند رفتار میکند. شاید اشتباه کارگردان در نحوه نشان دادن این شخصیت شما را متعجب کند و تا انتهای فیلم بارها تکرار کنید که این چه عدالتی است و چرا در حق تد باندی اجرا نمیشود شخصی که فقط به دلیل شباهت ماشینش به قاتل متهم میشود ولی باید بگوییم در واقعیت تد به همین اندازه باهوش و خونسرد میباشد وقتی به واقعیت نگاه میکنید هم همین حس را خواهید داشت و او با نشان دادن خود به عنوان یک انسان ساده و بیآزار تا حدی توانست به هدفش نزدیک شود ولی در انتها بازم او به آغوش صندلی الکتریکی سپرده شد.
شما با روند فیلم در ابتدا به دنبال شخصیت بد داستان هستید و حتی دائما فکر خواهید کرد که این پاپوشها ممکن است کار چه شخصی باشد. تد در واقعیت شخصیتی چند گانه دارد ولی در این فیلم به صورت جانبدارانه فقط به بررسی بخش جذابیت این شخصیت و نحوه برخورد او با این مشکل نگاه دارد، این روایت داستان کاملا برخلاف فیلم Split میباشد که نگاهش را به تمام بعدهای شخصیت خود معطوف کرده بود و دلیل موفقیت خود را نیز مدیون همین نگاه دقیق بود. شما در شکافته فقط دوست دارید شخصیت دنیس تغییر کند تا ابعاد بیشتری را کشف کنید ولی در این فیلم شما شخصی را میبینید که کاملا عادی جلوه میکند عاشق میشود و به شدت جنس مخالف را با کاریزماتیک خود جذب میکند.
به سراغ فیلم برویم در ابتداییترین سکانسها شما تد را میبینید که با یک لبخند و چند کلمه صحبت با لیز او را به خود جذب میکند و حتی به خانه او راه پیدا میکند. وقتی که تد میگوید که با اولین نگاه عاشق لیز شده است بیننده با یک فرد صادق رو به رو است و وقتی داستان کمی روشن میشود شما به این عشق شک نخواهید کرد. لحظهای که لیز از خواب بیدار میشود و در خانه به دنبال مالی میگردد و او را در کنار تد در آشپزخانه مییابد. تد یک قاتل سریالی است که فرصت خوبی را برای ادامه قتلهای خود دارد و تمام شب را فرصت داشته ولی فقط صبح مانند یک فردی عادی در آشپزخانه در حال آشپزی است و این کمی برای روایت یک قاتل تعجب برانگیز به نظر میرسد در حالی که دقیقا واقعیت است.این عشقی است که در رفتار تد کاملا میتوان آن را پیدا کرد.
روند فیلم بهگونه ای پیش میرود که شما از شخصیت لیز بسیار شاکی میشوید و حتی لحظه ای که او اعتراف میکند که نام تد را به پلیس داده است، او را مقصر میدانید تمام این اتفاقات خواهید دانست و اگر با زندگی تد باندی قبل از دیدن فیلم آشنایی نداشته باشید امید برای اعتراف لیز و آزاد شدن یک بیگانه درون شما زنده میشود. لیز شاید بهگونه ای عاشق تد بوده است ولی بیشتر نسبت به او حس عذاب وجدان داشته است و همین حس او باعث میشود که چند سال از عمر خود را بسیار تاسف بار سپری کند.
چرا لیز باید با پلیس تماس بگیرد و بخواهد شخصی را که دوست دارد و مدتی است با او زندگی میکند را فقط به خاطر یک شباهت در ماشین به پلیس معرفی کند، این سوالی است که در روند فیلم به آن پاسخی داده نمیشود ولی به نظر میرسد لیز هم زیاد از لحاظ روانی کاملا عادی نبوده است و دائما به از دست رفتن امیدهای زندگی و زودگذر بودن آنها توجه میکند، شاید هم رفتاری در طول زندگی آنها باهم از تد صورت گرفته که در طول فیلم به آن پرداخته نشده است.
تد باندی هوش سیاهی در اختیار داشت و جوری رفتار میکرد که انگار اتفاقی نیفتاده است او خود را به خوبی به راه دیگری میزد ولی در عین حال بسیار خونسرد رفتار میکرد. زک افران این نقش را بسیار خوب به نمایش میگذارد و حتی حس شوخ طبعی که در چهره باندی سالها پیش به ضبط رسیده است را میتوان به راحتی در چهره او دید. شاید نقش تد باندی را زک افران عالی باز کند و شاید بهترین نقشی باشد که تا به حال در آن بازی کرده است ولی سوال اینجاست که به جز شباهت ظاهری و حرکات معمولی چه چیزی دیگری از باندی را به ما نشان میدهد؟؟؟ هیچ چیز! در فیلم گرگ وال استریت شما جردن بلفورت را میبینید (با نقش آفرینی فوق العاده دیکاپریو) یک فرد معتاد به فروشندگی که هیچ چیز او را به اندازه بیشتر پول درآوردن خوشحال نمیکند و بلند پروازیش حد ندارد با گشت زمان وبالا رفتن سن کمی رفتارش دچار تغییر میشود، ولی اینجا چیزی جزء یک جوان معصوم که به جرم قتل در زندان افتاده است به ما نشان داده نمیشود واین ایرادی است که نمیتوان آن را توجیح کرد.
برای نشان دادن یک قاتل سریالی به عنوان یک هیولا، برای نشان دادن یک فرد به عنوان چیزی به غیر از انسان، فردی که با ارزانترین و دم دستی ترین ابزار کار خود را انجام میدهد بیننده انتظار یک روایت تاریک را دارد ولی ما یک روایت بشردوستان داریم که با فشار بر بعد انسانی باندی میخواهد ضعفهای خود را پنهان کند. باندی یک نمایشگر فوق العاده باهوش بود که حتی بعد از پخش شدن تصاویر او در عامه مردم و پخش دادگاه او به صورت زنده هیچکس او را یک قاتل نمیدانست و حتی دخترها به شدت به او جذب میشدند و جذابیت او با چهرهای زیبا و مرتب دائما به عنوان فردی که بیگناه است به تصویر کشیده میشد. اینجاست که بعد روانشناسی فیلم قدرت خود را نشان میدهد و ذهن ما را مشغول میکند این قضاوتها که به صورت یک نگاه در ذهن ما شکل میگیریند که آن را به عنوان Thin Slicing (برش نازک) در علم روانشناسی میشناسیم. و شامل اولین برداشتی است که ما از یک فرد داریم، به همکار لیز، جری نگاهی بکنید چه چیزی در ذهن شما شکل میگیرد یک فرد ساده و بسیار احمق که دوست دارد به لیز نزدیک شود ولی حتی با نگفتن یک کلمه شما از اولین نگاه او را قضاوت میکنید و نحوه برخورد او را حدس میزنید و دقیقا درست است. شما با نگاه به تمام شخصیتها به راحتی آنها را قضاوت میکنید ولی این قضاوت در مورد باندی تا لحظهای که به روی شیشه کلمه اره را یادداشت میکند غلط است و این هدفی است که سازندگان فیلم آن را به طور پنهانی دنبال میکنند و به خوبی به آن دست پیدا میکنند. باید به سازندگان تبریک گفت که با دقت به تیپهای شخصیتی بر پایه چهره و دیالوگ پرداخته اند ، تا بینندگان را در مقام یک قاضی قرار دهند.
این نحوه قضاوت بهگونه ای نقدی بر سیستم قضایی آمریکا نیز در همان دوره وارد میکند که افرادی را براساس مدارکی که اعتبار چندانی ندارد قضاوت میکردند، درست مانند حرفی که باندی در دادگاه میزند و اشاره میکند که آنها دوست دارند گناهکار بودن من را توجیح کنند در حالی که باید به دنبال قاتل واقعی بگردند، البته قضاوت خیلی سیستم پیچیدهای دارد ولی تصمیمگیری با توجه به حجمه رسانهها ومردم شاید باعث اشتباهات بسیار بزرگی شود و زندگی بسیاری را نابود کند.
لیلی کالینز احتمالا بهترین نقش خود را به عنوان لیز در این فیلم ایفا میکند، کالینز به خوبی نشان میدهد چگونه هر دروغ، ادعای جدید و اتهامها در جلسه دادرسی، او را خیلی بیش از آن که انتظاراش را دارد نابود میکند واین تلف شدن همراه با عذاب وجدانی و با توجه به عشقی که به تد دارد، همه چیز را هر روز برای او تیرهتر میکند. او دوست ندارد که فکر کند که تد یک روانی به تمام معناست که دروغهایش را خودش نیز باور کرده است و این رویای شیرین را که میتوانست یک زندگی عاشقانه داشته باشد از ذهنش بیرون کند.
این فیلم برای برلینگر که مستندهای جنجالی مانند « نگهبان برادر» و سهگانه « بهشت گمشده» را ساخته است یک مورد بیسابقه تلقی میشود چرا که او معمولا در ساختههای خود به دنبال حقایق تکاندهنده است ولی در نزدیک ساختن هر چیزی به واقعیت در عین حال تبحر خاصری دارد. برلینگر در ساختن صحنهها و نحوه به تصویر کشیدن آنها استادانه عمل میکند. تمرینهای باندی برای پریدن از پنجره دادگاه بعد از دیدن نتیجه آن حس لذت بخشی دارد که توسط این کارگردان استادانه به نمایش در میآید.
وقتی به روایت داستان فکر میکنم یک چیز مرا همواره آزار میدهد واین حمایت این اثر از تد باندی و ادامه روند آن است، شاید اگر این فیلم یک اثر مستقل بود به عنوان یک شاهکار شناخته میشد که بیننده را تا انتها به دنبال خود میکشد ولی وقتی به قتلهای بیشمار این شخصیت را به یاد میآورم دوست دارم سر خودم را به طاق بکوبم که چرا این فیلم خوب را باید به خاطر نپرداختن به جنبه وحشیانه این شخصیت مورد قضاوت قرار بدهم.
سکانس پایانی هم ادامه این حس را به من میدهد، وقتی فیلمنامه میخواهد قاتل بودن یک شخص رابه نمایش بگذارد، چرا اینگونه و از طریق یک شیشه که بین لیز وتد قرار دارد این مسئله روشن میشود واصلا برای روایت داستانی به این خونباری چنین سکانسی چقدر میتواند تاثیرگذار باشد. البته ساخته شدن این فیلم به اقتباس از روی کتاب شاهزاده فانتوم: زندگی من با تد باندی تاثیر خودش را بر روی این اثر سینمایی گذاشته است.
در آخر باید بگویم که این فیلم قطعا ارزش دیدن را دارد ولی شما را برای شخصی که تد باندی را میشناسید قطعا راضی نخواهد کرد.
به نظر شما فیلم سینمایی Extremely Wicked چقدر تونست موفق عمل کنه ؟؟
بیشتر بخوانید:
- نقد فصل دوم انیمه One Punch Man (مرد تک مشتی)
- نقد فصل سوم سریال Stranger Things
- نقد و بررسی فیلم ورود – [ جزء 10 فیلم برتر 2016 ]
- نقد و بررسی فیلم 3 تیغ ارّه ای ، Hacksaw Ridge
- بررسی سریال When They See Us (محبوبترین سریال Netflix)
نوشته نقد فیلم Extremely Wicked Shockingly Evil and Vile: تد باندی قاتل خونسرد اولین بار در شهر زمان. پدیدار شد.