هفت و نیم – اندوه بی پایان عصر جمعه
نوید و جمشید محمودی سازندگان فیلم هفت و نیم از معدود فیلمسازان ایرانی هستند که به سینمای مهاجرت میپردازند. نگاه آنها، دسته اول و بر خواسته از تجربه خودشان از زندگی در ایران هست و همین موضوع ارتباط پذیری مخاطب با آثارشان را بیشتر میکند.
برادران محمودی در سالهای اخیر از چهرههای مهم و فعال سینما و تلویزیون ایران بودهاند. کارشان را با چند مترمکعب عشق آغاز کردند و حالا هم مردن در آب مطهر را در انتظار نمایش دارند. همچنین حضوری جدی در تلویزیون داشتهاند با سریالهای سایهبان و دلدار، مدیوم بزرگتری از مخاطبان را هم تجربه کردهاند.
سینمای برادران محمودی، آرام است و درعینحال دغدغهمند. واکنش اجتماعی سالها زندگی در جامعهای غریبه و نگاه میزبانان، فرهنگ سنتی و مردسالارانه قوم افغان و دردهای همزیستی در جامعهای که با سرعت در حال حرکت است، موضوعات اصلی سینمای برادران محمودی را تشکیل میدهد. برادران محمودی با چند مترمکعب عشق و رفتن مشخصاً روی مسائل مهاجران ایرانی تأکید میکنند و در شکستن همزمان بیست استخوان، از رهگذر قصه مهاجری افغان به درگیری درونی انسان میپردازند.
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی فیلم بی وزنی – عروس بی داماد
هفت زن و هفت قصه
هفت و نیم هم در فضای داستانی آشنای برادران محمودی جای میگیرد. هفت و نیم با هفت کاراکتر، در هفت روایت، زنان و بحرانهایی که در مقابله بازندگی زناشویی با آن مواجه هستند را به تصویر میکشد.
هفت و نیم در هفت اپیزود، هفتدختر را نشان میدهد که شب جمعه مراسم عروسیشان برگزار میشود. برخی از ازدواجشان راضی هستند و برخی بهاجبار تن به زندگی زناشویی میدهند. اما نقطه مشترک همه روایتها، غلبه فرهنگ مردسالارانه و خشونت پنهانی است که چنین فرهنگی بر زنان روا میدارد.
برادران محمودی با اصرار بر اینکه شخصیتهایشان را از میان افغانها انتخاب کنند، سعی میکنند انتقاداتشان را به جامعه خود محدود کنند و سنتهای قدیمی خود را به باد نقد بکشند. بااینحال، هفت و نیم و قصه زنانی که قربانی سنتها و نگاههای زنستیزانه به هویت و شخصیتشان میشود را به قصهای ورای مرزهای افغانستان تبدیل میکند. زنان هفت و نیم، میتوانند از هرجایی باشند، آنچه آنها را به هم پیوند میدهد، استیصال و ناتوانیشان در باز پس گرفتن حقی است که جامعه مردسالارانه سالها از آنها دریغ داشته است.
از تابوی بکارت تا کودک همسری
چند اپیزود اول هفت و نیم به تابوی بکارت میپردازد. از همین حیث، نوید محمودی، کارگردان و نویسنده اثر، تلاش بیوقفه زنان را برای به دست آوردن رضایت و خوشحالی مردان را نشان میدهد. بهعلاوه، هفت و نیم بهجای آنکه مردان را در مقابل زنان قرار دهد، به رویارویی زنان میپردازد. این زنان هستند که با پایبندی به سنتهای قدیمیشان، سعی در انتقال این فرهنگ مسموم به نسلهای بعد دارند. در این میان، مردان همچون جامعه، در مقابل این پیکار نابرابر منفعلانه ظاهر میشوند و دائم از آبرو و حیثیت حرف میزنند.
در اپیزود دیگری، هفت و نیم مشکل مدارک هویتی که افغانها با آن روبرو هستند را دستآویز میکند تا نشان دهد که چگونه محروم بودن از چنین حق سادهای، بحرانهای بزرگی را به وجود میآورد و چگونه زیر گوشمان، زنان و دختران افغان بیرحمانه قربانی میشوند.
در اپیزود دیگر، مسئله هویت جنسی مطرح میشود. تلاش دختر جوانی که سعی دارد به پدر و مادر سنتیاش بفهماند که ترنس است و ازدواج برای او چقدر دشوار است، او را در مقابل پدرش قرار میدهد. حلقه مشترک تمام روایتها هم فقر فرهنگی و سکوت جامعه در مقابل چنین اتفاقاتی است.
درنهایت، هفت و نیم آخرین روایتش را با معضل کودک همسری به نمایش میگذارد. گرچه شخصیت قربانی این کودک همسری دختر افغانی است که پدرش در قمار او را باخته است، اما میدانیم که کودک همسری در جامعه امروزی ایران محدود به افغانها نیست. درواقع نبود سازوکاری مناسب است که چنین معضلاتی را پدید میآورد.
سکانس نهایی، شب جمعه است. عروسها بالباس عروسی و چشمانی پر از نگرانی راهی مرحله بعدی زندگی خود میشوند و در تاریکی شب گم میشوند. دختران قصه هفت و نیم نه مبارزهشان تمامشده است و نه دردهایشان.
هفت و نیم روایتی به شکل پلان سکانس
برادران محمودی در هفت و نیم قصهشان را بهصورت پلان سکانس عرضه میکنند. در هر اپیزود، یک پلان سکانس، با رویارویی دو یا چند کاراکتر، سرگذشتی از شخصیتها ارائه میدهد و در همین پلان، قصه شروع میشود، بسط پیدا میکند و با پایانی که درخور روایت است به انتها میرسد.
این شگرد به هفت و نیم این امکان را میدهد که رابطه عاطفی بیننده باشخصیتهایش قطع نشود. در طول هر روایت، عدم استفاده از کات، قصهگویی منسجمی انجام میدهد و بیننده یکسره به میان درام میرود. درعینحال، بعد از هر اپیزود و قطع روایت قبلی، برای شروع و وارد شدن به روایت بعدی، بانام کاراکتر به بیننده تلنگری وارد میشود. بدین ترتیب، بیننده میان دو روایت، از فضای داستانی خارج میشود و در هر حالی که به فاصلهای منطقی از کاراکترها و قصهشان رسیده است، میتواند روایت را تحلیل کند و بهعنوان عنصری روایی در پایانبندی هر روایت ایفای نقش کند.
بهعلاوه برادران محمودی با دوربین روی دست به سراغ کاراکترهایشان میروند. دوربین آنها را تعقیب میکند، زندگی روزمره در پسزمینه قاب جاری است و دوربین با تمرکز روی شخصیت اصلی که در هر روایت یک زن است، تصویری واقعی به بیننده ارائه میدهد. تصویری که با عدم ثباتش، وضعیت بحرانی کاراکترها را به نمایش میگذارد و با نماهای مدیوم شات و کلوزآپ در مقابل لانگشاتها، تنهایی و فروپاشی درونی کاراکترهایش در میان جامعهای بیتفاوت را آشکار میکند.
در پایان
هفت و نیم ایده جذابی دارد و مثل همیشه دغدغه برادران محمودی را نسبت به جامعه افغان نشان میدهد. مرکزیت زنان در این روایت، گوشهای از رنج پنهان نیمی از جامعهای را نشان میدهد که میان سنت و مدرنیته سردرگم است و زنان قربانی اصلی این سردرگمی هستند.
بااینحال، روایتهای آن بهمانند ایدههایی میمانند که به روایت نرسیدهاند. ناپخته و خام هستند و انسجامی ندارند. ساختار اپیزودی هفت و نیم با مشکلات اساسی روبرو است و صرف مشکلات مشترک کاراکترها، این شخصیتها هیچ جا به هم گره نمیخورند.
اما مهمترین اشکال هفت و نیم استفادهاش از بازیگران ایرانی برای ایفای نقشهای افغان است. اگر برادران محمودی با صبر و حوصله بیشتر و بهجای تکیهبر ستارههای نامآشنای ایرانی، به سراغ جوانان افغانی میرفتند که میتوانستند با گویش درست، بار عاطفی بهجایی به بیننده منتقل کنند، قطعاً هفت و نیم میتوانست در ارتباط با مخاطب بهتر عمل کند. همانطور که اصرار بر افغان بودن همه کاراکترها هم جهان داستانی اثر را محدود میکند و میشد قصه چند دختر را خارج از فرهنگ و سنت افغان به تصویر کشید.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نوشته هفت و نیم – اندوه بی پایان عصر جمعه اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.