ایتالیا ایتالیا – برداشتی آزاد از يك عاشقانه
از هامون تا ولنتاین غمانگیز
«ایتالیا ایتالیا» Italy Italy،اولین فیلم کاوه صباغ زاده را میتوان یکی از فیلمهای ویژه سالهای اخیر دانست. فیلمی که به کنکاش رابطه میان عاشق و معشوق میپردازد و آن را از روز اولش بازخوانی میکند. شبیه به خیلی فیلمهای مهم و زیبا که با مضمون مشابهی ساختهشدهاند، «ایتالیا ایتالیا» هم صحنههای تیز و برندهای را به نمایش میگذارد که حکم برگ برنده فیلم را دارد.
همانقدر که بازگشت سامر در شب بارانی و دراز کشیدن در رختخواب در «۵۰۰ روز سامر» ۵۰۰ Days of Summer مهم و درعینحال اندوهناک است، بازگشت زن به خانه، درحالیکه داغان خستگی و کار است و حتی حوصله خودش را هم ندارد، تجربه ناراحتکنندهای را برای تماشاگر رقم میزند.
همچنان بخوانید:
ایتالیا ایتالیا – زندگی زیبا
و همانقدر که سوختن مرد در قصهای مانند «ولنتاین غمانگیز» Blue Valentine و در حادثه عشق جنون آمیزش، جانکاه و سوزان مینماید، انتظار حامد برای بازگشت همسرش به تخت خواب دونفرهشان هم سوزان است.
مهمتر از هر چیز دیگری اما «ایتالیا ایتالیا» یک فیلم واقعی ست و این حسابش را از باقی فیلمها جدا میکند. یک عاشقانه واقعی و گزنده که آنطور که بدیو از عشق تعبیر میکند، موفق میشود آن را به شکل یک «دو» نشان دهد.
یک «دو» که بهمرورزمان تکامل پیدا میکند، آسیب میبیند، تغییر شکل میدهد و…چند فیلم دیگر در سینمای ایران سراغ دارید که در نمایش یک رابطه با پستیوبلندیهایش به نقطهای رسیده باشد که آن را قابللمس بدانیم؟ «شوکران»؟ «هامون»؟ و یا نمونه متأخرتری مانند «عصبانی نیستم»؟ احتمالاً لیست این فیلمها از انگشتهای دو دستان بیشتر نمیشود و «ایتالیا ایتالیا» توانسته خیلی زود بهعنوان اولین ساخته سینمایی کارگردانش در این لیست راه پیدا کند. لیستی که شاید یادآور عاشقانهترین و درعینحال دردناکترین لحظات شخصی عاشق و معشوق در سینمای ایران است. خیالانگیز مانند آن شام دلچسب با سیما ریاحی در «شوکران»، برنده مانند آنجا که هامون به ساختمان نیمهکاره روبه روی خانهشان میرود تا مهشید را در قاب پنجره با اسلحهاش هدف بگیرد و دردناک مانند آخرین بوسهای که قبل از رفتن به خانه زن و صحبت با پدرش میان عاشق و معشوق در «عصبانی نیستم» دوستداشتنی ردوبدل میشود.
آنچه این فیلمها را واجد چنین احساسات قوی و طغیان گر و بهخصوص همدردی برانگیز میکند، واقعگرایی یکهشان است.
کافیست خود را جای کاراکترها تصور کنید و درگیر قصهشان شوید تا پی به بغرنج بودن جایگاه آدمها و عشقهای میانشان ببرید. در چنینی حالتی، احساسات فیلم تبدیل به بخشی از احساسات خود شما در آن لحظه میشوند و همین شما را در جهان فیلم، کاراکترها و عاشقانهاش غرق میکند. «ایتالیا ایتالیا» هم واقعیتی از این جنس دارد که ترجیح میدهم آن را بهجای برداشت واقعگرایانه از زندگی، برداشتی واقعی از آن بخوانم. واقعی درست شبیه به آن چیزی که هرکدام از ما میتوانیم در زندگی و روابط شخصیمان تجربه کرده باشیم. زخمهای «ایتالیا ایتالیا» زخمهایی جدا از من و شما نیستند و این کیفیت ویژهایست که کارگردان موفق شده فیلم را بر آن سوار کند و بهواسطه ش به محصولی متفاوتتر از عاشقانههای غمگین معمول و متداول برسد.
«ایتالیا ایتالیا» خصوصاً در شکلدهی به مضمونش در فیلمنامه و ساخت صحنههای دونفره میان زوج فیلم بیش از آنکه وامدار خلاقیت در دیالوگنویسی، شم سینمایی کارگردان و منطق فیلمنامه یا روانشناسی و هزاران عناوین دهن پرکن دیگر باشد، انگار که برگرفته از یکسری از آنها، لحظهها و تجربیات شخصی کارگردان و فیلمنامهنویس اثر است.
درواقع انگار که برداشتی واقعی از لحظهای از زندگی را در جای درستی از فیلمش که احتمالاً تا اندازه زیادی درباره مناسبات ذهنی و نگاه خود او به رابطه و داستانهای پیچیده و درهمرفتهاش است، استفاده کرده.هرچند که فیلم، فیلمی مردانه است که دارد اتفاقات را از جهت نگاه قهرمان مردش یعنی حامد به نمایش میگذارد اما این زن ماجراست که انرژی فیلم را سرپا نگه میدارد و مخاطب را بیشتر و بیشتر به درون داستان فیلم غرق میکند. هرچند که شبیه به هر رومانس دیگری که یک مرد شدیداً عاشق دارد، همه تقصیرات و کمبودها و بیوفاییها درنهایت بهپای زن نوشته میشود…
فرای همه اینها آنچه تماشای «ایتالیا ایتالیا» را برای من نه بهعنوان یک عشق فیلم که در جایگاه یک زن تبدیل به موردی عجیب و گزنده میکند، همین زاویه دید مردانه داستان و نمایش معشوق از فیلتر آن است. فیلم در لحظهلحظهاش مرا روبه روی سنگینترین لحظاتم در رابطهها و آدمها میاندازد. انگار که آن لحظه ویژهای که یک فهم و بلوغ تازه در فیلم و رابطه زوج عاشق آن است را از جایی از زندگی من/ همه ما کندهاند.
«ایتالیا ایتالیا» مرا در برابر عاشقانهترین عاشقانههایم، مینشاند در برابر خاطراتم از حرفها، نگاهها و بوسههای رد بدل شدهای که از آنها حالا تنها سرابی مجهول باقیمانده. مرا بهروزهای کسل و بیحوصلگیام میبرد که حرصش را سر مردم خالی میکردم و مرا در برابر دردناکترین روزهایم از رابطهای میگذارد که در آن قدمبهقدم فاصله گرفتن از مردم را تازیانه کشیدم. نگاه ناامید حامد در اواخر داستان از جایی که خودش هم بهخوبی میداند چه اتفاقی افتاده است و تنها نمیخواهد آن را باور کند، نگاههای ناامیدی را در چشمان من زنده میکند که دیدن هر بارهاش جهنم روزهای تلخ بعد از اوجگیری یک عاشقانه است. بیشتر از هر چیز اما «ایتالیا ایتالیا» در حین تماشایش به خاطرم میآورد که داستانها و عشقها هرچقدر هم که متفاوت باشند اما چطور مردهایی که عاشقشان بودهام همیشه با یک فرمول مشخص و از پیش تعیینشده به استقبال فروپاشی عشقهایشان رفتهاند. تا لحظه آخر با حرف، حرف و حرف همهچیز را کج دار و مریض پیش بردهاند و حقیقتاً در عمق فکر و خیالشان هرگز به این فکر نکردهاند که بار کلمهها و واژهها چطور میتواند معشوقشان را دورتر و دستنیافتنیتر کند. حتی اگر هنوز زیر یک سقف زندگی میکنند و هنوز به هم میگویند که همدیگر را دوست دارند.
«دوست داشتنها» اتفاقاً همانطور که در فیلم هم میبینید پیش از آنکه به واژه منعقد شوند، ازدسترفتهاند و فاصلهها در لحظه جدایی، ازآنچه در خیال خود میبینید بسیار بیشترند و آدمها دورتر. در اواخر فیلم، درحالیکه بههمریخته هزار فکر و خیال گس و غمگین از گذشتهها بودم یادم افتاد که مردها درست مثل حامد، همیشه شاهد بحرانهای میان خود و معشوقشان بودهاند. مسخره است اگر بخواهیم فکر کنیم که فاصله گرفتن هرروزه زن را از خودشان ندیدهاند یا درک نکردهاند. مردها در زندگی من همیشه از فاصله میان ما که روزبهروز بیشتر و بیشتر میشده خبر داشتهاند و همیشه نشستهاند وعده بافتهاند و در صندلیشان فرورفتهاند، دیوانهوار فیلم دیدهاند یا آشپزی کردهاند و بدون هیچ تلاش کوچکی برای ساختن و درست کردن به انتظار لحظه شکسته شدن سکوت منحوس از پی واژههایی نفرتانگیز نشستهاند. تماشای «ایتالیا ایتالیا» مرا در مقابل بیرحمانهترین واژههایی که روزی به سمت معشوقم پرتاب کردهام انداخت. حقیقت اینجاست که در لحظههای بحرانی، آنجا که فاصله دیگر آنقدر دور شده که زن در «ولنتاین غمانگیز» از همخوابگی با همسرش سرباز میزند و در «ایتالیا ایتالیا» همه رابطه پرشور زوج دوستداشتنی به حرفهای متداول و معمول «داخل تاکسی وار» سر شام محدود میشود.
به شکل دقیقتر آنجا که زن امیدش را از دست میدهد و همه آنچه روزی برایش معنی مطلق و کامل عشق بوده است حالا تماماً ازدسترفته، غریبه و در اکستریم لانگشات مینماید، او آنقدر مصمم است که بیرحمانهترین تصمیمها را میگیرد و بیرحمانهترین واژهها را به زبان میآورد.
انگار که جوابی محکم و عملگرایانه بر سکوت و انفعال مرد در لحظه بحران باشد. «ایتالیا ایتالیا» هرچند بیش از آنکه درباره زن باشد، درباره حامد است اما همین مرا به یاد این میاندازد که در لحظات ویژهای از زندگی عاطفیام چقدر معشوقه/عاشق بیرحمی بودهام. بیرحم از آن دست که قربانی سکوت و بیخیالی مردش بوده است. بیرحم از آن دست که در مقابل سرکوب احساسات روزانهاش، در مقابل تلاشی که برای داشتنش هیچوقت نشده و در برابر همه دروغها و وعدههای ناراستی که شنیده، حالا در لحظهای قرار است زهر سمی و گزندهای شود که یک «دو» را از هم بپاشد و ویران کند.
این اوست که در حقیقت و در واقعیترین شکلش همهچیز را ویران کرده؟ درحالیکه او همه سعی و شجاعتش را گذاشته وسط تا آن واژههای لعنتی شکل بگیرند و به معشوق ازدسترفتهاش بفهماند که این آخر داستان آنهاست. در این لحظه مرد به این فکر میکند که او مدتها برای این لحظه نقشه میکشیده و از مدتها قبل خودش را آماده این لحظه کرده. اطرافیان و تماشاگران فیلم و… به کنار، در این لحظهای که احتمالاً پررنگتر از هر خاطره خوشی از یک عاشقانه در ذهن آدمها میماند حتی مرد/عاشق همپشت زن را خالی میکند و او را مقصر میخواند.
«ایتالیا ایتالیا» به همهمان یادآوری میکند که چطور همیشه در این دوئیتی که عشق نام دارد، تنها بودهایم و بار هر چیز را هر دویمان تنها به دوش کشیدیم، شبیه به آن دیالوگ «هامون» که در انتهای این فیلم هم تکرار میشود انگار که در عاشقانه هامان جلو نمیرویم فرومیرویم…و جایی آن میان همدیگر را از دست میدهیم.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نوشته ایتالیا ایتالیا – برداشتی آزاد از يك عاشقانه اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.