نقش محمدحسین مهدویان در سینمای نوین ایران
ماجرای نیمروز: رد خون به تازگی وارد شبکههای نمایش خانگی شد. فیلمی که سروصدای زیادی بهپا کرد و البته مخالفان زیادی از همان زمان اکران خود داشت. حالا بعد از ساختن بیشتر از پنج فیلم در سالهای اخیر میتوان کارنامه محمدحسین مهدویان را دقیقتر بررسی کرد. این فیلمها چند ویژگی بارز و مهم دارند که نشان میدهند مهدویان یکی از فیلمسازان خاص سینمای ایران است و این فیلمها نشان میدهند که چطور باوجود حفظ نگاه رسمی و اینکه از دل سیستم بیرون میآیند، اما فیلمساز به دنبال رهیافت خاص خود از دل تاریخ میگردد و با وجود نگاه جانبدارانهاش نهتنها جانب انصاف را کنار نمیگذارد که مهمترین کاری که میکند پرسشگری از تاریخ رسمی انقلاب اسلامی و حوادث ریزودرشتش است.
اهمیت نقش مهدویان در سینمای امروز ایران در اینست که توانسته با زبان فیلمسازی خاص خودش و البته بنا به اعتقاداتی که دارد و در چهارچوب آن فیلم میسازد شکلی از همزیستی مسالمتآمیز را به سالنهای سینما بیاورد. به شکلی که آحاد مردم، با هر طرز فکر و اعتقادی که دارند بتوانند در سالنهای سینما کنار هم بنشینند و باهم فیلم ببینند و برای دو ساعت هم که شده در سالنهای سینما تبدیل به انسانهای پذیراتری شوند و بتوانند همدیگر را با نظرات و باورهای ضدونقیضشان تحمل کنند.
آنکه “بچه حزبالله”ی است از حضور در سالن سینما و در میان شمار زیادی از قشر جوان و روشنفکر یا روشنفکرنما، اصلاحطلب یا مخالف خوان معذب نشود و دختر امروزی و آزادهخواهی از نشستن در کنار راستیهای افراطی یا همان “بچه حزبالله”ایها احساس خطر و ناامنی نکند.
اتفاقی که در بیرون از سالن سینما و در صف همان فیلم هم شاید نیفتد و نگاههای چپ و غرولندهای زیر لبی هم مطابق همیشه تاریخ متناقض چهلساله اخیر، سرجایش باشد؛ اما همین آدمها در سالن سینما ابتدا مجبور به تحمل یکدیگر میشوند و ممکن است از رهگذر فیلم کارگردان جوان و با استعداد سینمای ایران یعنی مهدویان ، به نقطهنظری هرچند کوچک اما مشترک برسند، باهم همراه و همدل در پیروزی قهرمان یا واکاوی سؤالات جدی درباره تاریخ انقلاب اسلامی، شوند و در حین خروج از سالن کمی کمتر از هم عاصی و آزردهخاطر باشند.
اهمیت نقش مهدویان از این حیث در این لحظه پیچیده از تاریخ انقلاب اسلامی حتی بیشازپیش هم شده است. امروز فیلمهای او نهتنها آثار سینمایی شاخصی، با لحن و بیان خاص خود و استایل منحصربهفرد فیلمساز هستند که از حیثی که نقل آن رفت، اهمیتی جامعهشناسانه هم پیدا میکنند. مهدویان، کارگردانی که فیلمهایش نشان میدهد خودش هم مجموعهای از سؤال و تناقض حول «وضعیت فعلی» سیستم و آنچه بر سر انقلاب اسلامی و جمهوری دوم رفته، است به همراه فیلمهایش در نقطهای از سینمای ایران ایستاده که درست مرز میان ولایتمداری و اپوزسیون، تائید و نفی و طرفداری و انتقاد است.
نگاه روشن، دقیق و البته دانش او در مورد تاریخ معاصر انقلاب، فیلمهای او را در نقطهای قرار میدهند که کوچکترین مرز مشترک میان این تناقضات تاریخی را به میان مردم بکشاند. میان رسمیت بخشیدن به سازوکار امنیتی سیستم و زبان اعتراضی و پرسشگری از همان سیستم و آدمهایش.
فیلمسازی روی تکه یخ شناور در دریا
اینست که بعد از تماشای ماجرای نیمروز آنها که سراپا بهاصطلاح ذوب در نظام هستند و آنها که سال شصت و برخورد با منافقین یا مجاهدین خلق را بیرحمانه میخوانند، از هر دو جناح و باور با قهرمانهای فیلم همراه میشوند. نکته جالبتوجه ماجرای نیمروز اما تازه آنجا آغاز میشود که فیلم تمام شده و هر گروه در حالی به خانههای خود بازمیگردند که انبوهی سؤال از باورهای خودشان و جبهه مخالفشان ذهنشان را به خود مشغول کرده است. ماجرای نیمروز شرح تلاشها و مبارزات یک گروه اطلاعاتی متشکل از چند جوان منطقی، احساساتی، متعهد و یا دو آتشه است که هرکدام به سبک خودشان دارند همه زورشان را میزنند تا کشور را در کوران جنگ تحمیلی و جنگ داخلی با منافقان سرپا نگهدارند. کسانی که همانقدر که میتوانند سرسختانه شکارچی دشمن باشند، در انتها عملیات طاقتفرسا میتوانند مانند چند پسربچه شیطان سرگرم بازی با کودک همین دشمن شوند و کارگردان جوان و خوش آتیهای که انگار به سیاق شهید آوینی دوربینش را زیر بغلش زده تا راوی مستند گونه روزهای پرتنش و وحشت مرگ و نابودی بر پرده سینما باشد، همانقدر وفادار به تاریخ رسمی که همدل و هم مسیر با مردم و در کنار هم قرار دادن این دو عبارت در یک فیلم همان چیزی است که مهدویان را فرای تکنیک فیلمسازی، بدل به کارگردانی خاص میکند.
لاتاری در ادامه این مسیر، بهترین فیلم مهدویان نیست اما از منظر اجتماعی مهم است. اینکه مهدویان در میانه ایستاده هیچ به معنای میانهروی از جنس دولت اعتدال و امید که امروز بر سرکار است، نیست. او با تغذیه کردن از هر دو سویه مثبت و منفی تاریخ انقلاب اسلامی، با نمایش بیطرفانهای از تناقضات امروز نظام و آدمهایش (از افراطی راستگرایی مانند موسی گرفته تا دختر امروزی و هدفن به گوشی مانند نوشین) راه را بر دیالوگ میان سردمداران این تناقضات در سینما میگشاید یا بهعبارتیدیگر مردم را بیپرده و واسطه در برابر تناقضات درونی خودشان با نظام حاکم، غربگرایی، علاقه و توجه به مدرنیته و روحیه اعتراضی و حقخواهی (که حلولش در زیست ایران معاصر، ثمره و نتیجه مستقیم انقلاب اسلامی است) مینشاند. تماشاگر لاتاری که رسانههای غربی مغزش را از تروریسم و آزادیهای توخالی به سبک سازمان ملل یا حقوق بشر پر کرده است و رسانههای داخلی عموماً دروغ تحویلش دادهاند، او که اگر از نسل انقلاب باشد برای احقاق حقوق مستضعفان به پا خواسته است (یا اگر نسل بعد از انقلاب باشد از انقلاب مداوم همین را شنیده) و امروز میبیند که چطور فساد درونی دامن مستضعفین و مظلومان را (چه اقتصادی، جه سیاسی یا اجتماعی) گرفته و خود را در لوای اختلاسهای میلیاردی یا ضوابط و حقخوریها بروز داده است، از تماشای لاتاری گیج میشود و نمیداند تکلیفش با فیلم چیست.
قهرمانی را که از ابتدای فیلم با او همراه شده آیا باید در این ترور جانانه هم همراهی کند؟ پس صلحطلبی بیریشه و دروغین غربیها را چه کند؟ یا ناموسپرستی سنتی اسلامی و نژادپرستی اصیل ایرانی علیه عربها را؟ لاتاری همه این تناقضات و دغدغههای شخصی را که همواره سعی میکنیم در درونمان سرکوبشان کنیم جلوی چشممان میآورد و ما را مجبور بهمواجهه با آنها میکند و خب این برای نظم حاکم و ساکن معلوم است که بسیار خطرناک است و با سانسور مواجه میشود. (پیش از آنکه سیستم و جشنوارهاش بخواهند سانسور کنند و با بایکوت کامل فیلم به عوامل سازندهاش دهنکجی کنند، خود جامعه که در سالن سینما برای موسی سوت و کف میزند و با بیرون آمدن از سالن اخ و تف میاندازد به چهره بدی که فیلم از ایرانیان به تصویر کشیده، اولین قدم را در سانسور ناخواسته اثر برمیدارد.)
بایکوت صدایی شبیه به شبهات ذهن عامه
در این میان اما همه بدوبیراهها از هر دو سو نثار مهدویان میشود. او نفوذی و وابسته خوانده میشود درحالیکه سیستم بیش از هر چیزی از شیوع فیلم و روحیه قهرمانش میترسد. عدهای حتی حاضر نمیشوند فیلمش را ببینند چون او از تاریخ انقلاب حرف میزند. از سوی دیگر افراد وابسته او را مزدور میخوانند که از مسلمان افراطیاش یک تروریست یا چهرهای شبیه به داعش میسازد و طبق آخرین توییت تهیهکننده پیش از جشنواره به عوامل فیلم میگویند که فیلم بایکوت کامل خواهد شد. مهدویان و فیلمهایش به همه این تناقضات درونی ما مجال بروز میدهند و این برای محافظهکاران از هر جبهه و جناحی نامنتظر، غیرقابلتحمل و خطرناک است.
هرچند که لاتاری در لحظاتی از خودش شعارزده میشود و به حرافی میافتد اما آنچه مردم را چنین با فیلم همراه میکند همین ذات “مووی” بودن فیلم و گیرایی سینماییاش است که در زیربنایش با باورهای تماشاگر دستوپنجه نرم میکند. لاتاری نهتنها موفق میشود یک قیصر نوپا، راستکار جهان متلاطم و پرتناقض امروز بسازد که در سالنهای سینما، مردم را هم همانطور با قهرمانش همراه میکند و در این انتقام شریک میسازد که مانند تماشای «قیصر» با سوت و کف موسی را حمایت کنند و بعد از تماشای فیلم هم عذاب وجدان قتل رادیکال انتهای فیلم را بر دوش بکشند.
آیا لاتاری فیلمی است که مورد تائید نظام و سیستم و آرامش نسبی کنونی باشد؟ آیا محصول ویژه جشنوارهای محافظهکار چون فجر است؟ آیا منتقدینی که با همین فرهنگ خودسانسوری و محافظهکاری در این سینما کار میکنند قرار است فیلم را دوست داشته باشند؟ پاسخ همه این سؤالات منفی ست. مهدویان برای سینما و آحاد مردم فیلم میسازد.
محمدرضا فروتن، عضو هیئتداوران جشنواره آن سال در برنامه هفت گفت به لاتاری توجه نکردهاند زیرا پروبال دادن به آن باعث میشده که آن قتل و قانونشکنی دوبار اتفاق بیفتد؛ اما سر لاتاری را بریدند و عین خیالشان هم نبود که این خود قتل عمد فرهنگی محسوب میشود و نقض صریح آزادی بیان! مهدویان نه فیلمساز نظام (هرچند که جمهوری اسلامی بسیار دوست دارد او را تبدیل به سوپراستار خود کند، چیزی که در این چهل سال کم داشته)، نه تریبون اپوزسیونها و جریانات و بازیهای سیاسی است.
از مجرای سینما، او فیلمساز مردم و صدای سرکوبشده سؤالات و شبهات فکری دسته پرجمعیتی از آنها نسبت به تاریخشان است. خصوصاً نسل جوانتری که انقلاب اسلامی را به چشم ندیده و بار سنگینتری از تناقضات را با خود به دوش میکشد.
در زمان جشنواره لاتاری معروف شد به فیلمی «فاشیستی». بسیاری این اصطلاح را برای توصیف فیلم استفاده کردند. هرچند فیلمی که در درون خود تناقضهای متعدد را پرورش و به هرکدامشان مجال بروز میدهد به فاشیسم ارتباطی ندارد؛ اما اینکه سیاستگذاری مهمترین رخداد سینمایی سال بر همسانسازی عمومی فیلمها باشد، بر جریانی کنترلشده که سؤالی نسازد و خطر نکند، این فاشیستی است. اینکه سینمای ایران را تبدیل به کبریت بیخطری کنیم با آثاری متوسط و معمولی این دقیقاً خود فاشیسمی است که آن را به لاتاری نسبت میدهند.
دو فیلم متاخر: پر تناقضتر و رساتر
اوضاع برای ماجرای نیمروز۲: رد خون هم در اکران عمومی بهتر نشد و همان حواشی بر سر فیلم و سازندهاش هجوم آورد. سری دوم ماجرای نیمروز حتی پیش از ساخت و با شنیدن نام عملیات مرصاد حاشیه برمیانگیخت و بدبینی؛ که قرار است باز فیلمی پروپاگاندا و شعاری و یک سویه را به خورد تماشاگر بدهد و این بیش از هروقت دیگری نگاهها را به ماجرای نیمروز۲: رد خون بدبین میکرد.
محمد حسین مهدویان اما فیلمی ساخته که شبیه به یک بچه بیسرپرست، هیچکس مسئولیتش را قبول و تواضع انسانیاش را تحمل نخواهد کرد و با پیشفرضهای اجتماعی و سیاسی که از شکاف و دوپارگی جامعه در ذهن او تهنشین شده است، منکرش خواهد شد. به قول معروف فیلم هم از اینوریها خواهد خورد هم از آنوریها، هم از چپ و هم از راست، از اصلاح طلب و اصولگرا چه درون گفتمانی و چه در گفتمان خارج از سیستم!«بچه حزباللهی» ها فیلم را میکوبند و معتقدند از راه بهدر شده و «کثیف» است، ضدها آنرا پروپاگاندا و «کثافت» میخوانند و فیلم را این وسط فدا میکنند. البته که مهدویان کماکان سعی میکند جایی این وسط، در میان همه تناقضات پای عقیده و برداشت شخصی خودش بماند و این در روزهای سیاست زده و آشفته کنونی، غیرقابل تحملترین چیز ممکن است.
مهمترین نکته فیلم که ماجرای نیمروز۲: رد خون را از ماجرای نیمروز جدا میکند و بیش از همه به این شبههها دامن میزند، روایت دوگانه آن است. برخلاف هر فیلم دیگری در تاریخ چهل ساله، در ماجرای نیمروز۲: رد خون با اعضای سازمانی طرف هستیم که داستان خودشان را دارند و کاراکترهایی هستند فراتر از تیپ و انسانهایی خاکستری. همیشه مگر مجاهدین جز یکسری انسان بیرحم و یا بعضا احمق به تصویر کشیده شده بودند؟ در رد خون اما مجاهدین شبیه به انسانهای واقعی هستند. استفاده از دو قهرمان زن در طرف آنها حتی باعث ایجاد حس سمپاتیک بیش از اندازهای میان مجاهدین و تماشاگران میشود. آنها همانقدر قهرمانانه پای عقایدشان ایستادهاند که همه رزمندههای جبهه ایران، همانطور در میدان جنگ نمازشان را میگزارند که رزمندگان اسلام، مهدویان حواسش هست که وقت کشتار جمعی میکنند فقط مردانی با ظاهر نظامی و بسیجی یا به تعبیر منافقین مزدور را بکشند و کودک و بچهای در میانشان نباشد تا از آن بعد غیرانسانی و هیولا مابانهای که به منافقین همیشه بستهاند، آشنایی زدایی کند. (یکی از مشکلات جدی بچه حرب اللهیها هم دقیقا با این خوب نشان دادن مجاهدین و مقبولیت بخشیدن به آنان است.)
این فیلمی است که به شکافها و دوپارگیهای عقیدتی مجال بروز میدهد.در راستای همین گستره فراخ است اصلا که فیلم درباره عملیات مرصاد یا فروغ جاویدان نیست؛ درباره انسانها و بزنگاههای عاطفیشان است. آنجا که باید میان عزیز/معشوقه و عقایدشان دست به انتخابهای دشوار و پیمودن مسیرهای صعبالعبور بزنند.
اما درخت گردو هم کم دردسرساز نبود. اینبار محمدحسین مهدویان به ضد جنگ بودن و دستکم گرفتن دفاع مقدس محکوم شد. آن هم بابت ساخت فیلمی که حکم «فهرست شیندلر» قوم کرد را دارد.
جنگ هیچگاه تا این اندازه دهشتناک نبوده و این درحالیاست که ما از جبهههای نبرد هیچ تصویری نمیبینیم و تنها با حوادث بعد از یک بمباران شیمیایی طرف هستیم. بمباران شیمیایی مردم نه سربازان یا هرکسی که اسلحه در دست گرفته است. این بهخوبی بر این نکته تاکید میکند که قربانی نهایی جنگ، تنها مردم هستند. این مردم هستند که از دست میروند و از دست میدهند، فارغ از سیاست یا هرچیز دیگری که به قدرت و قدرتمندان مربوط شود. یک فیلم تراژیک در سینمای ایران ساخته شده که احتمالا بعد از تماشا تا مدتها صحنههای دردناکش از یاد تماشاگران نخواهد رفت و بعید میدانم کسی بهراحتی بتواند خود فیلم را بیشتر از یکبار ببیند. اما بگذارید صحبت بیشتر را به موقع اکران فیلم واگذاریم.
هرچند مهدویان میگوید فیلمش ملی است اما این را بدین دلیل میگوید که اصولگرایان او را متهم به طرفداری از کردها نکنند و مخالفان هم مدعی نشوند او کردها را مصادره بهمطلوب کرده است. حقیقت اما اینجاست که درخت گردو یک فیلم قومی است نه ملی. به ظاهر تفرقهآمیز این گزاره بها ندهید و نگذارید ذهنتان را منحرف کند، صحبت از یک تاریخ بیکس و بیسرزمین است. از مردهایی درست مانند قدیر که صدایشان هرگز به گوش نرسیده است. کردهایی که در این سرزمین سیمخاردار دورش بودهاند و این خود یکی از دردناکترین و بغرنجترین داستانهای تاریخ غرب آسیا است.
مهدویان همه بد و بیراهها را در این سالها بهجان خریده تا علیه نگاه یک سویه موافق یا مخالف به تاریخ معاصر ایران و انقلاب چهل ساله بشورد و بتواند تصویری چند بعدی از تاریخ معاصر ارائه کند. باید ببینیم تا چند فیلم دیگر زیر هجوم نگاهها و کوبیده شدنها دوام میآورد و روند خاصش را پیش میگیرد و شبیه به همه فیلمسازهای مطلقگرا و یکجانبه اپوزسیون یا حکومتی نخواهد شد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نوشته نقش محمدحسین مهدویان در سینمای نوین ایران اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.