نقد فیلم چاقی – میخورم تا احساس نکنم
راما قویدل بیشتر کارگردان تلویزیون است و چاقی سومین اثر سینمایی اوست. فیلمی که بهمراتب از بقیه آثار قویدل، بهتر و قویتر است و میتواند نوید کوچ موفقیتآمیز یک کارگردان مستقل و دغدغه مند به مدیوم سینما باشد. قویدل با چاقی ایدهای جذاب را برمیگزیند و با جسارت در مسیری مخالف جریان اصلی سینمای ایران گام برمیدارد.
همچنین بخوانید:
جن زیبا – شب نشینی دیوانه ها
روزمرگیهای یک مرد چاق
«چاقی» روایت مردی به نام امیر(علی مصفا) است. امیر یک استودیوی صداگذاری دارد و در کنار همسرش (لادن مستوفی) و دخترش گندم (ستایش محمودی) زندگی آرام و سادهای را میگذراند. تنها دغدغه زندگی امیر شاید همسایه مزاحم است و البته اضافهوزن . امیر سالهاست با رامین (حمید فرخ نژاد) کارگردان مطرح سینما دوستی و همکاری مشترک دارد. آخرین همکاری این دو منجر به آشنایی امیر با زنی به نام شادی (مهسا کرامتی) میشود. رابطهای که در ابتدا پر از نفرت است و کمکم به یک رابطه عاشقانه تبدیل میشود. حضور شادی و این رابطه جدید، امیر را در یک دوراهی قرار میدهد. یکسو خانوادهاش است و سوی دیگر دلش.
همانطور که گفتیم، چاقی ایدهای جذاب و بهروز در دلش دارد. این بار بهجای آنکه شاهد کلنجارهای یک زن میانسال باشیم، با یک مرد در آستانه میانسالی روبرو هستیم. مردی که در ظاهر همهچیز دارد و زندگی آرامش میتواند در چند سکانس اول، بیننده را به حسادت وادارد.
با پیشروی روایت، یکنواختی و تکراری شدن زندگی امیر و بهار آشکار میشود. امیر در یک حباب تنهایی به سر میبرد و بااینکه از اضافهوزنش ناراحت است، اما با خوردن خود را سرگرم میکند. ایده چاقی بکر و قابلستایش است. یک همسر، یک پدر، با همه تعاریف سنتی که از جایگاهش میشود، با همه انتظاراتی که از نقش پدری و همسری میرود، پیش مخاطب عریان میشود و کمبودها و احساس ناامنی را بهجای شمایل قوی و بیخیالی که همیشه از چنین شخصیتی دیدهایم را تصویر میکند. آسیبپذیری ذهنی و عاطفی امیر، اولین نکتهای است که بیننده را جذب میکند و به او نوید یک فیلم متفاوت در سینما را میدهد. مگر چند بار در سینمای ایران، یک مرد، اینچنین فرصت یافته است تا ضعفها و تردیدهایش را به نمایش بگذارد؟
آنسوی ماجرا هم عطش و ولع امیر برای خوردن است. از اینکه دیگران به او بگویند چاق ناراحت میشود.
میداند به خاطر درد زانویش باید وزن کم کند، اما یک بسته شیرینی خامهای میگیرد و از شیرینی فروشی تا خانه تمامش میکند. خوردن تنها همدم تنهایی ناپیدای امیر است. تنها چیزی که باعث میشود فکر نکند، احساس نکند، تنهاییاش را پس بزند و درنهایت در قامت همان مردی که همه انتظار دارند در پیش چشم دیگران ظاهر شود.
یک مرد تنها، یک زن خنثی
از سوی دیگر هم امیر با یکنواختی زندگی زناشویی مواجه است. چاقی بهخوبی نشان میدهد که زندگی مشترک، هرچقدر هم خوب و آرام، هرچقدر هم عاشقانه باشد، باز به مراقبت احتیاج دارد. قویدل نشان میدهد که میانسالی و بحرانهایش چگونه در خانواده شکل میگیرد و در خانواده نادیده گرفته میشود. در مسیر این نگاه، اما چاقی از پرداخت به کاراکتر زن بازمیماند.
بهار را هر بار در خانهاش میبینیم، مشغول انجام وظایفی است که نقش اجتماعیاش برایش تعریف کرده است. غذا میپزد، ظرف میشوید، جارو میکشد و در این میان، مثل یک ربات بیاحساس در مقابل همسرش ظاهر میشود. این غفلت عمداً یا سهواً، بیننده را با یک سؤال جدی روبرو میکند و آن این است که سهم بهار از این یکنواختی چیست؟ اگر او هم مثل امیر به همین راحتی پاسخ کمبودهایش را در عشقی جدید جستجو میکرد، آیا اساساً میتوانست به موضوعی برای یک درام روانشناختی تبدیل شود یا به خاطر گناه نابخشودنیاش به یک کاراکتر منفی و سیاه تبدیل میشد؟
فیلمنامه لاغر
بااینهمه مهمترین ایراد چاقی بهمانند بیشتر تولیدات سینمای ایران به فیلمنامهاش برمیگردد. چاقی فیلمنامهای ضعیف دارد و درام در آن شکل نمیگیرد. چاقی، قصهاش را شروع میکند و بسط میدهد، ایده جذابی به بیننده ارائه میدهد و با بازی خوب بازیگرانش او را همراه میکند. اما در ادامه روایت فقط در عرض گسترده میشود و پیشرفت طولی در قصهگویی بهکندی و کرختی انجام میشود.
در چنین فضایی است که شکلگیری عشق میان شادی و امیر، واقعی و قابلباور از آب درنمیآید. بااینکه امیر پتانسیل این را دارد که به کاراکتری دوستداشتنی برای بیننده تبدیل شود، اما روابط تکبعدی و گاه کاریکاتور گونه فیلم، مانع از هم ذات پنداری مخاطب با او در ادامه داستان میشود.
امیر در ابتدای فیلم، شخصیتی درونگرا، آرام و کمی تلخ به نظر میرسد. او از شادی خوشش نمیآید و نظرش را با صراحت کامل به رامین میگوید. اما در ادامه، به ناگهان، بدون هیچ ما به ازای بصری پاک دلباخته شادی میشود. تلاش قویدل برای اینکه نشان دهد این صدای شادی است که امیر را عاشق میکند هم در تضاد با فضای واقعگرای فیلم قرار دارد و برای مخاطب قابلقبول نیست.
دنیایی پر از صدا
گرچه استفاده قویدل از عنصر صدا در پرورش عشق میان امیر و شادی موفق نیست، اما در باقی روایت برجستهترین و قویترین عنصر دراماتیک فیلم چاقی است. قویدل از قرابت حرفه امیر با صداگذاری استفاده میکند و شخصیت و حال و هوای او را برای بیننده تجسم میکند. درواقع این صداها هستند که دنیای امیر را میسازند. از صدای پیپ کشیدن دکتر، تا صدای سرنگها و حل شدن قرص جوشان در آب، همه افکتهای صوتی هستند که فضای دنیای امیر را میسازند.
این استفاده خلاقانه از افکت صدا، در سکانس پایانی فیلم به اوج میرسد. جایی که امیر از درون در حال متلاشی شدن است، جنگی میان عشق و عقل، تمام هستیاش را دربرگرفته است و صدای میدان جنگ و گلوله و خمپاره که از صداگذاری آخرین فیلم استودیوی امیر ناشی میشود، گوش بیننده را پر میکند. بعد سکوت، سکوت محض و دوباره ادامه جنگ.
در پایان باید گفت، چاقی در ابتدای مسیر فیلمسازی راما قویدل، یک فیلم قابلقبول بهحساب میآید. چاقی نشان میدهد که با فیلمساز خوشذوقی طرف هستیم که هنوز مسیر زیادی برای رشد کردن و کشف کردن در پیش دارد. قویدل، میتواند در کارهای بعدیاش از سایه تلویزیون و درامهای ضعیف و لاغر تلویزیونی خلاص شود و با دغدغههای انسانی و اجتماعی که دارد، جایگاه ویژهای برای خود دستوپا کند.
quote color=”#000000″ bgcolor=”#dd0000″]کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.[/quote]
نوشته نقد فیلم چاقی – میخورم تا احساس نکنم اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.