اخبار کسب و کار

نقد فیلم روسی – هفت دست آفتابه لگن برای هیچ

خطر لو رفتن داستان
«روسی»
چهارمین فیلم امیرحسین ثقفی است. او بعد از «مرگ کسب‌وکار من است»، «مردی که اسب شد» و «همه‌چیز برای فروش»، در تازه‌ترین تجربه‌اش، فیلمی به سبک و سیاق کارهای قبلی‌اش ساخته است. ثقفی فیلم‌سازی فرمی است و به ساختار اثر توجه ویژه‌ای دارد. «روسی» هم یک فیلم کاملاً فرمی است. اما ثقفی در آخرین اثرش به‌مثابه آثار قبلی‌اش، آن‌قدر به فرم توجه می‌کند که از روایت و قصه کاملاً بازمی‌ماند. درواقع «روسی» ازلحاظ بصری فیلمی بسیار زیبا است، اما در عمل، قصه‌گویی فیلم در نطفه خفه می‌شود.

همچنین بخوانید:
نقد فیلم سرکوب – خاطرات خانه ارواح

یک تراژدی عاشقانه

«روسی» به‌هیچ‌وجه روایت سرراستی ندارد. اما این پیچیدگی به فیلم‌نامه و گره فیلم بازنمی‌گردد. پیچیدگی روایت «روسی» تنها به این دلیل است که فیلم‌ساز به هر دری میزند تا اثری متفاوت عرضه کند. اثری که سعی می‌کند، خود را در لفافه خاص بودن و پیچیده بودن بپوشاند، حال‌آنکه اصل قصه، خیلی ساده‌تر از چیزی است که فیلم سعی در بازنمایی آن دارد.

«روسی» همان‌طور که در خلاصه‌اش آمده است، یک تراژدی عاشقانه است. یا حداقل قرار است که این‌طور باشد. فیلم از جایی شروع می‌شود که توماج (امیر آقایی) از زندان فرار می‌کند تا انتقام همسرش را که به‌تازگی مورد تجاوز قرارگرفته است را بگیرد. مرجان (طناز طباطبایی)، همسر توماج، از او متنفر است و به خاطر انتقام از معشوق قدیمی‌اش، یوسف (میلاد کیمرام) به ازدواج با او تن داده است. توماج بعد از فرار متوجه می‌شود که مرجان از او جداشده است. هیچ‌کدام از تلاش‌های او برای نزدیک شدن به مرجان به نتیجه نمی‌رسد. مرجان، زخم‌خورده و مریض به دنبال راهی می‌گردد تا به زندگی بازگردد و در این راه به سراغ یوسف می‌رود.
حقیقت این است که «روسی» پتانسیل روایی زیادی دارد. کاراکترهای معدود فیلم‌نامه، می‌توانند در تعامل با یکدیگر کنش بیافرینند و همان تراژدی عاشقانه‌ای که وعده‌اش داده‌شده است را به بیننده بدهند. اما ثقفی، توجهی نه به فیلم‌نامه دارد و نه روایت. او روی لایه سطحی قصه می‌ماند و همه‌چیز پیرامون ناکامی و بدبختی کاراکترها شکل می‌گیرد و به سرانجام می‌رسد.

فیلم سینمایی روسی

آنچه مخاطب «روسی» می‌بیند، چند کاراکتر مغموم و تنها است که در میانه ناکجاآباد، حرف‌های شعاری می‌زنند و دائم به حال بدبختی خود افسوس می‌خورند.
مثلث عشقی «روسی» هم هیچ برشی ندارد. سه رأس این مثلث، عملاً کنشی با یکدیگر ندارند و فقط در سیری باطل دائماً دیالوگ‌های مشابهی را ردوبدل می‌کنند. نه عشق یوسف و مرجان برای بیننده قابل‌لمس است و نه بیچارگی توماج در مقابل مرجان. همه‌چیز جبری و باسمه‌ای به نظر می‌رسد.

قصه‌ای بی‌زمان و بی‌مکان

ثقفی قصه‌اش را در فضایی تعریف می‌کند که همه‌زمانی و همه مکانی باشد. او با تأکید بر این فضا و دوری گزیدن از هرگونه نشانه‌گذاری که قصه‌اش را محدود کند، سعی دارد قصه‌ای جهانی تعریف کند. حقیقتاً هم‌داستان‌های عاشقانه محدود به زمان و مکان خاصی نیستند. مشکل آنجایی است که «روسی» در پرورش عاشقانه‌اش به‌شدت ناتوان است. نتیجه کار هم می‌شود یک قصه بی‌هویت.
ثقفی، بر ارتباط کاراکترهایش با محیطشان هم تأکید خاصی دارد. تمام فیلم در فضایی نیمه متروکه می‌گذرد. همه‌جا آشفته و درهم‌ریخته است. رنگ خاکستری و زردی فضا و کاراکترها را پوشانده است.

روسی

صحنه عمدتاً خالی است و مهم‌ترین عناصرش هم خانه‌های ویران‌شده و گودال‌های گل‌آلود است. همه این‌ها برای این است که ثقفی به بیننده نشان دهد که کاراکترهایش تنها هستند. در وضعیت آشفته‌ای به سر می‌برند و روابطشان در مرز فروپاشی قرار دارد.

کاراکترهایی اسیر تقدیر

از سوی دیگر، طبیعت در «روسی» نقش مهمی دارد. عمده لوکیشن فیلم در فضای باز است. باران‌های سیل‌آسا دائماً در حال بارش هستند و حادثه اصلی، یعنی تجاوز به مرجان در حاشیه یک جنگل رخ‌داده است. درواقع ثقفی با تأکید بر خوی خشمگین طبیعت، به جبر و تقدیری که کاراکترها اسیر آن هستند اشاره می‌کند. قدرت طبیعت، قدرتی بالاتر از عشق و اراده کاراکترها را به تصویر می‌کشد. در سایه این نگاه جبری هم هست که یوسف درنهایت قربانی می‌شود. او تقدیرش را می‌پذیرد و در معامله‌ای که باخدا کرده است، خود را فدا می‌کند.

فیلم‌نامه‌ای ضعیف و خام

عدم منطق در فیلم‌نامه، خالی بودن کاراکترها از هر ویژگی که خاصیتی انسانی و ملموس به آن‌ها بدهد و اداواطوارهای روشنفکری «روسی»، تمام ویژگی‌های مثبت فیلم مثل فیلم‌برداری و صداگذاری را خنثی می‌کند.

امیر آقایی

ثقفی حتی باوجوداینکه توانسته به دکوپاژی قابل‌قبول دست یابد، نمی‌تواند فرم را در خدمت روایت درآورد و درنتیجه به نظر می‌رسد برای کارگردانی فیلمش هیچ تلاشی نکرده است.
گره‌افکنی و گره‌گشایی فیلم‌نامه، بیننده را درگیر نمی‌کند. انگار قصه فقط در ذهن فیلم‌ساز می‌گذرد و نسخه‌ای شاعرانه از آن به بیننده تحویل داده می‌شود.
از همان ابتدا، بازی‌های اغراق‌شده و اوراکت بازیگران، فاجعه رخ‌داده را لو می‌دهد. در سکانس‌های ابتدایی آن‌قدر از بیننده احساسات گرفته می‌شود که گره‌گشایی نهایی دیگر اثری روی او ندارد. این بازی‌های کنترل نشده، حجمی از احساسات ناخواسته را به روایت وارد می‌کند که ناخودآگاه، بیننده را هم درگیر می‌کند. درواقع این روایت نیست که بیننده را احساساتی می‌کند، این احساسات خام و پرداخت‌نشده بازیگران است که او را وادار به واکنش می‌کند. به همین دلیل هم وقتی‌ به نقطه اوج می‌رسیم، بیننده دیگر از هرگونه احساسی خالی است و احتمالاً فقط دعا می‌کند فیلم زودتر تمام شود.

میلاد کیمرام صابر ابر

«روسی» با پلان‌هایی که به‌شدت شبیه قاب نقاشی می‌مانند، می‌کوشد بیننده‌اش را مدهوش کند. اما قصه فیلم آن‌قدر ضعیف است که هیچ‌کدام از بازی‌های فرمی بیننده را گول نمی‌زند.
سکوت‌های طولانی و خسته‌کننده، همین قاب‌های زیبا که بی‌هیچ دلیلی در فیلم گنجانده‌شده‌اند و سکانس‌های بیهوده‌ای مثل فریاد کشیدن صابر ابر و از خود بیخود شدنش، همه و همه، فقط نشان می‌دهد که «روسی» چه فیلم سطحی است. فیلمی که هیچ درامی در آن جاری نیست.

فرم و روایت در کنار هم

بااین‌حال، «روسی» جایی حوالی پایان فیلم، یک سکانس زیبا رو می‌کند. مرجان و توماج در ماشین نشسته‌اند، توماج اشک می‌ریزد و از مرجان می‌خواهد به‌دروغ به او بگوید دوستش دارد. تنها در همین سکانس است که بیننده اوج استیصال توماج را درک می‌کند.

فیلم روسی

می‌تواند باور کند که او واقعاً عاشق مرجان است و مرجان روزگاری توانسته او را متقاعد کند که او هم دوستش دارد. در همین سکانس کوتاه، عاشقانه‌ای که تمام فیلم بلاتکلیف بود، کمی واقعی به نظر می‌رسد و با بیننده ارتباط برقرار می‌کند. اتفاقاً همین سکانس هم هست که ثقفی از بازی‌های فرمی دست برمی‌دارد و به تم عاشقانه روایتش جایی برای خودنمایی می‌دهد.
او از کات‌های بی‌مورد خودداری می‌کند. درعین‌حال، با پلانی طولانی ریتم را ناکوک نمی‌کند. دوربین نمایی نزدیکی از صورت بازیگران می‌گیرد. نماهایی که برخلاف بقیه فیلم در عین زیبا بودن دراماتیک و قصه‌گو هستند. این سکانس بی‌آنکه تلاش زیادی بکند، درنهایت سادگی‌اش، بیننده را به درون دنیای آدم های فیلم می‌برد. مهمی که همه فیلم با همه هنرنمایی‌های فنی فیلم به نتیجه نرسید.
درنهایت، «روسی» در مقایسه با سایر آثار ثقفی، پیشرفتی ندارد. اداواطوارش بیشتر شده است و فیلم‌نامه‌اش به‌اندازه همیشه خام و پرداخت‌نشده است. ثقفی در بازی گرفتن از سوپراستارهایش هم ناتوان است و نتیجه می‌شود دیالوگ‌های تکراری که گاهی خنده‌دار می‌شوند، بازی‌هایی که بیننده را پس می‌زنند و قصه‌ای که هیچ راهی برای ارتباط برقرار کردن با بیننده باز نمی‌گذارد.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

نوشته نقد فیلم روسی – هفت دست آفتابه لگن برای هیچ اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا