نقد فیلم «لاتاری»: وقایع نگاری یک انتقام
خطر لو رفتن داستان
محمدحسین مهدویان، در طی سه سال تبدیل به یکی از مهمترین و پیشبینیناپذیرترین فیلمسازان سینمای ایران تبدیل شد. او با ساخت «ایستاده در غبار» خود را به سینما دوستان معرفی کرد و خیلی زود توانست رضایت منتقدان و مخاطبان را جلب کند. دومین اثر مهدویان، «ماجرای نیمروز» فیلمی پرالتهاب و با حساسیتهای زیادی بود که خیلیها منتظر بودند تا توانایی قصهگویی مهدویان را با آن بسنجند. «ماجرای نیمروز» هم خیلی زود به مسیر «ایستاده در غبار» پیوست و نهتنها با استقبال اکثر منتقدان روبرو شد که توانست بهترین فیلم آرای مردمی در جشنواره سیوپنج باشد و نشان دهد که فیلمسازی مهدویان مخاطب خاص و عام را به یک اندازه تحت تأثیر قرار میدهد. مهدویان برای سومین فیلمش به سراغ یک موضوع حساس و مناقشه برانگیز دیگر رفت و این بار تواناییهایش را در به تصویر کشیدن یک درام شهری مدرن به محک گذاشت. موضوع فیلم مهدویان که پیرامون شبکههای قاچاق دختران ایرانی به کشورهای حاشیه خلیجفارس میگذرد، فرصتی بود تا مهدویان ثابت کند که تواناییاش فراتر از تریلرهای سیاسی و پر تعلیق است؛ اما آیا مهدویان در این زمینه موفق بوده است؟در پاسخ باید گفت، خیر. «لاتاری» فیلمی کاملاً دونیمه و دوپاره است. نیمه اول فیلم، همان درام شهری است که خیلیها منتظر بودند ببینند مهدویان چگونه از عهده آن بر خواهد آمد و پاسخ این است که نه بهاندازهای که از او انتظار میرفت. «لاتاری» با یک ملودرام عاشقانه شروع میشود و رابطه نوشین (زیبا کرمعلی) و امیرعلی (ساعد سهیلی) را به تصویر میکشد. رابطهای که خیلی عاشقانه است اما پرداخت عاشقانهای در مورد آن صورت نگرفته است و صرف سکانسهای معدود دونفره این دو در ابتدای فیلم، هیچ ما به ازای خارجی ندارد و چندان قابلباور از آب درنیامده است. مسیر این عشق نافرجام که به یک فاجعه ختم میشود، فاقد فضاسازی مناسب است و درنتیجه فاجعهای که جلوتر رخ میدهد، تأثیرگذاریاش را از دست میدهد و بیننده را با یک داستان عشقی غیرقابلباور اما سوزناک که سرشار از احساسات گرایی اغراقشده و باورنکردنی است تنها میگذارد. از سوی دیگر، کارگردانی مهدویان در نیمه اول فیلم، همان رویکردی است که از وی در «ماجرای نیمروز» مشاهده کردیم. حالآنکه این رویکرد تریلر و سیاسی و انعکاس التهاب شرایط و موقعیت بغرنج کاراکترها در متن این داستان عاشقانه نمینشیند و بیننده را پس میزند.با ورود به نیمه دوم فیلم، داستان اوج میگیرد و موفق میشود که بیننده را همراه کند و روایتی جذاب و پرکشش ارائه دهد. نیمه دوم فیلم، جایی است که امیرعلی به همراه مربی فوتبالش، موسی (هادی حجازی فر) ابتدا به دنبال جاری ساختن عدالت هستند و زمانی که از ورود قانون به این موضوع ناامید میشوند به فکر انتقام میافتند. در این نیمه با تعقیب و گریز، مخفی شدن و کسب اطلاعات و نقشهریزی مواجه هستیم که انگار محل تبلور استعداد مهدویان و نقطه امن اوست. سبک کارگردانی مهدویان در دونیمه هیچ فرقی نمیکند و در هر دونیمه شاهد نماهایی از دوربین روی دست، قاببندیهایی در جهت ایجاد تعلیق و پرورش کنجکاوی بیننده هستیم. حالآنکه این سبک روی نیمه اول نمینشیند و فیلم را از ریتم میاندازد و مخاطب را پس میزند، با نیمه دوم فیلم بهخوبی همراه میشود و به طبع آن بیننده را نیز همراه خود میکند. به زبان سادهتر، «لاتاری» زمانی به اوج میرسد که فیلمنامه وارد فضای آشنا و محبوب مهدویان میشود. کاراکترهای مختلف با ویژگیهای شخصیتی منحصربهفرد وارد ماجرا میشوند و مهدویان فرصت پیدا میکند تا درامش را با تکیهبر این گروه عجیب و دوستداشتنی که گرد هم آورده است پیش ببرد. هادی حجازی فر در نقش رزمنده بازنشستهای که بهشدت تندرو است و معتقد است باید وارد عمل شد و بهجای “چرتکه انداختن ” انتقام گرفت، آنهم از نوع سخت و خونینش؛ کاراکتری شبیه نقشی که در «ماجرای نیمروز» داشت. در مقابل موسی، مرتضی (حمید فرخ نژاد) قرار دارد که باسیاست کارش را جلو میبرد و بهجای اعمال افراطی معتقد به خیر بزرگتر است، همان بحث و تناقضی که در میان کاراکترهای «ماجرای نیمروز» هم وجود داشت و آن تیمی که ازنظر تفکر باهم متفاوت بودند را عملیاتی میکرد. اشتباه نکنید، نمیخواهم بگویم «لاتاری» شبیه «ماجرای نیمروز» است. محتوا و فضای داستانی این دو فیلم زمین تا آسمان باهم فرق دارد، میخواهم ادعا کنم که پرداخت و رویکرد مهدویان در دو فیلم یکسان است و چیزی که «لاتاری» را به یک فیلم پرکشش تبدیل میکند همین رویکرد است.
هادی حجازی فر که با نقشآفرینی در «ایستاده در غبار» شناخته شد، این روزها حسابی مشغول و پرکار است، اما انگار همکاریهای وی با مهدویان همیشه بهتر به بار مینشیند. کاراکتر موسی، جذابترین و دوستداشتنیترین کاراکتر «لاتاری» است که به لطف بازی زیبای حجازی فر جان گرفته است و جدا از مشخصه یک تیپ شخصیتی، زنده و پررنگ است. موسی از کاغذهای تبلیغاتی که به درودیوار خانهها میچسبانند متنفر است، سعی میکند ادب را رعایت کند و در مقابل توهین و بیادبی دیگران فقط از واژه نفهم استفاده میکند و در عین اینکه سالها در جبهه به کشورش خدمت کرده است و بعد از جنگ هم در یک پست اداری همه سعیاش را کرده تا قدم اشتباه برندارد، حالا احساس پشیمانی میکند. شاید یکی از تأثیرگذارترین دیالوگهای «لاتاری» آنجایی است که موسی بهعنوان نماینده نسل خودش به امیرعلی که همهچیزش را باخته است با بغض میگوید ” قرار نبود اینجور بشه.” همین احساس عذاب وجدان و نیاز به اصلاح آنچه موسی معتقد است خودش از بانیان آن است او را همراه امیرعلی روانه این سفر پرخطر میکند. کاراکتر موسی بیشباهت به حاج کاظم «آژانس شیشهای» نیست و مسلماً مهدویان در پرداخت این شخصیت از قهرمانان محبوب حاتمی کیا الهام گرفته است. تفکر رادیکال موسی و عطشش برای انتقام از همان انگیزههایی میآید که حاج کاظم را وادار به گروگانگیری در یک آژانس مسافرتی کرد.
درنهایت، «لاتاری» با سکانسی از خشونت عریان و وحشتآور تمام میشود. سکانسی که مهدویان ادعا میکند که از این هم خشنتر بوده و برای اکران عمومی اصلاحشده است، اما خودش آن را ترجیح میداده است. سکانسی که تماشاگران را وادار به دست و سوت زدن میکند و آنها را از جایشان بلند میکند تا باافتخار برای پیروزی قهرمانشان در یک سرزمین غریبه جیغ بکشند. همین یک سکانس کافی است تا همه مسیر «لاتاری» را عوض کند و بیننده را متقاعد سازد که یکی از بهترین فیلمهای چند سال اخیر را دیده است. حالآنکه این سکانس، یکسره سوار بر حس ناسیونالیستی ایرانیان و کدورت و کینه قدیمیشان نسبت به شیخنشینان حاشیه خلیجفارس است و مهدویان هم سعی در پنهان کردن این انگیزه ندارد، مخصوصاً وقتیکه مرتضی میگوید:” خلیج نه، خلیجفارس ” و مخاطبان در سالن سینما سرشار از احساس غرور میشوند، مهدویان رکوپوستکنده سوار بر این موج غرور آن را چون اعلامیه فیلمش معرفی میکند.خشونتی که در پایان «لاتاری» میبینیم، همانطور که گفتم از دنیای حاتمی کیا و بهویژه «آژانس شیشهای» میآید و گرچه در دهه هفتاد که نیروهای خودسر در خیابان جولان میداند قهرمانانه بود در دنیای امروز که به گواه خود فیلم، دوربین تمام رسانهها، بهویژه همین کشورهای حوزه خلیجفارس که امپراتوریشان را روی شنها بنانهادهاند روی ایران تمرکز کرده است، جز ایران هراسی نتیجه دیگری ندارد. انگیزه انتقام موسی و امیرعلی و نیت پاکشان پشت دستهای خونین و فریادهای موسی جلوی دوربین هزاران خبرگزاری گم میشود و بار دیگر جای ظالم و مظلوم عوض میشود.همچنین بخوانید:
نقد فیلم «لاتاری»: راه یکطرفه
درباره محمدحسین مهدویان: شده تیره اندر سرای درنگ
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.