حکایت دریا – امواج سرگردان و آسمان سرخ
بهمن فرمانآرا در حکایت دریا Tale of the Sea همان فیلمسازی است که همیشه میشناختیم. با همان اعتراضات و انتقادات همیشگی و دغدغههایی که بیشتر فیلمهای پیشین او را هم در بر میگیرد.
حکایت دریا آخرین فیلم بهمن فرمانآراست. کارگردانی که در دوران چهار ساله دوم ریاست جمهوری محمود احمدینژاد با اسلوب خاص خودش، به نشانه اعتراض به تیم فرهنگی رئیس جمهور وقت فیلمی نساخت، سیمرغهایش را به دفتر جشنواره فجر پس فرستاد و خانهنشین شد تا در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی، بعد از مدتی فاصه گرفتن از فیلمسازی، در ابتدا «مردی برای تمام فصول» را در تالار وحدت روی صحنه ببرد و سپس دو فیلم دلم میخواد و حکایت دریا را بسازد.
دلم میخواد در میان فیلمهای بهمن فرمانآرا اثری تک افتاده است که چندان ربطی به فضای ذهنی آشنای خود فرمانآرا و همچنین شمایل باقی کارنامه او نداشت، هرچند جدا از آنها هم نبود. دلم میخواد همه سعیش بر این بود که مواجههای تازه و متفاوت با جامعه غرق در مشکل و اندوه ایران داشته باشد. فرمانآرا در میان خیل عظیم فیلمهای بدحال آن روزها، اینبار یک کمدی شنگول ساخته بود تا نظم اندوهگین پردههای سینما را بشکند. هرچند منتقدان انتظار چنین فیلمی را از کارگردانی که در تمام مدت فعالیتش یک «روشنفکر» بهحساب میآمده نداشتند و در منفی نوشتن و انتقاد از فیلم کم نگذاشتند، اما آمار فروش دلم میخواد نشان از همراهی مردم داشت.
همچنین بخوانید:
حکایت دریا – روشنفکران را فراموش نکنید
دلم میخواد هرچند فیلم خوبی نبود اما همین رویکرد متفاوتش در مواجهه با مخاطب و تلاش برای زنده کردن نوعی احساس سرخوشی لحظهای و بیدلیل در او، جالب بهنظر میرسید. اما بسیاری از منتقدان در حملههای خود به فیلم همین روحیه سرخوشانه و شادی بیمورد فیلم را مورد حمله قرار دادند. نظرشان این بود که وقتی جامعه دارد با سختیهایی جدی و کلی مشکل و معضل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دست و پنجه نرم میکند، اصلا معنی ندارد یک فیلمساز جدی سراغ ساخت فیلمی طناز و سرگرمکننده برود. حالا بعد از نمایش آنلاین حکایت دریا همان منتقدان فیلم را آماج حملات خود قرار دادهاند که چرا انقدر منفی و سیاه و ناامیدانه است. از عبوس بودن فیلم غر میزنند و مدام در سانههای مختلف خود اظهار میکنند که «این روشنفکرها» همش فیلمهای افسرده حال و عنق میسازند و خودشان را از مردم جدا میپندارند.
مرگ و مرد روشنفکر
خب نه گیردادن به سرخوشی دلم میخواد منطقی است، نه انتظار اینکه فیلمی مانند حکایت دریا کمتر از چیزی که کنون میبینیم، بدحال و دلسرد باشد. حکایت دریا همانطور که در شروع یادداشت ذکر شد، فیلم همان کارگردان مالوف و آشنای سالهای دور است که از وقتی که بعد از انقلاب به ایران بازگشت و فیلم ساخت، حول و حوش همین مضامین و دغدغهها میگشت و آدم ها و شخصیتهایی از همین جنس را می پروراند. در مهمترین فیلمهای فرمانآرا در چهل سال گذشته یعنی بوی کافور، عطر یاس، خانهای روی آب و یه بوس کوچولو هم با همان چیزی روبهرو هستیم که در حکایت دریا مورد تاکید فیلمساز و بنای داستانش است: مرگ و مرد روشنفکر.
حکایت دریا در کنار بوی کافور، عطر یاس فیلمهای شخصیتر فرمانآرا در مسیر فیلمسازیاش محسوب میشوند. در بوی کافور، عطر یاس داستان قهرمان، بازنمایی وضعیت شخصی فیلمساز در رجعت به وطن و تلاش دوباره برای فیلم ساختن بود و حالا حکایت دریا هم یک حدیث نفس است، حتی شخصیتر از فیلم دیگر. فرمانآرا در آستانه هشتاد سالگی، بیپیرایهتر از هروقت دیگری با مرگ سر و کله میزند و آنطور که از فیلم برمیآید، برخوردی نزدیکتر و ملموستر از همیشه با مرگ و تاثیری که بر خلق هنر میگذارد، دارد.
«مرگ» بزرگترین دغدغه شخصی فیلمساز در تمام آثارش بوده و در حکایت دریا فرمانآرا که خودش نقش قهرمان فیلم را بازی میکند، انگار دارد در نتیجه ساخت داستان طاهر و اجرای آن جلوی دوربین به نوعی کاتارسیس یا همزیستی با مرگ میرسد.
این مهمترین نکتهای است که برای درک و نزدیک شدن به حکایت دریا لازم دارید. طاهر نویسندهای که از دنیا و مناسباتش بریده و چندسالی است که در یک تیمارستان روانی زندگی میکند، قرار است به خانهاش برگردد. درحالیکه به گفته دکترش در آستانه اسکیزوفرنی است و همانطور که در اولین پلانهای فیلم نمایان میشود، ذهنش پر از کابوس است.
آخرین فرصت برای رجعت به گذشته
طاهر به زندگی برمیگردد اما فیلم، طاهر را جایی در میان واقعیت زندگی و کابوسهای مغشوش کهنسالی و وحشت مرگ معلق نگه میدارد. جایی که نوشتن و خلق هنر هم دیگر سخت میشود و ناممکن بهنظر میرسد. بازگشت او از تیمارستان به خانه به مثابه آخرین رجعت به گذشته است. انگار قرار است در آخرین سالهای زندگیاش، یکبار دیگر پیش از آنکه دچار اضمحلال ذهنی و زوال عقل شود، گذشته و وقایعی را که بر او رفته مرور کند.
همانطور که همه شخصیتهای فرعی فیلم بهجز طاهر در آمد و شد هستند، میآیند و میروند و هیچکدام نمیمانند، فیلم حکایت دریا هم میخواهد از سالهای پیری چنین تصویری پیش روی تماشاگر بسازد: زندگی در آمد و شدهای پایانیاش.
آدمها با خاطراتشان میآیند و میروند درحالیکه فیلم با ایستادن در مرز میان کابوس و واقعیت، هرگز مشخص نمیکند که هرکدام از این ادمها به جز همسر طاهر تا چه اندازه واقعی هستند و تاچه اندازه برآمده از ذهنی اسکیزوئیک و این ابهام جالبترین ویژگی حکایت دریا است.
طاهر با بازی خود فرمان آرا هم خوب از آب درآمده. بامزگی پیرانه خاص خود را دارد و اجرای شخص فیلمساز باعث شده فضای ذهنی مورد نظر او نمود بیشتری بیابد و شخصیت طاهر در نظر تماشاگر باورپذیرتر بهنظر برسد. کاراکتری که مدل اعتراضش به بزرگداشت گرفتن برای هنرمندان یا مراسم رونمایی از کتاب و غرغرهای اجتماعی سیاسیاش، یاداور واکنشهای خود فرمانآراست و مثلا الله اکبر گفتنش وقتی میفهمد همه این سالها فرزندی نامشروع داشته، نشانگر پیچیدگی های زیست توامان با التقاط خود فیلمساز.
حکایت پیرمرد
حکایت دریا شبیه به بسیاری از آثار دیگر این سالها اسیر بدبینی، کج فهمی و موج ناروایی از حملات تند قرار گرفته درحالیکه انقدرها هم فیلم بدی نیست. به هرحال کارش را میکند، اتمسفری را که از سالهای پایانی و اغتشاش ذهنی پیری مدنظر دارد، میسازد و در نهایت با بازگرداندن طاهر به تیمارستان (میتوان حتی اینطور برداشت کرد که همهچیز از ابتدا یک کابوس بوده و طاهر هرگز از تیمارستان بیرون نرفته، دست تماشاگر تا اندازه زیادی باز است.) روایتش را به سرانجام میرساند.
اما حکایت دریا فیلم خوبی هم نیست. هرچند سروشکل دارد، اتمسفر میسازد و خصوصا فیلمبرداری فرشاد محمدی نظرگیر است و موسیقی دیمان یزدانیان مسحورکننده، اما پر از اغراقهای اضافی و بیخودی است. پر از شعارهای پرطمطراق و دم دستی که فاز انتقادیشان بر کارکرد روایی آنها میچربد و همین باعث میشود از روایت بیرون بزنند و به تکهای جدا افتاده بمانند که به زور به ساختار اصلی روایت وصله پینه شدهاند، مثل تیر خوردن امیر شاگرد طاهر در فصل پایانی فیلم. دیالوگهای شعارزده بهویژه در نیمه اول فیلم بسیار است و حتی در بعضی از مواقع تماشاگر را عصبانی هم میکند.
حکایت دریا بههرحال برای طرفداران فیلمهای فرمانآرا و کسانی که دغدغهها و شکل فیلمسازی او را دوست دارند، می تواند جالب باشد و برای کسانی هم که اساسا با سینمای فرمانآرا میانه خوبی ندارند، تجربه کسل یا عصبانیکنندهای محسوب نمیشود، هرچند از تماشایش لذت هم نمیبرند.
امتیاز: ۵ از ۱۰
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نوشته حکایت دریا – امواج سرگردان و آسمان سرخ اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.