نقد فیلم ابر بارانش گرفته – شبیه به ویروس کرونا
خطر لو رفتن داستان
مجید برزگر با ساخت «فصل بارانهای موسمی» و «پرویز» به عنوان یک فیلمساز روشنفکر شناخته شد که “فیلم هنری” میسازد. امان از این هنریسازهای ایرانی که ادعاهایشان سربهفلک کشیده و البته فیلمهایشان طبل توخالی است. مجید برزگر درست جز همین دسته است. فیلمسازی که به فیلمهای هنری اروپا علاقه دارد (یک چیزی دیده و شنیده) اما تابهحال در هر سه فیلمش تنها موفق به خلق سایهای معوج از فیلمهای غنی هنری شده است. سرسپردگی او به فیلمهای هنری در عناصر مختلف آثارش پیدا هستند. از اساس و ایدهای “موقعیت محور” بگیرید تا مدل گرهگشایی، “غافلگیری” نهایی و ساختار کند و پر سکون روایی.
ابر بارانش گرفته هم مانند دو فیلم قبلی ظاهری کاملا رئالیستی دارد و داستانگوییاش البته کمی شاعرانه است. شبیه به “دیده شدهترین” آثار هنری اروپایی و جریان جایزه بگیر لیبرال غربی است که اصلا خود رسانهاند و البته به فیلمهای آلترناتیو، خلاقانهُ پیشرو و جریانهای جدید و بهراستی هنری ربطی ندارند.
فیلم هنری اروپایی و کاریکاتور شرقی
فرم و ظاهری که برزگر با آن کار میکند، در بازه زمانی خاصی از تاریخ سینما حتی انقلابی بوده. تاریخی که در پیوند مستقیم و رابطه شبکهای با تاریخ اجتماعی، تاریخ سیاسی، تاریخ رسانه و حتی سوشال مدیا و تبلیغات قرار دارد.
( با توجه به سرعت پیشرفت تکنولوژی و تاثیرش در “دهکده جهانی” سوشال مدیا و تبلیغات باید در این لیست حاضر باشند.) در دورهای خاص و البته کاملا منطبق بر شرایط اجتماعی و سیاسی اروپا این مدل فیلمسازی باب شد که البته سالها از آن میگذرد. مدلی که عمیقا ریشه در فرهنگ اروپا دارد و البته مداما درحال بازیابی و پیشرفت در دل خود است.
اما ظاهر فیلمهای پیشرو و جریانساز هنری امروز شباهت چندانی به شکل اولیهشان ندارند. فیلمهای برزگر اما تقلید دم دستی همان الگوی اولیه و دمده فیلم هنری است که با شرایط اجتماعی و چیستی جامعه و فرهنگ معاصر ایران هم هیچ همخوانی پیدا نمیکنند و لاجرم بدل به کاریکاتوری خاورمیانهای از فیلمهای هنری اروپایی میشوند.
چنین فیلمهایی البته به عنوان یک فیلم “ایرانی” باب طبع “محافل روشنفکری/ جشنوارهای” اروپایی است. والبته به تبع آن محبوب محافل روشنفکری لیبرال و اصلاحطلبانه داخلی که یکی به نعل میزنند و یکی به ریش.
فیلم هایی مدعی ساختار شکنی و فهم تازه اما عقبمانده
بگذارید کمی به عقب برگردیم و به فیلمهای قبلی کارگردان نیمنگاهی بیاندازیم. «فصل بارانهای موسمی» درباره پسر نوجوانی در سن بلوغی بود (مضمونی با مایههای جنسی در فضا و جامعهای محدود و بسته که از اولین نکات مورد توجه جریانهای جشنوارهای در غرب است) که پدر و مادرش جدا شدهاند و او این وسط بیسرپناه در دل جامعه رها شده است (یک نکته موردپسند دیگر: نمایش ایران معاصر در قامت جامعهی افسردهحال و تاریک) و در این میان با دختری آشنا میشود و… (خوراک خالهزنکی محافل روشنفکری لیبرال داخل کشو)
فیلم دوم «پرویز» سایزش کمی بزرگتر شد. «فصل بارانهای موسمی» یک فیلم کوچک و جمع و جور بود اما «پرویز» با هزینه بیشتر و در چارچوب و شکل حرفهایتری ساخته شد. اینبار موضوعش هم اجتماعیتر شده بود و داستان اندکاش که در حد یک مقدمهچینی است نه یک روایت کامل، به او این امکان را داد تا کلی المان و نمادهای رو و سطحی و پلانهای زیبا و کارتپستالی در فیلم بگنجاند و تماشاگرانی که بهجای “فیلم” شیفته یک گالری عکس زیبا و جالب توجه یا یک موقعیت اولیه چذاب و کمتردیدهشده در سینمای ایران گشتهاند، برای فیلم ذوق کنند. این درحالی است که در «پرویز» فیلم از ایدهپردازی نمیتواند جلوتر برود و اصلا داستان و ساختاری شکل ببخشد، اما شماری گول غافلگیری نهایی و پدرکشیاش را میخورند و گمان میبرند یک فیلم آوانگارد دیدهاند.
این المانها در هر دوفیلم حضوری ویروسی دارند؛ در فرم ردپایش را بهوفور پیدا میکنید مثل صحنه تمثیلی درازکشیدن پسر، با تنی برهنه و دختر، البته باحجاب! نزدیک هم در «فصل بارانهای موسمی». در عناصر داستانی مختلف و کنشهای فردی قهرمان هم این نمادپردازیها اشباع شده مینماید مانند ایده مسموم کردن و کشتن همه حیوانات شهرک در «پرویز» یا همین رابطه میان میان زن پرستار و قهرمان موتورسواری در ابر بارانش گرفته. اما این ایدهها در روترین و سطحیترین شکل ممکن بیان و اجرا میشوند و خیلی عقبتر از زمانه و سرعت پیشرفت و انتقال دادهاند. از اصل ماجرا جا ماندهاند اصلا.
ما چقدر خوبیم!
ابر بارانش گرفته که نام خود را از داستان کوتاهی از شمیم بهار (از نمادهای اصلی جریان روشنفکری در ایران) به عاریه گرفته است، هم درست مانند دوفیلم قبلیاست. نه در پردازش فرم تغییر یا پیشرفتی در کار فیلمساز میبینیم و نه در جهانبینی اثر که منوط به بینش خود کارگردان است، چیزی فراتر از دوفیلم قبلی به چشم میخورد. حتی آن ایده جذاب اولیه هم در اینجا بهسختی حضور دارد. با یک داستان موقعیتمحور اولیه سروکار داریم که روزمرگی و کمک یک پرستار مثلا مهربان به بیماران را نشان میدهد. به بخشهایی از زندگی خانوادگیش را که قرار است دغدغههای طبقه متوسط را با خود بهیدک بکشد، میپردازد و میخواهد با افتادن در موقعیت مرکزی یعنی سفر به شمال و پرستاری از پیرمرد، به تجربیات جدیدی از ساحت مرگ و زندگی برسد.
اما اساسا فهم فیلم از مرگ و زندگی ناقص است. همانطور که از “کمک کردن” یک پرستار. پرستاری که برای کمک کردن به بیمارش حتی حاضر است او را بکشد تا راحت شود. ابر بارانش گرفته سعی دارد قهرمانی بسازد که بهواسطه کارش، با مرگ و میر و حوادث ناگوار زیاد سروکار داشته و این چیزها برایش عادی شده، اما در یک موقعیت خاص، تجربیاتش به چالش کشیده میشود.
ولی چالش فیلم، حس پرستار، افتادن لیوان از روی میز و نهنگ صورتی و اینها فقط به یک کاریکاتور میمانند. همانطور که همه شخصیتهای اصلی و فرعی از پرستار تا خواهر روانی هم کاریکاتور هستند. ابر بارانش گرفته چند صحنه انتقادی و کلی کنایههای گلدرشت و بازاری هم دارد که تماشاگر نمیداند باید آنها و کوتهبینی و سطحیگرایانه در طراحیشان را باور کند یا ادعاهای روشنفکرانه کارگردان و حضور همه این سالیانش در محافل جشنوارهای داخل و خارج از کشور را!
اصل پنهان و سربسته ماجرا
اما آنچه بیشتر از همه جای تاسف دارد، حضور برزگر در سیستم آموزشی سینما و تربیت یا مصادره ذهن فیلمسازان جوان است. او هم در نظام دانشگاهی فعالیت جدی داشته و هم یکی از مهرههای اصلی آموزشگاهی مانند کارنامه بوده است. از آن استادهایی که همیشه کلی سینماآموز جوان اطرافش میپلکند و فکر میکنند با تقلید نگاه او به سینما و جهانبینیاش، فیلمسازهای خفن و جایزهبگیری میشوند.
برزگر در کنار شهرام مکری بیشترین نفوذ اینچنینی را در انجمن سینمای جوانان هم دارند. میان بچههای هنرجو و کسانی که میخواهند فیلمهای کوتاه بسازند و اولین تجربیاتشان را ثبت کنند معروف است که میگویند باید سراغ برزگر یا مکری بروند و آنها را به پروژه خود ترغیب کنند تا انجمن سینمای جوان از تولیدشان حمایت کند.
این یعنی مدل معیوب، تک بعدی و کاریکاتوری موردپسند برزگر و مکری از سینما به ذهن شمار زیادی از فیلمسازان جوان تزریق میشود. این یعنی در نسلهای بعدی سینمای ایران که امروز جوانان تازهکار و جویای نام هستند، باید منتظر ویروس فیلم هنری برزگر/مکریطور باشیم. همانطور که ویروس فرهادی نسل جوان کنونی سینمای ایران را تا توانسته آلوده کرده و نتیجهاش این شده که سینماها مملو از فیلمهای تلخ اجتماعی با کاراکترهای خاکستری و اخلاق/ ضداخلاق بغرنج باشند.
برزگر یکبار در مرحله انتخاب فیلمنامهها برای ساخت اعمال نظر میکند، و بعد حتی اگر در هییت انتخاب و یا هییت داوران جشنوارههای فیلمهای کوتاه داخلی هم نباشد (که عموما هست) یک بار دیگر نظرش را روی برنده اعمال میکند. این یعنی بخش پررنگی از سینمای کوتاه و برندگان و فیلمسازان برشدارش محصول نگاه او هستند و این همان چیزی است که به راستی خطرناک است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نوشته نقد فیلم ابر بارانش گرفته – شبیه به ویروس کرونا اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.