اخبار کسب و کار

نقد فیلم «چراغ‌های ناتمام»: در‌ باب شعارزدگی

خطر لو رفتن داستان
«چراغ‌های ناتمام» فیلم اولی دیگری است که در جشنواره سی و پنجم فیلم فجر در بخش سودای سیمرغ به رقابت می‌پردازد. قرار نیست هر فیلم اولی از راه رسید موفق باشد و همه را انگشت‌به‌دهان بگذارد. وقتی چند فیلم اولی در طی دو سال اخیر درخشیده‌اند و تبدیل به پدیده‌های جشنواره شده‌اند، باید هم انتظار داشت هرکسی از راه رسید دست به دوربین شود و شانس خود را امتحان کند دیگر چه برسد به سینمایی‌ها که خودشان دستی بر آتش دارند و بهتر از هرکسی می‌توانند با پیاده کردن اصول اولیه سینمایی فیلم‌سازی کنند.

مصطفی سلطانی یکی از این سینمایی‌هاست که علیرغم دانش و تجربه خوبی که در سینما دارد فیلمش یک شکست کامل است. ارائه خلاصه‌ای از داستان «چراغ‌های ناتمام» کار مشکلی است، زیرا فیلم دچار چنان اغتشاش و پراکندگی است که جمع‌کردنش در یک یا دو خطر غیرممکن است. موضوع وقتی جالب می‌شود که تعداد کم کاراکتر و لوکیشن را هم در فیلم «چراغ‌های ناتمام» در نظر بگیریم. درواقع سلطانی یک کار بسیار سخت انجام داده است و آن از دست دادن وحدت و انسجام در فرم و روایت در یک فیلم نوددقیقه‌ای با دو کاراکتر اصلی است. مصطفی سلطانی که بیشتر تجربه اجرای طرح و برنامه‌ریزی در کارنامه‌اش دارد برای اولین تجربه فیلم‌سازی به سراغ موضوعی متأثر از جنگ تحمیلی رفته است. درواقع شاید بستر جنگ تنها عنصر ثابت و قابل‌بررسی فیلم «چراغ‌های ناتمام» است. سلطانی در این فیلم به سراغ نویسنده‌ای رفته که برای پایبند ماندن به اخلاقیات و ارزش‌هایی که به آن‌ها معتقد است حاضر است از همه‌چیز بگذرد.
کاراکتری که از هر لحاظ لنگ می‌زند و کمبودهایش را به رخ می‌کشد. جلال با بازی نه‌چندان موفق مجید صالحی هم شعارزده است، هم غیرمنطقی و هم کلیشه‌ای. اما آزاردهنده‌ترین بعد کاراکتر جلال، متناقض بودن آن است. جلال قرار است یک انسان مؤمن، مسلمان و اخلاق‌گرا باشد، در همین راستا در سکانسی می‌بینیم که در بازار مشغول کارگری است و درجایی دیگر می‌گوید کار عار نیست. اما درجایی دیگر از اینکه همسرش در حال خرید میوه‌های نامرغوب و بعضاً دورریختنی است عارش می‌آید. این کاراکتری که اعلام می‌کند کار عار نیست به هر بهانه‌ای از زیر مسئولیت شانه خالی می‌کند و این مرد مؤمن و باکمال، هر جا موقعیت به کامش خوش نیاید، دست‌به‌یقه می‌شود و همه مبانی اخلاقی را زیر پا می‌گذارد و فیلم‌ساز هم انتظار دارد بیننده به حال او غصه بخورد و با او هم ذات پنداری کند.
فیلم‌نامه «چراغ‌های ناتمام» یکی از مهم‌ترین ایرادات این فیلم است. جلال تنها کاراکتر مغفول و غیرمنطقی داستان نیست. همسر جلال با بازی شقایق فراهانی، نمود کاراکتری است که همیشه در فیلم‌های درجه سه ترسیم می‌شود؛ فداکار و محجوب، عاشق همسر وزندگی، سربه‌زیر و قانع. زنانی که بیش از آنکه انسانی باشند فرشته گون هستند و قاعدتاً نمی‌توان با آن‌ها هم ذات پنداری کرد. مشکل دیگر فیلم‌نامه در گره‌افکنی است که آن‌قدر دیر اتفاق می‌افتد که نیمی از تماشاچیان سالن را ترک کرده‌اند. گره‌افکنی که درنهایت هم به گشایش ختم نمی‌شود و بیشتر به نظر می‌رسد برای پر کردن زمان فیلم گنجانده‌شده است. کاراکترهای فرعی چون استاد ساداتی با بازی داریوش ارجمند و خواهر جلال و همسرش، هیچ نقشی در پیشبرد داستان ندارند و اضافه بودنشان در جریان داستان خودنمایی می‌کند. همه کاراکترها بی‌هدف به نظر می‌رسند، همه خرده روایت‌ها ناتمام و بلاتکلیف هستند و روایت اصلی سرگردان‌تر از همه اجزای فیلم است. اما ایراد اصلی فیلم «چراغ‌های ناتمام» را می‌توان ایدئولوژی یا بهتر بگویم فقدان آن عنوان کرد. سلطانی با فیلم «چراغ‌های ناتمام» بیش از آنکه دغدغه روایت کردن داشته باشد، دغدغه اخلاقی دارد.
اما به نظر می‌رسد که فیلم «چراغ‌های ناتمام» بیش از آنکه اخلاقی باشد، شعاری است. دلیلش هم واضح است. سلطانی در فیلمش به‌شدت گرفتار احساسات شده است، احساساتی که به بیننده منتقل نمی‌شود، احساساتی که خلأ یک ایدئولوژی و باور عمیق و درونی را گوشزد می‌کند. مسلماً سلطانی ایده فیلمش را دوست دارد و واضح است که تحت تأثیر داستان رزمندگانی که آخرین لحظات زندگی‌شان را تعریف می‌کند قرارگرفته است اما به چیزی که می‌گوید و پیامی که می‌دهد اعتقاد کامل ندارد. همه پیام‌های اخلاقی سلطانی در «چراغ‌های ناتمام» در حد شعارهای سطحی و فراموش‌شدنی باقی می‌ماند. این تفکر تحمیلی چیزی است که مانع رشد و پختگی ایده فیلم و درنهایت شکست آن می‌شود. هر بیننده‌ای که به تماشای این فیلم بنشیند، متوجه عدم انسجام در موضوع و بالاتر از آن تفکر فیلم‌ساز می‌شود. آن پراکندگی هم که به آن اشاره کردیم ناشی از همین موضوع است. به کلام ساده‌تر، تکلیف سلطانی با فیلمش معلوم نیست و بیننده نمی‌داند موضع او چیست، درنتیجه فیلم روایتی را منعکس می‌کند که غیرقابل‌باور و شعارزده می‌نماید و توان نفوذ و تأثیرگذاری ندارد.
سلطانی موضوع حساسی از جنگ تحمیلی را انتخاب کرده است اما پرداخت سطحی و کلیشه‌ای وی به این موضوع در غیاب یک تفکر منسجم و هدفمند در پشت ایده «چراغ‌های ناتمام» را به یک شکست قطعی تبدیل کرده است. سوژه سلطانی، جذاب است و در صورت پرداخت صحیح و سینمایی می‌توانست یکی از آسه‌ای جشنواره باشد اما ناپختگی این طرح «چراغ‌های ناتمام» را تبدیل به یک شکست دیگر در شب‌های سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر کرده است.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا