کلاس هنرپیشگی – سینمای بیپیرایه آقای داوودنژاد
علیرضا داوودنژاد فعالیت خود را در سینما پیش از انقلاب و در زمانه فیلمفارسیها آغاز کرد. او خیلی زود در نوجوانی جذب سینما شد و به فضای پشت صحنه فیلمفارسیها راه پیدا کرد و از زمانی که محصل بود قصه و فیلمنامه به تولیدکنندگان میفروخت. یکی از اولین آثاری که او در آن حضور به هم میرساند «مو سرخه» به کارگردانی عبدالله غیابی است که مرتضی عقیلی و ایرج قادری در آن نقشآفرینی میکنند. «مو سرخه» را میتوان یکی از فیلمهای قابل اشاره و نکتهدار سینمای فارسی بهحساب آورد.
با محکم شدن جا پای داوودنژاد به عنوان فیلمنامهنویس در سینمای فارسی، او این امکان را مییابد تا خیلی زود و راحت وارد فضای حرفهای فیلمسازی شود و حالا داستانهایش را خود بر نگاتیو ثبت و ضبط کند. او اولین فیلمش را در نیمه اول بیست سالگی (حوالی ۲۲) میسازد: «شاهرگ». یک فیلمفارسی با الگوی تکرارشونده آثار بازاری سینمای فارسی که فیلم خوبی هم نیست و بسیار خام دستانه بهنظر میرسد اما تماشاگر خود را پیدا میکند. فیلم بعدی، «نازنین» با بازی چنگیز وثوقی و گوگوش اما با همه ضعفهایش، به خاطر داستان و بازیگرانش تبدیل به یک فیلم موفق و پرطرفدار میشود و سروصدا بهپا میکند.
داوودنژاد: بعد از انقلاب
ادامه کار فیلمسازی داوودنژاد به بعد از انقلاب اسلامی موکول میشود و در سالهای پایانی حکومت پهلوی او مانند اوایل ورودش به سینما، به فیلمنامه نوشتن اکتفا میکند.
داوودنژاد که جوانی باانگیزه و در دوران اوج خلاقیت و پیگیری خود است، با وقوع انقلاب، به فعالیت خود ادامه میدهد و اولین فیلمش در حکومت جدید را در همان سال ۵۷ میسازد: «قدغن» که البته در برابر قدرت بلاعوض جریانهای سیاسی و زیست سیاسی عامه در آن روزهای ملتهب، چندان مورد توجه واقع نمیشود.
«خانه عنکبوت» اولین فیلم مهم داوودنژاد بعد از انقلاب و در کارنامه کاری خودش تا آن روز، در سال ۱۳۶۱ ساخته میشود. فیلمی که برخلاف عموم فیلمهای داوودنژاد، فیلمنامهاش توسط یک دیگری (مسعود بهنود) به نگارش درآمد و حال و هوای سیاسی که داشت و گریزی که به جنگ پیشنیامده و ناموفق طبس میزد، آن را به حال و هوای روز نزدیک و داوودنژاد را در نگاه تماشاگر بدل به فیلمساز جدیتری در بستر اجتماعی آن روزها، میکرد.
در سال هفتاد، در زمانی که اوج کار کانون پرورش فکری در سینما محسوب میشد و تولیدات کانون هم از نظر کیفی و هم کمی، کیفیت سینمای ایران را دستخوش تغییر کرده بودند، داوودنژاد «نیاز» را به تهیهکنندگی کانون ساخت. فیلمی درباره بچهها و مسائل تربیتی کودکان، با همه مایههای انسانی و نوعدوستانهای که در این دست فیلمها پیدا میشوند.
فیلم بعدی «خلع سلاح» یک پروژه جاهطلبانه است که در دل رسیدن آتش جنگ جهانی دوم به مناطق شمالی ایران تعریف میشود. تولید و ساخت این فیلم آنقدر پردردسر بود و مکافات داشت که نهتنها داوودنژاد را خسته کرد و فیلم هرگز به پایان نرسید (در واقع فیلم تمام شد اما هرگز به پایان واقعی خود نرسید و به اجبار مجبور شدند فیلم را به پایان برسانند. در واقع نیمه کاره رها شد و هنوز هم که هنوز است سرنوشت گنگش به سرانجام نرسیده است.) که باعث شد تا داوودنژاد یکبار برای همیشه به این فکر بیفتد که سبک فیلمسازی خود را تغییر دهد. او کلا سراغ یک مدل و اسلوب دیگر رفت که برای سینمای ایران چندان آشنا نبود و حتی امروز هم بسیار غریب و غیرملموس بهنظر میرسد و ربطی به سینمای صنعتی شده ندارد.
داوودنژاد متاخر: سینمای خانگی دوستداشتنی و انسانی
اما این تغییر سبک در آثار داوودنژاد به یکباره اتفاق نمیافتد و فیلم به فیلم بیشتر رخ نشان میدهد. انگار که خود کارگردان فیلم به فیلم بیشتر آن سبک شخصی و برای سینمای صنعتی نصف و نیمه ایران، آوانگارد را کشف کند. هرچند بعد از «خلع سلاح» کماکان در متن سینمای تجاری فیلم میسازد و همان الگوی ملودراماتیک محبوب روز را پیش میگیرد اما میتوان دید که دارد سعی میکند که با لحن خاص و استفاده از نابازیگران و اعضای خانواده خود به عنوان بازیگر به آن بیان شخصی که امروز او را با آن میشناسیم، برسد.
در «عاشقانه» به شکل ملایمی این سیستم را تست میکند و کمی جلوتر در فیلم «مصائب شیرین» آن را تمام و کمال اجرا کرده و این چنین «مصائب شیرین» به نوعی تبدیل به یکی از اولین فیلمهای «هوم مید یا فیلم خانگی یا مامبل کور» سینمای ایران میشود. سیستمی شبیه به سیستم دگما ۹۵ در سینمای جهان.
«مصائب شیرین» یکی از موفقترین فیلمهای داوودنژاد تا بهامروز است و به فیلمساز این اطمینان را میدهد که باید همین مدل فیلمسازی را پیش بگیرد. «بهشت از آن تو» یا «بچههای بد» نیز با همین الگو ساخته میشوند.
فیلمهای دهه هشتادی داوودنژاد اما دوباره روبه سوی سینمای تجاری دارند و از ضعیفترین آثار کارنامه کاری او محسوب میشوند. فیلمهایی که نه سینما هستند نه صنعت و نه سرگرمی: «هشتپا»، «ملاقات با طوطی» و «تیغ زن».
در اواخر دهه هشتاد، دقیقا سال ۱۳۸۹ انگار فیلمساز خود متوجه اشتباه در این تغییر مسیر میشود و دوباره رو به سوی سینمای «مامبل کور» و جمع و جور خودش میرود. سینمایی که آنرا بهخوبی بلد است و میشناسد و بهتر از هرکسی از پس اجرای آن جلوی دوربین برمیآید.
رجعت
«مرهم» فیلمی است که حکم رجعت داوودنژاد به فضای «مصائب شیرین» دارد. فیلمی که مایههای خانوادگی و ملودراماتیک محبوب تماشاگران ایرانی را در خود دارد و البته برگ برنده فیلم در اینست که داوودنژاد این داستان ملودراماتیک را با همان سبک شخصی روان و کمخرج و واقعگرایانه خود تلفیق میکند. پایان «مرهم» فوقالعاده است. جایی که با یک حرکت تراولینگ، مادربزرگ و نوه به هم میرسند. یکی از بهترین پایانها در میان فیلمهای داوودنژاد.
بعد از «مرهم» نوبت به «کلاس هنرپیشگی» میرسد. «کلاس هنرپیشگی» به نوعی «مصائب شیرین» دهه خود و زمانه جدید است. الگوی «مصائب شیرین» در اینجا هم تکرار میشود. با یک خانواده و مصائبشن سروکار داریم و هرچند فضای فیلم متفاوت و داستانش متفاوت است اما تماتیک و استتیک هر دو فیلم از منبع مشترکی سرچشمه میگیرند.
اگر در «مصائب شیرین» مشکل اصلی سختگیری خانواده و چنبرهشان روی زندگی دختر است و این خانواده را تا مرز فروپاشی میبرد، در «کلاس هنرپیشگی» دغدغههای مالی و تفاوتهای اخلاقی و رفتاری هرکدام از اعضا و برهمکنشهایشان بر یکدیگر است که به آن نقطه میل میکند.
در اینجا مناسبات انسانی بر مبنای پول تعریف میشود و اخلاقیات آدمها هم انگار بر محوریت پول شکل میگیرد و این مسائل مالی و همه کدورتهایی که پیش میکشد مانع از به هم رسیدن دو جوان عاشقپیشه خانواده بههم میشوند.
مدل فیلم شخصی و خانگی که در «مصائب شیرین» به بار آمد در اینجا به تکاملیافتهترین حالت خود میرسد. باید در نظر گرفت که در زمان ساخت فیلم اول کمبود امکانات و فیلمبرداری با دوربین نگاتیو و تدوین نگاتیوها به شیوه سنتی، کلی محدودیت برای داوودنژاد فراهم میکرد و در نهایت آن شکل تجاری را در اثر نگه میداشت اما در «کلاس هنرپیشگی»، استفاده از دوربین دیجیتال با همه تکانها و شلختگیهایش، فیلم را خانگیتر کرده است. ضمن اینکه امکانات فیلمبرداری دیجیتال باعث شده برگزاری بسیاری از سکانسها راحتتر باشد، هرچند در بسیاری از صحنهها هم ناگزیر باعث بیش از حد عادی شدن اجرای آنها شده است. در عینحال این عادی بودن و پیشپا افتاده بودن این صحنهها باز هم به لحن خاص «مامبل کور» فیلم کمک شایانی کرده است و از این نظر میتواند بسیار الهامبخش باشد.
«کلاس هنرپیشگی» از نظر کاری که با سینمای خانگی و غیر تجاری میکند و در میان تجربیات اینچنینی داوودنژاد، در کنار «بچههای بد»، بهترین فیلم کارنامه هنری او محسوب میشود.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نوشته کلاس هنرپیشگی – سینمای بیپیرایه آقای داوودنژاد اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.