اخبار کسب و کار

لحظات غیرمنتظره و تکان‌دهنده سینمای ایران

سینمای ایران در روزهای اوج خود، روی یک طول موج مشخص حرکت می‌کرد. دوران اوج اقتصادی و صنعتی سینمای ایران یعنی پیش از انقلاب و در دوره فیلم‌فارسی‌ها چندان مجال بروز به اتفاقات ویژه یا سنت‌شکنی فرمی یا روایی را نمی‌داد چراکه همه‌چیز باید در فرمول‌های مشخص گنجانده می‌شد تا فروشش تضمین شده باشد. این خصلت اصلی یک سینمای صنعتی است و به‌راستی می‌توان دوران فیلم‌فارسی‌ها را تنها دوران صنعتی سینمای ایران دانست.
بعد از انقلاب اسلامی مختصات فرهنگ و هنر و به تبع آن سینما تغییر کرد و تاکنون نتوانسته است آن ساختار منظم و صنعتی را پیدا کند. هرچند کیفیت تکنولوژیک سینما و جلوه‌های ویژه کیفیت تولیدات را به جریان روز سینمای جهان نزدیک‌تر کرده اما کماکان سینمای ایران با هنر/ صنعت شدن فاصله زیادی دارد.

همچنین بخوانید:
ایرج کریمی – پرونده یک روشن فکر فیلم بین

با این حال عدم وجود نگاه صرف صنعتی در سینمای ایران زمینه‌ساز بروز بسیاری از کارهای خلاقه و نوآوری‌های فرمی و مضمونی شده است. سینمای مستقل و ارزان عباس کیارستمی، واقعگرایی سیاه اصغر فرهادی، باب شدن سینمای زیرزمینی بهمن قبادی یا جعفرپناهی همانقدر که محصول کیفیت زندگی، عقاید و خلاقیت هرکدام از این فیلمسازان است، ثمره رشد و نمو در یک بستر غیرصنعتی هم هست.
اما منظورمان از غیرمنتظره و تکاندهنده لحظات، کنش‌ها و صحنه‌هایی از فیلم‌ها است که ضمن اینکه از شدت دردناک یا هیجان‌انگیز بودن، تکاندهنده می‌نمایند، در عین حال غیرمنتظره هم هستند. یعنی تماشاگر انتظار تماشایش را از سینمای ایران اصلا نداشته و آن مورد تکاندهنده و نامنتظر خط بطلانی بر تصورات پیشین تماشاگر و تربیت سینمایی و پشتوانه تاریخی ژانریک خود کشیده است و در بیراهه‌ها و به دور از جریان اصلی به دنبال یک راه متفاوت برای بازنمایی بوده است.
به بهانه روز ملی سینما در یادداشت‌هایی دو بخشی نگاهی انداخته‌آیم به ده لحظه تکاندهنده و نامنتظره سینمای ایران که در پی برچیده‌شدن بساط صنعت فیلم‌فارسی‌ها مجال بروز یافته‌اند و به مرور بسط پیدا کرده‌اند.

کندو – فریدون گله

این قهرمان یکه و دوست داشتنی که سینمای ایران به‌ندرت توانسته است بعد از «کندو» چهره‌ای شبیه به او را خلق کند. ابی در «کندو» یک قهرمان متفاوت از بستر فیلم‌فارسی هاست. در ساختار فیلمفارسی قهرمان همواره صلابت خود را حفظ کرده و حتی در لحظات یا داستان‌های تراژیک هم باز سربلند بیرون می‌آید. در سخت‌ترین اتفاقات و حتی وقتی قهرمان دارد برای رسیدن به هدف خود جان می‌کند، باز هم ابهت و جذبه خود را دارد.
ابی هرچند صلابت و جذبه بازی بهروز وثوقی را ناگزیر به همراه دارد، اما از معدود قهرمانان دنیای فیلم‌فارسی‌هاست که همه‌جوره درهم می‌شکند و از آن شوق و پروبازی اولیه‌اش کمتر چیزی باقی می‌ماند. در طول فیلم تماشاگر مدام فکر می‌کند که این کافه دیگر آخرش است یا اینبار دیگر کتک خوری در کار نخواهد بود اما بازی کماکان ادامه می‌یابد.
در کافه آخر، در صحنه‌ای به‌یادماندنی و تکرارنشدنی که به صدای ابی و ترانه بی‌نظیر کندو هم مزین است، قهرمان «کندو» تا سرحد مرگ کتک می‌خورد و تحقیر می‌شود. او آنقدر تحقیر می‌شود که تماشاگر هم در پی حس سمپاتیکی که فیلمساز به‌خوبی موفق به خلق آن شده است، خود را تحقیر شده می‌پندارد و درد کتک‌ها را حتی روی بدنش حس می‌کند. اگر از طبقه فرودست جامعه هم باشد که دیگر بدتر.
قهرمان «کندو» در مرحله اول به عنوان یک نفر از طبقه فرودست که انقدر مستقیم به جنگ اختلاف طبقاتی (نه سرمایه داران و اشراف که دقیقا اختلاف طبقاتی) می‌رود، نمونه بسیار نادری را در فیلم‌فارسی‌ها ترسیم می‌کند. ضمن اینکه تماشاگر هرگز انتظار نداشته که قهرمانی در فیلم‌فارسی‌ها تا این حد حقیر و ذلیل شود و از این شدت و حدت کتک خوردن قهرمان، متعجب می‌شود. فریدون گله در یکی از تکاندهنده‌ترین فیلم‌فارسی‌های تاریخ، که در روایت و ساخت بسیار متاثر از سینمای آمریکا و علاقه گله به هالیوود است، یک لحظه تکاندهنده خلق می‌کند و گویی در آن کافه خوش‌نشین بالاشهری که اجرای موسیقی زنده دارد، ‌انتقام طبقه فرودست را در هر مشت و لگدی که قهرمان می‌خورد، از تاریخ می‌گیرد.

ناخدا خورشید – ناصر تقوایی

ناخدا خورشید

«ناخدا خورشید» را می‌توان نمونه ای‌ترین فیلم کلاسیک سینمای ایران دانست که از نظر ساخت بی‌اغراق با آثار کلاسیک سینمای آمریکا برابری می‌کند. از این نظر هنوز هم که هنوز است این فیلم را می‌توان یک اتفاق تکاندهنده برای سینمای ایران تلقی کرد که هیچ کارگردانی حتی خود ناصر تقوایی بعدتر نتوانست شکوه و ابهت این فیلم را تکرار کند یا اثری بسازد که تا این حد، مرزهای سینمای کلاسیک و ایران را بشکند و درهم بیامیزد.
صحنه قتل خواجه ماجد یکی از آن صحنه‌های دست‌نیافتنی تاریخ سینمای ایران است. درحالیکه تماشاگر از نقشه تبعیدی‌ها خبر ندارد و نمی‌داند قرار است چه اتفاقی بیفتد، ناگهان می‌افتد وسط اتفاق! نقشه دزدی و جنایت بسیار تمیز و فکر شده است. تماشاگر درمی‌یابد که تبعیدی‌ها غلام ماجد را خریده‌اند و با او هماهنگ هستند و با خود فکر می‌کند که پس می‌توانند آن‌همه جواهرات را از خواجه ماجد بزنند. اما کسی هرگز فکرش را نمی‌کند که نقشه این باشد و نقشه این چنین قرار است در کوچه پیاده شود.هیچ‌کس انتظار ندارد که خواجه به آن شکل در چاه بیفتد و زندگیش به پایان برسد.
غیرمنتظرگی این نقشه بسیار یادآور آثار ژان پیر ملویل است. ضمن اینکه این اتفاق شوکه کننده و غیرقابل انتظار در لوای اجرای شاهکار ناصر تقوایی تبدیل به یک صحنه تکرار نشدنی می‌شود. طنین صدای افتادن خواجه در چاه که در موسیقی فیلم تلفیق می‌شود، متحیرکننده است و درواقع این پلان به پلان اجرای ناصر تقوایی است که از فرط هیجان‌انگیز بودن و بالاتر بودن از سطح سینمای ایران، برای تماشاگر حرفه‌ای و خوره فیلم بسیار تکان دهنده به‌نظر می‌رسد.

شوکران – بهروز افخمی

شوکران

گریه‌های هدیه تهرانی یکی یکدانه یا همان سیما ریاحی، پشت فرمان ماشین مگر از یاد می‌رود؟ هنر نعمت حقیقی فقید در پرداخت بصری آن صحنه و نوری که در صورت شکسته سیما می‌اندازد به‌یادماندنی است. فصل پایانی «شوکران» که از همین گریه‌های دردمندانه پشت فرمان سیما شروع می‌شود، بسیار غیرمنتظره می‌نماید.
پیش از هرچیز، این کاراکتر سیما ریاحی است که برای تماشاگر نامنتظر می‌نماید. نمونه چنین زنی را خصوصا سینمای بعد از انقلاب به خود ندیده است. زنی که در ابتدا براساس الگوهای نوآر وارد داستان می‌شود و حکم یک فم فتال را دارد، در ادامه بر زیبایی‌ها، معصومیت‌ها و مهربانی‌هایش تاکید می‌شود تا آن تصویر منفی که تماشاگر در دهه هفتاد از یک زن مستقل در ذهنش دارد را در هم بشکند و و در آخر جای فم فتال و قربانی را عوض می‌کند تا سیما ریاحی در تاریخ ماندگار باقی بماند.
اما فصل پایانی یک چیز دیگر است. واکنش نهایی سیما طوری است که تماشاگر سینمای ایران نه تنها از سینمای ایران که از زن ایرانی هم توقعش را ندارد: اینکه به منزل مرد برود و با همسرش روبه‌رو شود. حالا تصور کنید که پایان اصلی فیلمنامه این بوده که قربانی یعنی سیما خانه مرد را به آتش بکشد و همه زندگی او بر باد برود.

نفس عمیق – پرویز شهبازی

نفس عمیق سینمای ایران

«نفس عمیق» از آن دست کالت مووی‌هایی بود که در زمان اکران خودش چندان تحویل گرفته نشد اما هرچه جلوتر رفت و در بازخوانی تاریخ بیشتر و بیشتر واجد اهمیت جامعه شناسانه و سینمایی شد. پرویز شهبازی خودش یکی از خاص‌ترین کارگردانان تاریخ سینمای ایران است. فیلمسازی که هم دغدغه‌های جامعه‌شناسانه مختص به خود را دارد و هم در اجرای آن‌ها زبانی را به‌کار می‌بندد که کمتر کارگردان ایرانی از آن استفاده کرده است. زبانی سینمایی که در عین تعلق خاطر ویژه به مکتب سینمای هنری و روشنفکری اروپایی، بسیار هم بومی شده است و خصایص فرهنگی و اجتماعی ایران معاصر را به خود گرفته.
چهره‌ای که شهبازی از قهرمانان خود یعنی منصور و آیدا می‌سازد، اولین تصویر واقعگرایانه و بدون سانسور از جوانان دهه شصتی است. به شکلی که یک آدم میانسال از اینکه زیست متفاوت (و به تعبیر نسل‌های قبلتر سخیف) دهه شصتی‌ها چطور با چنین صراحت لهجه‌ای به تصویر کشیده شده تعجب می‌کند و حتی کمی عصبانی می‌شود و جوان دهه شصتی دچار احساس سمپاتیکی می‌شود که نه تنها تا پیش از این هرگز به سراغش نیامده، که به عمق دلتنگی‌ها، دریغ‌ها و افسوس‌های زندگی او می‌زند و دست بر نقاط تاریک ناخوداگاه جمعی نسل دهه شصت می‌گذارد.
صحنه‌ای را به‌یاد بیاورید که قهرمانان سوار موتور می‌شوند و آینه همه ماشین‌ها را می‌شکنند یا خونسردی قهرمان را در ابتدای فیلم وقتی گوشیش را می‌زنند… این‌ها همه برای سینمای ایران بسیار تازه و بدیع به‌نظر می‌رسد و استقبال عجیب دهه شصتی‌ها از فیلم تا همین امروز، نشان می‌دهد که «نفس عمیق» چه کار ویژه‌ای با تصویر دهه شصتی‌ها می‌کند.

درباره الی – اصغر فرهادی

درباره الی اسکار سینمای ایران

کاری که «درباره الی» با روایت و قهرمان اولیه خود می‌کند، در سینمای ایران حکم کاری را دارد که در سال ۱۹۶۰ آلفرد هیچکاک با فیلم «روانی» در هالیوود کلاسیک می‌کند. اما باز هم تماما همگون با مختصات فرهنگی و اجتماعی ایران و در فضای واقعگرایانه‌ای که مورد علاقه خود فرهادی است و همه فیلم‌هایش در این دسته‌بندی جای می‌گیرند. در یک فیلم هایپر رئالیستی فرهادی با تصمیمی هوشمندانه در ابتدا تماشاگر را غرق در فضای رفاقتی و سرخوشانه آن جمع می‌کند. طوریکه با همه آن‌ها عجین شده و انگار نفر آخر آن جمع است اصلا. اما ناگهان، درست جایی که تماشاگر اصلا انتظارش را ندارد و در سرخوشی غرق است (همانطور که در «روانی» در هیجان و تعلیق دزدی پول غوطه‌ور بود.) به ناگاه الی را می‌گیرد…الی مرده؟ زنده است و رفته؟ پس چرا جنازه‌اش پیدا نمی‌شود؟ آیا آن پیکر بی‌جان در سردخانه الی بود؟ موهایش روی صورتش ریخته‌اند و البته به قطع نمی‌توان گفت. یا به تعبیر درست‌تر تماشاگر دوست دارد که به قطع نگوید و اصلا باور نکند که دریا آن دختر دوست‌داشتنی را به کام مرگ کشاده است.
این‌ سوالات بعد از تماشای فیلم تا مدت‌ها در ذهن تماشاگران می‌چرخید و در بسیاری از همان جمع‌های رفاقتی در زندگی واقعی بحث مرگ الی باز بود. این به‌خوبی نشان می‌داد که از این مرگ نامتظر در نیمه اول فیلم تماشاگر چقدر شوکه شده و چقدر پذیرشش براساس تربیت سینمایی که تا پیش از این با آن بزرگ شده، سخت می‌نماید.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

نوشته لحظات غیرمنتظره و تکان‌دهنده سینمای ایران اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا