نقد فیلم عامه پسند – قلیان و کاپوچینو
خطر لو رفتن داستان
عامه پسند سومین فیلم سهیل بیرقی است. بیرقی قبل از آن، «من» را ساخته که به خصوص به خاطر کاراکتر به کل متفاوتی که برای لیلا حاتمی ساخته بود مورد توجه قرار گرفت و «عرق سرد» که درامی با موضوعی ملتهب بود و در جشنواره سال ۹۶ از جمله فیلمهای موردتوجه قرارگرفته به شمار میآمد. از معدود کارگردانان دهه شصتی است که میتوان به آیندهی او امیدوار بود. عامه پسند در کارنامه سینمایی سه فیلمی او جایی بالاتر از دو کار قبلی نمیایستد اما این امیدواری به آینده را نسبت به نام سهیل بیرقی همچنان زنده نگه میدارد.
همچنین بخوانید:
نقد فیلم عامه پسند – نقطه سرخط
این بار بیرقی روی مرزی بین سینمای داستانگو و سینمایی شخصیتمحور حرکت میکند. فیلم در دو سطح گسترش مییابد. یک سطح داستان زنی است که در پنجاه و هفت سالگی از همسرش جدا شده و به شهر پدری شهرضا برمیگردد و در تلاش است خودش را پیدا کند و کار و باری دست و پا کند. در سطح دوم عامه پسند فیلمی است درباره فشارهایی که در جامعه و به خصوص در بخش سنتی آن روی زنان وارد میشود. فشارهایی که رسما به قوانین هم منتقل شده. قوانین از طرف کسانی وضع شده که از دل همین فرهنگ سنتی که در شهرهای کوچکی مثل شهرضا هنوز دستنخوردهتر از جاهایی مثل کلانشهرها باقی مانده برآمدهاند.
در اینجا فرقی بین عرف جامعه سنتی با قانون نیست. خاستگاه هردو یکسان است و از فرهنگی برخاسته که زن را فقط با مردهای زندگیش میشناسد و به خودی خود برای زن ارزش قائل نیست.
فیلم عامه پسند سه کاراکتر اصلی دارد. فهیمه میربُد، با بازی فاطمه معتمدآریا، زنی است که در همین شهرضا بزرگ شده ولی بعد از ازدواج به تهران رفته و سالها خانهدار بوده و حالا در آستانه حرکت از میانسالی به پیری متوجه شده همسرش با زن جوانی در ارتباط است و ترجیح داده عزتش را حفظ کند و از این زندگی خارج شود. در شخصیتپردازی و طراحی لباس او ظرافتهایی رعایت شده. فهیمه زن روشنفکری نیست. آدمی است بسیار عامی. پستهای انگیزشی در «اینِستا» مینویسد، دوست ندارد کانالهای سیاسی و تلخ در ماهواره داشته باشد و کمی زودباور است. اهمیت این نکته در آن است که بعدا اشتباهات زیادی از فهیمه در فیلم دیده میشود. رنگ روشن مانتوهای او (اغلب صورتی) از زنان آن شهر کوچک حسابی متمایزش میکند و در عین حال کفشهای کتانی سفید و بزرگش تیپی از زنان دلزندهی بالاشهری به او میدهد. آدم دیگر، افسانه شیرخدایی دختر صمیمیترین دوست درگذشتهی اوست که یاور اصلیاش در پیش بردن کارهاست.
افسانه (با بازی باران کوثری) در شهر نفوذ زیادی دارد و این نفوذ هم احتمالاً به خاطر موقعیت خانوادگی اوست (چیزی که در شهرهای کوچک ارزشی بیش از موفقیت شخصی دارد و فهیمه هم چند باری از آن متنفع میشود) و هم به خاطر موقعیتش به عنوان یک زن قدرتمند و بلد و موفق در کسب و کار. در واقع موفقیت افسانه در شهرنشانمان میدهد که در این جامعه سنتی هم قدرت گرفتن زن غیرممکن نیست اما اگر زنی باشی از جنس افسانه، زبانِ کنار آمدن با مردها و زنهای شهر را بلد باشی، خط قرمزها را درک کنی و در یک کلام از جنس همین جامعه سنتی باشی. باران کوثری در اجرای این نقش یک بار دیگر سراغ تیپسازی رفته که قبلاً هم نشان داده در اجرای زنهای عامی یا جنوب شهری خوب بلد است این تیپ را با کمک گریم و اغراق بسازد. شخصیت سوم عامه پسند میلاد بداغی است که هوتن شکیبا این نقش را بازی میکند. پسری که یوگا کار میکند، حساسیتهای هنری دارد و دائما با لفظ خوشسلیقه او را توصیف میکنند، خیلی زیاد از خودش تعریف میکند و مردم شهر با رفتار او و یوگایی که به دختر و پسرها به صورت مختلط آموزش میدهد مشکل دارند.
رابطهی فهیمه با خانوادهاش صرفا از طریق تلفن برقرار میشود. پسر او هیچوقت به شهرستان نمیآید و تنها از همان راه دور برای آخر و عاقبت کسب و کاری که مادرش به راه انداخته ابراز نگرانی میکند. ما هیچوقت پسر یا شوهر او را نمیبینیم. رابطه فهیمه و افسانه هم جزئیات خوبی دارد و خوب ساخته و پرداخته شده و هم سیر تدریجی آن از تحویل گرفتن خاله در برگشت به شهر زادگاه تا مرحلهی نگرانی و بعد تیره شدن روابط به خوبی طراحی شده است. اشکال عامه پسند اما در ضلع سوم روابط یعنی رابطهی بین فهیمه و میلاد است. کدهای متعددی که برای گرایش جنسی میلاد طرح شده مشخص نیست قرار است چه کمکی به درام کند. اگر میلاد همجنسگراست (که این مساله در جامعه سنتی هم بیشتر توی چشم میزند و هم حساسیتزاست) چرا مردم شهر به رابطه او و فهیمه حساسند و به اصطلاح حرف درمیآورند؟ آیا او از این نزدیکی قصدی برای سواستفاده مالی دارد؟ فهیمه که چیزی جز قرض ندارد. آیا به این خاطر فرار کرده و راه بلاک را انتخاب کرده که متوجه حس عاطفی فهیمه نسبت به خودش شده و به خاطر گرایش جنسیاش نگران شده؟ نمیتوان هم این رابطه را یک رابطه صرفا کاری دانست چون کدهای زیادی از نزدیکی بین این دو داده میشود.
تکلیف کاراکتر میلاد روشن نیست و با توجه به نقش تاثیرگذاری که او در پردههای دوم و سوم درام دارد این مساله به عامه پسند ضربه اساسی زده.
به فهیمه خانه نمیدهند چون مالک با خانه اجاره دادن به زنی تنها بدون هیچ کدام از مردان زندگیش مشکل دارد. مشکلی که تنها با پادرمیانی و نفوذ دختر دوستش حل میشود. بیست و هشت سال بیمهی او با این طلاق به هیچ تبدیل شده. در ادارات موقعیتی متزلزل دارد. مشکلش برای جواز کسب ربط مستقیم به جنسیتش دارد و اینکه تا حالا زنی در این شهر کافه باز نکرده. شراکت با یک پسر جوان برای مردم شهر مسالهساز است. افسانه از او میخواهد حالا که مردم روی او حساسند و طلاق گرفته، لااقل یک کسب آبرومند در پیش بگیرد و… اما شکست خوردن در کار کافهداری به خاطر عدم توانایی او در ارزیابی مشکلات کاسبی و سرمایهی لازم برای این کار و از همه مهمتر نشناختن جامعهی هدفش است. کاری که افسانه به خوبی انجام میدهد و مدلی سنتیتر و کمی چیپ برای آن خانهی سنتی بازسازی شده راه میاندازد و کافه را تبدیل به سفرهخانه و کاپوچینو را تبدیل به قلیان میکند. اما همین نادانی و کمهوشی فهیمه هم ناشی از دورماندنش از فضای بیرون است. این زن عامی بیست وهشت سال در خانه مانده و خانهداری کرده که ارزش آن در قوانین فقط سالی یک میلیون تومان برآورد میشود. این زودباوری و شکست هم ناشی از فرصتی است که از او سالها دریغ شده بود. بنابراین در یک سطح عمیقتر، شکست او در تجارت و نشناختن قواعد کار هم باز ناشی از عرف و سنتی است که او را سالها داخل خانه و بیرون از محیط جامعه نگه داشته و ناتوان باقی گذاشته است. سهیل بیرقی در عامه پسند هم مثل «عرق سرد» فیلمی معترض نسبت به تضییع حقوق زنان ساخته است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نوشته نقد فیلم عامه پسند – قلیان و کاپوچینو اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.