آرایش غلیظ – پیش به سوی قلعه پرتغالی ها و خیال و رویا
حمید نعمتالله کارگردان «آرایش غلیظ» Hard Makeup از جمله فیلمسازان مهم سینمای بعد از انقلاب است و البته از نابغهترینهایشان. کارگردانی که ذهنی عجیب دارد و با داستان و روایت کارهایی میکند که برای سینمای ایران خرق عادت محسوب میشود. ضمن اینکه باید این را در نظر گرفت که عنصر خلاقه در فیلمهای نعمتالله تقلید یا برداشت از سینمای روز جهان و خصوصا آمریکا نیست، فارغ از اینکه شناخت او از تاریخ سینما را میتوان در گوشه گوشه فیلمهایش بازیافت.
نعمتالله کار خود را بهعنوان فیلمساز با فیلم «بوتیک» آغاز کرد. فیلمی که یک داستان تلخ اجتماعی داشت و روایتی پرسهزن که از لوای گشت و گذار دختر و پسر در خیابانهای شهر (بهدنبال کارها، چاره یافتن برای درد دندان و…) در اقشار مختلف جامعه و طبقات مختلف میچرخید و در هر طبقه خرده داستانی را پی میگرفت. هرچند که تماشاگر سینمای ایران تربیت تماشای فیلمهای پرسهزن (مگر در مواجهه با سینمای عباس کیارستمی) را نداشت، اما «بوتیک» آنقدر جذاب روایت میشد که او را تا لحظه آخر پای داستان نگه میداشت.
«بوتیک» چهره کثافت شهر را، خیلی بیپروا در معرض دید تماشاگر قرار میداد و او را متاثر میکرد. هرچند که فیلم با استقبال ویژهای از سوی تماشاگران و منتقدان همراه شد و یک فیلم اول بسیار موفق از آب درآمد، اما امروز در مقایسه با دیگر فیلمهای نعمتالله و مسیری که پس از «بوتیک» در پیش گرفت، معمولیترین فیلمش بهحساب میآید که البته این هم نشان از هوشمندی نعمتالله و درک درستش از پشتصحنه سینمای ایران و سویه صنعتی صنعتینشدهاش دارد. او خوب میدانست که باید راه ورود به جریان اصلی سینما را پیدا کند و بهاین منظور باید فیلمی همهفن حریف بسازد که هم تماشاگران را مرعوب کند و هم نظر مثبت منتقدان را بهدست بیاورد.
شنا کردن خلاف جهت
اما بعد از «بوتیک» نعمتالله فیلم به فیلم عجیبتر شد و آن اندوه و تلخی روشنفکرانه در «بوتیک» جای خود را به نوعی سرخوشی و جنون منحصربهفرد و نبوغآمیز در فیلمهای بعدی داد. آثار بعدی هم باوجودیکه سویههای انتقادی/ اجتماعی قوی و پررنگ داشتند و حرفهای جدی میزدند اما فیلم به فیلم بیشتر در داستان و فانتزی و خیال غرق میشدند و از واقعیت و ارائه تصویری عینیتگرا، دوری میجستند.
این در حالی بود که در همین سالها اصغر فرهادی با «درباره الی» و کمی بعدترش «جدایی نادر از سیمین» جریان اصلی سینمای ایران را تحت تاثیر عمیق خود قرار داد و فیلمسازان (چه جوان و چه باسابقه) روی به سبک او در بازنمایی واقعیت اجتماعی آوردند. جوایز بینالمللی این دوفیلم، این تاثیرپذیری را دو چندان هم کرد و آثار اجتماعی سیاه که با رویکردی هایپر رئالیستی ساخته میشوند، سرتا پای سینمای ایران را درنوردید. در این میان حمید نعمتالله از معدود فیلمسازانی بود که روی این طول موج حرکت نکرد و شبیه به یک قزلآلای وحشی، خلاف جهت و جریان آب شنا کرد.
«آرایش غلیظ» یک فیلم ضد جریان در سینمای ایران است. هرچند پیش از این هم نعمتالله در «بیپولی» نشان داده بود که به شکل دیگری از درام فکر میکند که شبیه به هر لحظه زندگی، ترکیبی از حسرت و شادی است و اشک ذوق و اندوه، بعضا میتواند باهم پایین بیاید،. اما آقای کارگردان در «آرایش غلیظ» این زبان متفاوتی که در «بیپولی» بهآن رسیده بود را بسیار کاملتر و جانانهتر، بدل به زبان رسمی فیلمسازیش میکند. از این منظر کارنامه کاری نعمتالله به قبل و بعد از «آرایش غلیظ» تقسیم میشود.
شبیه به هر لحظه زندگی
«آرایش غلیظ» همه را شگفتزده کرد. این فیلمی بود که نه تماشاگر انتظارش را داشت و نه منتقد و هردو بعد از تماشای فیلم بیش از هرچیز گیج و گنگ بودند.
بگذارید از روایت فیلم شروع کنیم. اینکه چطور از دل آتشبازی در دل پایتخت آغاز میشود و شعله میکشد و با یک انفجار مهیب در سواحل جنوبی ایران بهپایان میرسد. در ابتدا تماشاگر خیال میکند قرار است داستان لادن و آشناییاش با مسعود را ببیند اما در همان یک سوم اولیه، داستان میچرخد روی مسعود و تجارتش و با سفر به جنوب ایران از جاهای عجیب و غریب سردرمیآورد…از آقای برقی و قلعه پرتغالیها و انتقام عاطفی یک جوان همجنسگرا و چسبپیچ کردن یک جنازه در بیابانهای سوزناک و کویری کنار جادههای هرمزگان زیبا.
هم مسیر داستان عجیب است و هم رفتار و خلق و خوی کاراکترها ورای تصور و تخیلی معمول:
لادن نمونه تکامل یافته «زن زیبای کودن» است که نعمتالله الگویش را از زنان بلوند سینمای هالیوود میگیرد و البته آنرا بومیگرایی میکند و ازش یک زن عامه طبقه متوسطی امروزی ایرانی میسازد.
تماشاگر متعجب است که او چطور انقدر راحت به مسعود اعتماد میکند و اجازه میدهد مورد استفاده او قرار بگیرد. تماشاگر از همان اوایل فیلم متوجه نگاه ابزاری مسعود میشود و این روی اعصابش میرود اما کلید ماجرا در اینست که لادن شبیه به زنان عامه به هر قیمتی بهدنبال یک مرد، به مثابه یک پناه و سرپرست میگردد و خب در این احوالات، معلوم است که احساساتش، منطق را کور میکنند.
بدمن و کاراکترهای فرعی منحصربه فرد
خود مسعود در «آرایش غلیظ» بیاغراق یکی از جذابترین بدمنهای سینمای ایران است که حامد بهداد هم با اجرای درخشانش آنرا چندبرابر بیشتر خبیث و در عینحال دوستداشتنی میکند. او مدام در حال نقشه کشیدن است و در اجرای آنها همواره یک قدم از هوش تماشاگر جلوتر. پس تماشاگر نمیتواند دستش را بخواند و از نقشههای او بگی نگی خوشش میآید. همراه شدن تماشاگر با چنین شخصیت خبیث و منفیای ثمره قوه خلاقه و داستانپردازی نعمتالله است.
شخصیتهای فرعی هم در «آرایش غلیظ» همه ویژهاند و نکته جالبی در خود دارند که تماشاگر را مجذوب و البته حیران میکند. بابا برقی را بهیاد بیاورید که چطور با دید زدن زنان خودش را گناهکار میداند و خودزنی میکند. اصلا این ایده که کسی برق داشته باشد و خود را در حال تقاص پس دادن بداند و چنین اعمال عجیبی ازش سر بزند، بهخودی خود عجیب است و روندی که فیلمساز برایش در نظر میگیرد همهچیز را عجیبتر هم میکند؛ مسعود قصد دارد او را به سیرکی معرفی کند تا کار خودش راه بیفتد.
پیرمردی که روی عرشه کشتی به داستان اضافه میشود، فاز متوهمش در کنار آن صلابت سرخورده، کاراکتری عجیب را نتیجه میدهد که شبها هم بختک بهجانش میافتد و بهمرور یک رابطه پیچیده عشق و نفرتی و پدر و پسری میان او و مسعود شکل میگیرد. حبیب رضایی هم که مانند همکاری دیگرش با نعمتالله نقش یک بازنده تمام عیار و چندشآور را بهخوبی بازی میکند و به چه بد سرنوشتی هم دچار میشود.
رابطه پسر همجنسگرایی که همکار مسعود است هم با او بسیار جالب توجه بهنظر میرسد و فرجامی غیرمنتظره را رقم میزند. این شاید اولینباری باشد که در سینمای ایران به حضور یک همجنسگرا چنین بهایی داده شده باشد و نعمتالله بهخوبی با اجرایی مویی هم این رابطه را هم عیان میکند و هم از زیر تیغ سانسور میگریزد.
نکته در اینجاست که در «آرایش غلیظ» همه این شخصیتها و کنشهای گنگ و محیرالعقولشان در نسبت با یکدیگر و در نسبت با کلیت روایت شکل میگیرند و هرکدام شبیه به خطوط موازی راه خود را در پیش نمیگیرند. متاسفانه در سینمای ایران روایت محیرالعقول و فانتزی را با کنار گذاشتن هرگونه منطق دراماتیک بین کاراکترها و کنشها و واکنشها اشتباه میگیرند.
اما نعمتالله به این دام نمیافتد و همه اینها را بهشکل یک کل واحد و درهم تنیده به نام «آرایش غلیظ» برای مخاطب تدارک میبیند. اگر هر کنش یا صحنه غریب اینچنینی را از فیلم حذف کنید، با اثر ناقصی روبهرو خواهید شد و چنین انسجامی در دل یک داستان سوپر فانتزی واقعا فراتر از درک و مرزهای سینمای ایران است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نوشته آرایش غلیظ – پیش به سوی قلعه پرتغالی ها و خیال و رویا اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.