مروری بر زندگی شهید آوینی – اینجا عرصه ای نبود که فقط پای تکنیک یا هنر درمیان باشد…
کامران یا سید مرتضی؟ اصلا مگر فرقی میکند یا ماهیت آدمها به اسمهایشان تعریف میشود؟ ما «بعد از قطعنامهایها» اما او را به نام مرتضی بهجا میآوریم ملقب به سید شهیدان اهل قلم. اما بهراستی چقدر آوینی را میشناسیم و چقدر با خود واقعی او (نه آن تصویری که رسانه همواره اصرار داشته از او بسازد) آشناییم؟
حقیقت ماجرا اینجاست که شهید آوینی از جمله فیلمسازان و متفکرانی است که شخصیت و منشش همواره تحریف شده و بعد از شهادت، نامش ابزاری بوده که در بازیها و جناحبندیهای سیاسی دستبه دست چرخیده و هرکه متناسب با منافعش، او را مصادره به مطلوب کرده است. کاراکتر و منش شهید آوینی در میان دعواهای سیاسی بعد از خودش و جنگ قدرتها پاره پاره شده و تاکید نگاه رسمی بر زیست دوپاره آوینی اولین آفت در مواجهه با آن چیزیست که بهراستی او بود.
رسانهها از شخصیت مرتضی آوینی فقید یک دوگانه میسازند، آنرا تقسیم میکنند به کامران و مرتضی، درحالیکه این دو نه در مقابل یکدیگر که در امتداد هم هستند. اصلا اگر کامران نبود، مگر مرتضیای از دلش متولد میشد؟
شهید آوینی دانشجوی رشته معماری دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران، در دوران دانشجوییاش آدمی تجربهگرا بود و در جریانات مختلف سرک میکشید. حضور در یک دانشکده هنری، ناخوداگاه او را به قلب ساختارشکنترین بخش جامعه انداخت. در آن سالها فعالیتهای دانشجویی بسیار پرشورتر از امروز بود و دانشجوها پیگیرتر و جدیتر. آوینی در دوران دانشکده خود با شماری از هنرمندان مهم جریانهای مدرن ادبی معاشرت داشت. غزاله علیزاده یا امیر هوشنگ اردلان یا مسعود بهنود (یکی از کسانی که بعدتر که به بیبیسی پیوست از شخصیترین جزییات زندگی آوینی، در جهت منافع نازل سیاسی خود، پردهبرداری کرد. جنبههای شخصی و محرمانهای که احتمالا به هیچکس جز خود آدم ربط ندارد چه برسد به بازیهای کثیف رسانهای.) از جمله نزدیکان او در دانشگاه بودند. هنرهای زیبا بر خلقیات دوران دانشجویی سید مرتضی تاثیر ویژه و بهسزایی گذاشت. قرار گرفتن در جو دانشگاه هنر سید مرتضی آن روزها را تبدیل به یک هیپی با روحیات آنارشیستی کرد، در ادامه با افتادن در فضاهای روشنفکری چپگرایانه، فلسفه غرب خواند و سویه چپگرایانهای پیدا کرد که البته تا انتها با او ماندند، هرچند شکل ظاهریش تغییر کرد.
اما این سویه چپگرایانه دیری نپایید که جای خود را به جریان جدیدی داد که شاکله شخصیت آوینی را برای همیشه تثبیت کرد. آنطور که مریم امینی همسر شهید آوینی در مراسم بزرگداشتش میگوید، انگار همه این تجربیات و داشتههایش تا آن موقع و آرمانهایی که در جهتشان حرکت میکرد، برایش کافی نبودند. آنچه را که برای ارتزاق به آن نیاز داشت، بهش نمیدادند و زندگیش با وجودیکه که با کلی مفاهیم فلسفی و انسانشناسی پر بود، اما برای خود او خالی مینمود…انگار چیزی کم داشت. این احساس خلا او را به سمت مذهب و عرفان سوق داد و به زندگیش آنچنان معنایی بخشید و دریچههای قلبش را چنان گشود و از جهان فرای ماده پر کرد، که تا لحظه آخر پای آن ایستاد و جانش را در راه عقیدهاش وسط میدان مین جا گذاشت.
شهید مرتضی آوینی خوش شانس بود که در زمانی به اسلام گروید و فاز عرفان اسلامی برداشت که انقلاب ۵۷ در چندقدمیش بود و تازه داشت جان میگرفت. جو عمومی جامعه در انقلابیترین حالت ممکن خود از بعد از مشروطه قرار داشت، فعالیتهای سیاسی اوج گرفته بودند و جامعه در انتظار یک جرقه بود تا منفجر شود. آوینی هم بخشی از این جریان بود و البته آن جرقه در زندگی شخصیش چیزی نبود جز آشنایی با اندیشههای انقلابی/ اسلامی روحالله خمینی ره که داشت مردم و قلب جامعه را از آن سر دنیا آماده خیزش علیه شاهنشاهی میکرد.
شهید آوینی که همواره یک شخصیت آرمانگرا و ایدئولوژیک بود، برآیند آنچه را که از زندگی میخواست و برایش کافی بود، در امام یافت. اندیشههایی که از ذهن روحانیای از طبقه فرودست جان گرفته بود و نقطه تاکیدش را بر طبقه فرودست میگذاشت؛ از این منظر انقلاب سویههای چپ تفکرات او را هم نمایندگی میکردند. ضمن اینکه در آغاز جریانات اعتراضی وحدت صدای مجاهدین، فداییان خلق و اسلامگرایان چنان بود که بهراستی تشخیص مطالبات هرکدام از دیگری دشوار مینمود. این وحدت میان اقشار مختلف فضا را بیشتر و بیشتر روبه سمت انقلاب سوق میداد. علاوه بر مواضع اجتماعی، امام یک روشنگر مذهبی بود، در حوزه علمیه نجف که از پیشروترین حوزههای علمیه جهان بود، تحصیل کرده و از دید بسیاری از روحانیون سنتی یک ساختارشکن بهحساب میآمد. این نوگرایی امام خمینی در مواجهه با مذهب آنهم در لباس روحانیت، همان چیزی بود که آوینی را سرسپرده انقلاب کرد. او که خود برآمده از مناسبات روشنفکری و مدرنیستی در دوران دانشگاه بود و البته پیشتر در خانوادهای فرودست در خانهای جمعی در شاه عبدالعظیم بهدنیا آمده و بزرگ شده بود، در آرمان امام خمینی ره همان جلوهای از دین را میدید که خودش پیشتر به عنوان یک رووشنفکر غیرمذهبی، در میان صفحات دین یافته بود. همان چیزی را در آرمانهای انقلاب میدید که بهنظرش راه رهایی و نجاتبخش انسان معاصر بودند. مرتضی آوینی تبدیل به یکی از انقلابیترین نیروهای امام در سالهای انقلاب شد و پس از پیروزی هم خود را وقف آرمان خودش و انقلاب کرد. اما این آرمان هرچند از دین برمیآمد، به سنت و کهنهگرایی تسلیم نمیشد و جنبههای امروزی و معاصر را از نو بازمیساخت.
اما اگر سالهای دانشگاه از سر نگذرانده بود، اگر آوینی با فلسفه غرب درگیر نشده بود، اگر اسیر شعارهای مادیگرایانه و لذتگراییهای پوچ و توخالی نمیشد، هرگز خصلت آن جهانی دین را اینقدر شهودی، با گوشت و خونش درک نمیکرد و این اعتقاد راسخ و ایمان شهسوارانه را نتیجه نمیداد. اگر کامران نبود، اصلا مرتضی آوینیای هم وجود نداشت…اینست که شخصیت او هرچند دو سویه متفاوت دارد اما به هیچوجه قابل تفکیک از دیگری نیست و بیش از آنکه یک دوگانه متناقض باشد، یک دوالیته تکاملی است. چیزی درست در مایههای تعبیری که دکتر شریعتی فقید بهکار میبرد، او همواره «جست و جوگری در مسیر شدن» بود.
شهید آوینی بعد از انقلاب وقت خود را معطوف مستندسازی کرد. همچون همه سربازان، اسلحهاش یعنی تفکر و دوربین را برداشت و به خط مقدم رفت. از همان آغاز جنگ و با اولین گروههای جهادی که عازم جبهه بودند به میدان رفت و از دل لحظههای آغازین جنگ مجموعه «حقیقت» را خلق کرد. مجموعهای که در اصل خود تاکید را بر خرمشهر سقوط کرده آن روزها و احوالات آبادان میگذاشت.
بعد از «حقیقت» نوبت به «روایت فتح»رسید. آوینی در جستجوی حقیقت زندگی به مجموعهای مستند رسید که روایت پیروزی بود. اما نه پیروز فیزیکی در برابر دشمن، که به دنبال پیروی حقیقت در بزنگاه تاریخ معاصر میگشت. هرچند عموما «روایت فتح» را با اپیزودهایی که در جنگ تحمیلی میگذرد میشناسند اما اپیزودهای بسیاری درباره احوالات زیست در مناطق محروم را هم شامل میشود. (مثلا یکی از نمونهایترین این اپیزودها درباره بشاگرد هرمزگان بود.)
«روایت فتح» یک مستند مشاهدهای است که سازندهاش بدون هیچ دخل و تصرفی در واقعیت، تنها تصاویر را ثبت میکرد و البته نریشنها که با صدای جادویی خود آوینی روی تصاویر می آمد، اصلا جهان دیگری بود. روایتی تغزلی بود از لحظههای آنجهانی دنیای ماده. بهروز افخمی بهعنوان طرفدار و رفیق نزدیک سید مرتضی میگوید که لحن نریشنها و آن صورت عرفانی و شاعرانهشان متاثر از علاقه آوینی به فروغ فرخزاد فقید و خصوصا مستند «خانه سیاه است» بود. انگار مستند فروغ را همیشه در قلبش با خود داشت و به نوعی حتی میتوان گفت منبع الهامش در رسیدن به آن سبک شخصی بود. سبکی که در تصاویر و روایت بصری کاملا به عینیت و واقعیت پایبند است اما در کلام راوی پی حقیقت از جنسی دیگر و ماورایی میگردد.
و آنچه بیش از هرچیز در «روایت فتح» قابل توجه میباشد، وحدتی است که مرتضی آوینی میان این دو جهان و این برداشت ماتریالیستی و در عین حال معنوی ایجاد میکند و از آن یک کل واحد گستردهتر میسازد. («داستان پل» اپیزود دیگری از «روایت فتح» نمونه بسیار خوبی است. با وجودیکه تصایر و اتفاق اصلی یعنی بازسازی پل و رد کردن پناهندگان کرد از روی رود سیروان، دارد مسیر مستند خودش را میرود، نریشنها کاملا مسیر مختص خودشان را دارند و هرچند روایت مستند و روایت راوی هرکدام راه خود را میروند اما در نهایت یک مفهوم کلی و منسجم را در نظر تماشاگر تجسم میبخشند.)
مرتضی آوینی نه فقط یک مستندساز، نه یک مسلمان آرمانگرا که یک متفکر است. متفکری که به شکل خاصی از سینما باور داشت و به زبان و بیان شخصی خودش رسیده بود. ایدئولوژی و رسیدن به یک مدینه فاضله برای او اصل داستان بود و سینما بهترین رسانه برای بیان افکارش. در همین راستا نگاه او هم به ایدئولوژی و هم به سینما ساحتی متفاوت با برداشت عمومی از این واژهها بسیار متفاوت از آب درمیآید. او در مقالات بسیاری گوشههای این نگاه خاص را توضیح میداد. کتاب «آینه جادو» که مجموعه مقالات او درباره سینما را شامل میشود به خوبی نشاندهنده مواجهه متفاوت او هم با سینما و هم با ایدئولوژی که به آن باور داشت است. این جنبه از کار آوینی هم همواره مورد بیتوجهی قرار گرفته است و جریانهای غالب روشنفکری در سینما، البته هرگز آرای نظری آوینی را جدی نگرفته است. درحالیکه جای کند و کاو بسیار دارد.
سید مرتضی آوینی در سال ۱۳۷۲ درحالیکه درحال بازدید از لوکیشن مستند «شهری در آسمان» بود، روی مین رفت و شهید شد تا بالاخره به دیدار حق برود تا شاید در آن جهانی که سالها سعی میکرد تجلی آن را در ساحت ماده برای تماشاگرش تصویر کند، «حقیقت» گمشدهاش را بازیابد.
*تیتر: بخشی از صحبتهای شهید آوینی درباره اولین مستندهای جنگیاش
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نوشته مروری بر زندگی شهید آوینی – اینجا عرصه ای نبود که فقط پای تکنیک یا هنر درمیان باشد… اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.