اخبار کسب و کار

بررسی فیلم «مادری»: خواهران غریب

«مادری» اولین فیلم بلند رقیه توکلی، با اکران در جشنواره فجر کار خودش را شروع کرد. «مادری» در میان رقبای قدری به اکران درآمد و باوجود موضوع حساس و نگاه جذاب زنانه‌اش به مقوله عشق، در کنار «ویلایی‌ها» خیلی به چشم نیامد. «مادری» در اکران هم بدشانسی آورد و در آخرین روزهای سال نودوشش روی پرده رفت و با فروش متوسطی کارش در اکران را پایان داد. حالا، «مادری» وارد شبکه نمایش خانگی شده است و این بهترین فرصت است تا این فیلم مهجور، آن‌چنان‌که لیاقتش را دارد و شایسته‌اش است دیده شود.
«مادری» روایت دو خواهر است، نوا (نازنین بیاتی) و گلنار (هانیه توسلی). دو خواهر با روحیات و خواسته‌های متفاوت که هرکدام در برهه‌ای از زندگی‌شان هستند که روبروی هم قرارگرفته‌اند. نوا عاجزانه به دنبال عشقش، کاوه، به هر دری میزند و دائماً با دربسته روبرو می‌شود و همه امیدهایش به ناامیدی ختم می‌شود. عدم حضور کاوه در روایت تا پایان فیلم، خلائی را که نوا از آن رنج می‌برد را زنده‌تر و قابل‌درک‌تر می‌کند. گلنار، در نقطه مقابل، یک سالی است که از خانه شوهرش آمده و به دنبال طلاق است، شب و روز کار می‌کند و نقاشی می‌کشد تا تابلوهایش را برای نمایشگاهی که قرار است در فرانسه برگزار شود آماده کند و در این میان اصرارها و خواهش‌های همسرش برای بازگشتش را نادیده می‌گیرد و با بی‌تفاوتی از کنار وی می‌گذرد. ورای تقلاهای نوا و گلنار، اختلافات و بگومگوهایشان، خاله‌ای (مریم بوبانی) است که از کودکی بزرگشان کرده است و بعد از مرگ پدر و مادر این دو خواهر، مادرشان بوده است. خاله‌ای که علی‌رغم نسبت فامیلی‌اش، کاملاً در قامت یک مادر فرورفته است و درست مثل یک مادر نگران دخترهایش است، هر آنچه از دستش برمی‌آید برایشان انجام می‌دهد و پیوند میان این دو خواهر متفاوت را برقرار می‌کند.
با پیشروی داستان، شخصیت‌های فرعی دیگری هم وارد داستان می‌شوند. هرچقدر نوا تلاش می‌کند تا به کاوه برسد و ارتباطی با او برقرار کند و یا حداقل خبری از او بگیرد، گلنار بیشتر لجبازی می‌کند و بیشتر از همسرش دور می‌شود. لجبازی و خودخواهی گلنار، نوا را هم در شرایط ویژه‌ای قرار می‌دهد و او را وادار می‌کند در این شرایط سخت، حامی خواهرزاده‌اش باشد و اجازه ندهد تنش موجود میان پدر و مادرش او را آزار دهد. نوا، ناخواسته و ناآگاهانه، تحت شرایط متفاوتی، مسیر و نقشی را برمی‌گزیند که سال‌ها قبل خاله‌اش پذیرفته است. نوا، ناگزیر است جای خالی پدر و بی‌توجهی مادر را برای دختربچه بی‌گناهی که در میان جنگی که هیچ نقشی در آن ندارد گرفتارشده است را ایفا کند؛ اما شرایط و پرداخت قصه توکلی، به‌گونه‌ای است که انگار نوا هیچ‌گاه به انتخاب نرسیده است و این مسیر طبیعی بوده که در پیش‌گرفته است، انگار نوا برای این نقش ساخته‌شده است و درواقع انتخاب اساساً گزینه‌ای برای نوا نبوده است.در ادامه داستان، بیننده متوجه می‌شود که هیچ‌چیز آن‌گونه نبوده که تصور می‌کرده است و همه حدس‌ها و پیش‌بینی‌هایش غلط از آب درمی‌آید. گلنار، با آن شخصیت کله‌شقش، نشان می‌دهد که آن چیزی نیست که خواهر و همسرش فکر می‌کرده‌اند و بیننده را نیز غافلگیر می‌کند. نوا و کاوه به مرحله‌ای از روابطشان می‌رسند که دیگر بودونبود کاوه برای نوا اهمیتش را از دست می‌دهد. نوا که به‌پای یک عشق بی‌سرانجام اشک ریخته بود و برای آمدن کاوه خانه‌اش را آراسته بود و بعد با ناامیدی از نیامدنش در کنج عزلت زانوی غم به بغل گرفته بود، در شرایطی قرار می‌گیرد که نقشی که ناخواسته خودش و اطرافیانش برایش تعریف کرده‌اند، بیشتر به قامتش می‌نشیند تا نقش یک عاشق دل‌خسته. همان‌طور که لباس مادری انگار هیچ‌گاه بر تن گلنار ننشسته بود، چنان زیبا به نوا می‌آید که دیگر اصلاً انتخابی برای او مطرح نیست. نوا، مادری کردن را خوب بلد است و این‌همه چیزی است که «مادری» می‌خواهد بگوید. اینکه مادر بودن و مادری کردن، هیچ ربطی به ارتباط خونی و نسبی افراد ندارد. اینکه خاله نوا که هیچ‌گاه بچه‌دار نمی‌شده است، زندگی سخت و طولانی با همسرش را فقط با یک دل‌خوشی سپری کرده است و آن دخترانی بودند که به‌ظاهر مادرشان را ازدست‌داده بودند اما جای خالی او را هیچ‌گاه حس نکردند و حالا نوا، درد خیانت و عشق را با مادری کردن فراموش می‌کند. شاید نوا عاشقی را خوب بلد نبوده که کار به اینجا رسیده است و از کسی که این‌قدر دوستش داشته دورافتاده است، اما به قول گلنار، مادری را خوب بلد است. کامل‌کننده این ماجرا هم همسر گلنار است، مردی که خانواده‌اش را دوست دارد اما در پایان، از پذیرش واقعیت عاجز می‌ماند و بدون گلنار، بدون نوا، حتی نمی‌تواند پدر باشد. انگار پدری کردن را هم باید بلد باشی که او بلد نیست یا حداقل پشت غم و غصه‌هایش آن را فراموش کرده است و انگار که او عاشق بهتری است.
«مادری» با همه ایراداتی که در شخصیت‌پردازی و پرداخت فضای داستانی دارد اما می‌تواند یک شروع نویدبخش در کارنامه رقیه توکلی محسوب شود. توکلی جسارت این را داشته که قصه‌ای پیرامون عشق را با زبانی تازه بیان کند و به‌خوبی توانسته از بازیگرانش بازی‌های روان و دل‌چسب بگیرد، مخصوصاً نازنین بیاتی و هومن سیدی و مهم‌تر از همه، آزادانه دوربینش را از تهران خارج کرده و به یزد برده و به‌جای نمایش یک درام شهری که موقعیت کاراکترها به‌شدت وابسته به محیط زندگی‌شان است، توانسته حس مادری را ورای زمان و مکان به تصویر بکشد. شاید زیباترین سکانس «مادری» جایی باشد که زنان قصه روی پشت‌بام خانه‌شان، تولد دخترک را جشن می‌گیرند و سه نسل مختلف از زنانگی در ایران‌زمین به نمایش درمی‌آید و بادگیرهای زیبای یزد، در پس‌زمینه این سکانس زیباست.همچنین بخوانید:
با مادرانه‌های نماوا بیشتر آشنا شوید

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا