زیر نظر – مجید دلبندم به این میگن کمدی!
مجید صالحی، کمدین و بازیگر، اولین فیلم سینمایی خود زیر نظر را ساخته است. او را پیش از هر چیز با ایفای نقشهای کمدی در آثاری مانند «مجید دلبندم» و یا فیلمهای سطح پایینی مانند «مجردها» و «شاخه گلی برای عروس» میشناسیم. مجید صالحی یک نمونه خوب است که میتوان با آن روند سقوط سینمای کمدی در ابتذال و بیمایگی را دنبال کرد. او در اواخر دهه هفتاد کار خود را با فیلم «یکی بود یکی نبود» ایرج طهماسب آغاز کرد و البته ادامه کار و دوران اوج بازیگریاش به دهه هشتاد موکول شد؛ یعنی درست همزمان با آغاز سیر سقوطی سینمای کمدی.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم جان دار – همین الان یهویی وسط دعوا
در دهه هشتاد خصوصا دوران ریاست جمهوری دکتر احمدینژاد، هرچند خط قرمزهای پررنگی وجود داشت، اما کمدی سازان شروع به استفاده از جوکهای کلامی دوپهلو کردند تا در لفافه به خط قرمزها اشاره کنند.
موضوع عموم این کمدیهای هشتادی “ازدواج” و روابط دختر پسری بود و با توجه به محدودیتها، همهچیز باید کمرنگ و با ایماواشاره تماشاگر را میخنداند. «سوغات فرنگ»، «دلداده»، «ازدواج در وقت اضافه» از جمله این کمدیها بودند که مجید صالحی هم در آنها حضور داشت. او در سال هشتاد و سه در چهار فیلم همزمان بازی کرد و نام خود را سر زبان تماشاگران عامه و کمدی دوستان انداخت.
اما حتی در همان سالهای اوج بازیگری و شهرت، در همان سینمای سطح پایین مثلا کمیک اما لوده، صالحی بازیگر فیلمهای درجه دوم بود. در کمدیهای شاخص دهه هشتاد مانند «کما»، «مارمولک» و مثلا «نان عشق، موتور هزار» نام او را نمیبینید.
حالا با گذشت یک دهه، آن سینمای طنز درجه دوم سطح پایین، با جابهجا شدن خط قرمزها، بدل به پولسازترین و مهمترین جریان کمدی سینمای ایران شده است. درجه اول و دوم و سوم هم ندارد. سینمایی آبکی با شوخیهای لوس و دمده که تنها هنرش بهرهکشی از الفاظ جنسی و حضور زنان خوش بر و رو در صحنههای اروتیک است!
معضل کاناپه
مجید صالحی هرچند اخیرا در تلویزیون فعالیتهایی داشته و با کارگردانی و نویسندگی چند مجموعه مانند «سه در چهار» سیاهمشقهایی زده بود، حالا در زمان جولان دهی این آثار بیمایه، اعتمادبهنفس این را پیدا کرده که نخستین فجیعت سینمایی خود را به بار بیاورد. چیزی بنام زیر نظر که نام فیلم بر آن گذاشتن اجحاف در حق هنر سینما است و حتی نمیتوان عنوان یک چیز خندهدار و سرگرمکننده را هم به آن داد!
زیر نظر ملغمهای است از شوخیهای تکراری و تاریخمصرف گذشته کلامی، موضوعی لوس و عهد دقیانوسی و الگوهایی کلیشهای که دیگر تماشاگر آنها را از بر است. جرقه اولیه کل فیلم و شکلگرفتنش یک “سوراخ” بوده و شما این کلمه را بیش از چندصدبار در فیلم میشنوید؛ و هر بار سعی شده طوری در هر جمله استفاده شود که دوپهلو بودن و معنی کنایی این لفظ بزند توی چشم تماشاگر و آن را مورد تاکید قرار دهد. باورنکردنی است که ایده استفاده از الفاظ دوپهلوی که در دهه هشتاد راه دور زدن خط قرمزها بود، کماکان مهمترین ابزار کارگردان نسل جدید و جوانی است که بعد از تجربه حضور در کلی فیلم کمدی، ذرهای به خود زحمت بروز ایده و خلاقیت نداده تا حداقل یک واژه جالب و بامزهتر را مورد استفاده قرار دهد. انگار اولین ایدهای که به ذهنش رسیده را آورده روی کاغذ و فیلم کرده. البته محصول این سینمای کمدی ولنگار معلوم است چیزی بهتر از این کارگردان و فیلمش نمیشود.
موضوع زیر نظر هم که طبق معلول و کلیشه همیشه حول یک مرد زنذلیل، رفیق ناباب و ممنوعهاش، دختری لوند و جذاب در نزدیکی میچرخد و در این میان کلی اضافات به آن الحاق شده. اضافاتی که نه ربطی و تناسبی با قصه اصلی دارند و نه بر اساس منطق جغرافیایی فیلم آپارتمانی، جور درمیآیند و قابل پذیرش میشوند.
دو رفیق در اثر استعمال مواد مخدر ، کاناپه را “سوراخ” کردند و حالا باید قبل از رسیدن زن، فکری به حالش بکنند. (مثلا شکافهای زندگی مشترک) شکل نمایش روابط میان آدمها و خصوصا اجناس مخالف، چیزی از سریالهای ترکی بیشتر ندارد که هیچ، حتی چند درجهای از آن آثار نازل و بیخودی هم ضعیفتر است. معلوم نیست باید چند کمدی سخیف با موضوعی مشابه ساخته شود تا کمدی سازان و صنعتگران سینمای زرد ایران دست از سر این موضوعات تکراری برداردند!
زن، مواد مخدر و…
علاوه بر این کهنگی و بیمایگی فیلم از نظر فنی هم به ابتدایی ترین و حداقلیترین کیفیت لازم، حتی نزدیک هم نمیشود. فیلمنامه و روایت زیر نظر یک آش شلهقلمکار درهموبرهم است. در نیمه اول فیلم همش شاهد جروبحثهای تکرارشونده و غیر خندهدار دو دوست با همدیگر هستیم تا خرابی کاناپه (بگذارید از واژه محبوب کارگردان استفاده نکنیم و به این ابتذال تن ندهیم و فرهنگ را در لوای “کار فرهنگی” نکشیم) را درست کنند. ناگهان اصلا معضل کاناپه فراموش میشود. اول فتنه دختر همسایه به میان میآید، بعد مهمانی و آمدن پلیس و بعد مرگ همسایه دیگر؛ اما از همه عصبانیکنندهتر (چیزی که کار نابلدی نویسنده/کارگردان را رو میکند) پیوندی است که میان مرگ همسایه و شخصیت اصلی برقرار میشود. یک چیز بیخودی و کاسه داغتر از آش روایت که آخر سرهم تکلیفش معلوم نمیشود.
چون تکلیف هیچ جزئی از فیلمنامه و فیلم زیر نظر با اجزای دیگر مشخص نیست؛ مثلا فیلم از طرفی در شخصیتپردازی سعی دارد قهرمانش را آدم خوب و حتی با اعتقادی نشان دهد و از سوی دیگر این ترسش از پلیس و راضی شدنش به رشوه دادن به سرایدار هر تماشاگری را به او مشکوک میکند که نکند واقعا کاسهای زیر نیم کاسه است. این بخش پایانی و گره نهایی فیلم آنقدر از داستان بیرون میزند که آدم فکر میکند داستان اصلی خیلی کوتاه شده و مجبور شدهاند این خرده داستان را به بقیه فیلم بچسبانند.
کارگردانی بینکته، شوخیها لوس، سیر روایی و فیلمنامه توی دیوار… و با این اوصاف تحمل زیر نظر بعد از یک ساعت اولیه واقعا سخت و طاقتفرسا میشود و تماشاگر عامهای که مغزش توسط کمدیهای مبتذل بلعیده نشده، کم مانده صندلیاش را گاز بزند تا فیلم به پایان برسد.
معلوم نیست اگر از این جریان خطرناک (واقعا خطرناک) این سالها، این سینمای سخیف و لودگی که نام رسمیاش سینمای کمدی است، شوخیهای جنسی رکیک، مواد مخدر و مزه پراندن با تیکه کلامها و واژگان اعتیاد، خوشوبشهای لوندانه زنان و مردان را بگیرند، آنوقت برای ارتزاق باید به چه چنگ بزند. چون جز همینها چیزی در چنته ندارد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نوشته زیر نظر – مجید دلبندم به این میگن کمدی! اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.