بررسی فیلم 500 روز با سامر(هدف از روایت روابط محکوم به نابودی)
تعریف شما از فیلم رومانتیک چیست؟ بعضیها به فیلمهای ژانر RomCom فکر میکنند،بعضیها به حماسهها و سیاه و سفیدهای کلاسیک فکر میکنند و بعضی دیگر به یاد لهجهی انگلیسی هیو گرنت و کالین فرث میفتند. نکتهی مشترک همهی جوابها این است که همه به یک فرمول فکر میکنند: فیلم رومانتیک فیلمی است که دو نفر یکدیگر را ملاقات میکنند. در این فیلمها نه پس زمینه مهم است و نه مکان و زمان،این ملاقات ممکن است در فضا اتفاق بیفتد یا زیر دریا. اصلا مگر این ملاقات خاص باید بین دو انسان شگل بگیرد؟
به هرحال دو نفر باید همدیگر را ببینند و شیمی رابطهی آن ها در لحظه شکل بگیرد سپس مشکلات آنها شروع میشود. عشق آنها نسبت به یکدیگر محک میخورد و حتی ممکن است که از هم فاصله بسیاری بگیرند ولی در انتها از تمام مشکلات میگذرند و به عنوان جایزهای بزرگ میتوانند برای همیشه در کنار هم بمانند.این فرمول را میتوان در هر نوع سرگرمی پیدا کرد که ثابت میکند این فرمول کلیشهای فیلمهای رومانتیک در صورت پرداخت مناسب همیشه جواب داده است.پس اگر بدانیم آخر فیلم دو کاراکتر قرار نیست در کنار هم بمانند و رابطهشان محکوم به نابودی میباشد پس هدف داستان چیست؟
این نوشته ممکن است قسمت هایی از فیلم 500 Days of Summer را اسپویل کند
وقتی از رابطههای محکوم به نابودی حرف میزنیم باید تفاوتی میان رابطههایی که به دلیل نیروی خارجی نابود میشوند و آنهایی که خودشان تصمیم به خراب کردن رابطه میگیرند قائل شویم. مثلا در رومئو و ژولیت مشکلات و اختلافات خانوادگی و در تایتانیک یک کوه یخی باعث نابودی رابطه شد اما ما در اینجا میخواهیم درباره شخصیتهایی صحبت کنیم که خودشان پایان رابطه را رقم زدند.
سخت است که از سکانس اول بفهمیم که فیلم مثال یک رابطهی ناموفق است. فیلم از پایان داستان شروع به یک روایت غیرخطی از دورههای مختلف رابطهی تام و سامر میکند و با نشان دادن لحظات خوب و بد در کنار یکدیگر و مصاحبه کاراکترهای اصلی با دوربین سعی در شکستن دیوار چهارم دارد. حتی سه خط اول فیلم که سه صفحه اول فیلمنامه را نیز شامل میشود به نوعی میخواهد مخاطب را با لحن روایت داستان آشنا کند و حتی بارها تاکید میکند که که این فیلم عاشقانه نیست. پس اگر داستان عاشقانه نیست، پس داستان چه چیزی قراراست روایت شود؟
در فیلم با تام آشنا میشویم که یک جوان لس آنجلسی هست که شغل اصلی او طراحی کارت تبریک و تسلیتهای مناسبتهای مختلف میباشد. در روزهایی که به شدت از کارش خسته شده ناگهان دستیار جدید رییسش به نام سامر ملاقات میکند و به گفته راوی تام در همان لحظه عاشق سامر میشود. تام عاشق همه جزییات شخصیت سامر میشود و حتی وقتی که متوجه میشود هر دو یک گروه موسیقی را دوست دارند به نوعی نقطه عطف احساسات وی محسوب میشود.
به چالش کشیده شدن عقاید
راوی داستان از ابتدا به مخاطب متذکر میشود که تام معتقد است که سرنوشت برای هرکس یک نفر خاص را کنار گذاشته است و هر فردی یک روزی در زندگیش این فرد خاص را ملاقات میکند و مشکلات تام از جایی شروع میشود که فکر میکند سامر همان فرد خاص زندگیش هست که سرنوشت برای او کنار گذاشته است.تام بعد از مدتی فرصت همصحبت شدن با سامر را خارج از محل کار به دست میآورد، در این مکالمه متوجه حقیقت تلخی میشود که دیدگاه سامر نسبت به عشق کاملا متفاوت از دیدگاه او هست.
تام یک شخصیت رومانتیک دارد در جاییکه سامر به دلیل طلاق پدر و مادرش به عشق و سرنوشت اعتقادی ندارد، او همچنین تمام رابطههایی که در زندگی داشته را نیز برای اثبات این حقیقت که عشق وجود ندارد مثال میزند؛سامر باور دارد که در طول زمان احساسات آدم ها نسبت به هم عوض میشود، همه چیز خراب میشود و دو نفر ضربه روحی میخورند.
پس سامر اعتقاد دارد که چرا یک نفر باید تمام مشکلات یک رابطه را تحمل کند آن هم فقط برای اینکه در آخر ضربه سختی بخورد در حالیکه میتواند این تلاش و انرژی را روی شخصیت و آیندهی خودش صرف کند؟ از همین سکانس بار میتوان فهمید که تام و سامر دو شخصیت متفاوت دارند و به دنیا دو نگاه متمایز دارند. ولی حتی بعد از به چالش کشیده شدن اصلی ترین اعتقادش تام باز هم از احساساتش با سامر دست نمیکشد و وارد رابطهای با او میشود.
در این بین سامر جنبههای دیگری از زندگی تام را محک میزند مانند سلیقهاش در موسیقی. وقتی تام به سامر اجازه میدهد تا او را بیازماید ناخودآگاه حد و حدود عقایدش را جابجا میکند و به وضوح میتوانیم ببینم که تام نوع دیگری به دنیای اطراف خود نگاه میکند.
پیدا کردن پتانسیل خود
با وجود دیالوگ های اندک کسی نمیداند که چه بلایی بر سر رویای معمار شدن تام آمده است که سر از طراحی کارت تبریک درآورده است. به غیر از مکالمهاش با سامر در مهمانی محل کارشان که مشخص میشود که تام به علت نبود کار حدود چهار سال است که مشغول طراحی کارت هست و معماری را کنار گذاشته حتی با وجود اینکه درسش را هم خوانده است و فقط به این دلیل کارش را ترک نکرده است که باید پول قبضها را بدهد. تنها دلیلی که این اطلاعات را میفهمیم، نیروی خارجی است که سامر به تام وارد میکند که حتی باعث تردید تام در اعمال و افکار گذشتهاش میشود.
این رویای معمارشدن یک معمای حل نشده از گذشته تام محسوب میشود که حتی با وجود فشار سامر بیمیل به صحبت کردن دربارهی آن است و ترجیح میدهد به سرعت از آن دوری کند و حتی ترجیح میدهد یک مکانیزم فرار از بحث نیز در رابطهی خود پیدا کند تا اینکه با گذشتهی خود روبرو شود. البته باز هم تام در مواردی موفق به فرار از بحث نمیشود و باز هم تام را تحت فشار میگذارد تا از گذشتهی او بیشتر بداند.
تام هیچوقت این را به زبان نمیآورد اما دلش برای معماری تنگ شده است و واضح است که آمادهی تسلیم شدن در برابر رویایش نیست و هنوز هم یک طراحی قدیمی را روی میزش نگه داشته است. در طول رابطه این دو، تام ساختمانهای مورد علاقه خود را به سامر نشان میدهد و سامر هم شخصیت دیگری را میبیند و دیگر خبری از آن فرد خسته ابتدای داستان نیست و تام در حین توضیح دادن دربارهی مکانهای مورد علاقهاش بسیار هیجان زده است. نشاط و انرژی تام باعث میشود تا سامر نیز خود را درگیر رویای تام پیدا کند. به طوریکه حتی بعد از پایان رابطهشان در سکانس قطار، سامر کنجکاو است که بداند آیا تام به دنبال رویاهایش رفته یا نه که وقتی با جواب منفی روبرو میشود ناامیدی را در شخصیتش میبینیم.
سامر به تام کمک میکند تا خودش و رویایش را پیدا کند، با توجه به اتفاقاتی که در آینده برای تام میفتد این یک تغییر ضروری برای او محسوب میشود. بعد از مهمانی خانه سامر، تام تنها و شکسته میشود و دنیا روی سرش خراب میشود و از این خرابهها تنها چیزی که در طول زندگیاش ثابت مانده بود را برای خودش نگه داشت؛ رویا.
بعد از آن مهمانی و پیامدهایش تام قدم به قدم رویای خود را از نو ساخت و زندگیش را در جهت تعقیب آن جلو برد، در واقع تعقیب عشق اصلی زندگیش باعث شد که او دیدگاه جدیدی نسبت به زندگی پیدا کند.
دیدگاه جدید نسبت به زندگی
مهمانی خانه سامر پیامدهای زیادی برروی شخصیت تام دارد. بعد از آن مهمانی او میفهمد که دیگر واضح تر به اطرافش نگاه میکند و کارهایش را با فکر درست انجام نمیداده است. تام درک میکند که با رابطهاش نگاه درستی نداشته است و حتی کوچکترین کارهای سامر نیز اشتباه برداشت میکرده است.(برای مثال سکانس آسانسور و واکنش تام نسبت به جمله: ((It was good)) را ببینید) تام با خود فکر میکند که اگر اتفاقاتی که به ضررش بوده را اشتباه تفسیر میکرده است، پس قطعا اتفاقاتی را که به نفعش بوده را نیز اشتباه درک میکرده است و حتی در طول رابطه شخصیتها و دوستان اطراف تام به روشهای مختلف این موضوع را به او یادآوری میکنند. اتفاقی که تلنگر نهایی را به تام میزند تا چشمانش را باز کند، صحبتهای خواهر اوست. ریچل صادقانه از او میخواهد تا نوع دیگری به رابطه و گذشتهاش با سامر نگاه کند وهمین صحبتهای او بالاخره باعث میشود تا تام به درستی به رابطهاش نگاه کند و واقعیتها را با خود مرور کند.
تام وقتی دوباره خاطراتش با سامر را مرور میکند ابتدا لحظات خوبش با او را به یاد میآورد اما بالاخره میتواند مشکلات، هشدارها و خط قرمزها را ببیند. او متوجه میشود که در طول رابطه نتوانسته برروی این ایرادات تمرکز کند و همین باعث شده که سامر را از دست بدهد. او میفهمد که همه این ها را میتوانست در گذشته ببیند اما تصمیم گرفته که رابطهی خود را بی نقص ببیند، او میخواست همه چیز ایدهآل باشد و با سامر یک زوج را تشکیل دهند و به همین دلیل تام به این فکر نکرد که رابطهاش مشکلات اساسی دارد و از روبرو شدن با آنها فرار کرده است.
لحظه اصلی که دیدگاه قدیمی تام به طورکامل شکسته میشود، همان مهمانی خانه سامر است. در اینجا فیلم به ما دو شات در کنار یکدیگر نشان میدهد: یکی از انتظارات تام و دیگری از واقعیت زندگی تام. در سمت چپ بازسازی یک رابطه و عشق ایدهآل مورد نظر تام را میبینیم و در سمت راست یک دوست ساده را میبینیم که به یک مهمانی دعوت شده است مثل بقیه مهمانها. این سکانس تقابل توهم زیبای انتظارات یک فرد در برابر واقعیات تلخ زندگی او را به بهترین شکل نمایش داده است، واقعیاتی که هیچوقت قرار نیست با انتظاراتمان یکی شود و یا حتی نزدیک انتظارات شود.
ادامه دادن زندگی
یکی از نکات اصلی روایت فیلم این است که پایانی را برای مخاطب در نظر گرفته که ممکن است در زندگی واقعی نبینیم. فیلم تام را در موقعیتی قرار میدهد تا یک مکالمه نهایی با سامر داشته باشد و خیلی از مخاطبان فیلم آنقدر خوش شانس نیستند که این مکالمهی آخر را داشته باشند تا بتوانند بپرسند چرا و یا حتی بفهمند که دلیل تصمیمات و انتخابات اشتباهشان چه چیزی بوده است.
تام در این دیدار آخر تبدیل به آدم دیگری شده است و امتحانهای زندگی خود را هرچند به سختی با موفقیت پشت سر گذاشته است، او رویاها و نحوه زندگیش را بازسازی کرده است و نسبت به زندگی دیدگاه جدیدی دارد اما او الان بیشتر از همیشه به سامر احتیاج دارد تا برای آخرین بار رشد شخصیتش را امتحان کند و بتواند وارد مرحلهی بعدی زندگی خود بشود.
در اینجا به سکانس آغازین میرسیم و تام را به دنبال جواب سوالهایش پیدا میکنیم، اما چیزی که تام متوجه آن میشود رشد شخصیت سامر است. سامر که در ابتدا مخالف نظر تام درباره عشق بود حالا به او میگوید که حق داشته است و عشق وجود دارد اما درباره سامر اشتباه میکرده است و انرژی و وقتش را صرف فرد اشتباهی کرده است. همین مکالمه کوتاه و سخت تمام چیزی بود که هر دو نیاز داشتند تا برای آخرین بار به یکدیگر کمک کنند که وارد مرحله بعدی زندگی شوند.
نظر شما دربارهی فیلم 500 Days Of Summer چیست؟
بیشتر بخوانید
- فاز چهارم برنامههای مارول معرفی شد(11 فیلم جدید از مارول)
- بهترین بازیگران مرد هالیوود کدام هستند ؟
- بهترین فیلمهای برد پیت که همه باید ببینند (+ حقایق جالب)
- فیلم Avengers: Endgame به پر فروش ترین فیلم تاریخ سینما تبدیل شد
- کتاب هایی که فیلم یا سریال شدند[سکوت برهها+ جایی برای پیرمردها نیست]
نوشته بررسی فیلم 500 روز با سامر(هدف از روایت روابط محکوم به نابودی) اولین بار در شهر زمان. پدیدار شد.