بررسی فیلم «داش آکل»: دورهمی
یکوقتهایی، در مواجهه با یکسری آثار ادبی شاهکار، بد اقتباس کردن حتی از ساختن یک فیلم معمولی روبه خوب هم سختتر است؛ یعنی فیلمساز میتواند با کمترین درگیری که برای خود با روایت و داستان و نقاط عطف درست کند، ازآنجاییکه همه این عناصر در اثر ادبی حضوری قابلتوجه دارند، عمده وقت و تمرکزش را برای پرداخت داستان و چگونگی به تصویر کشیدن آن بگذارد و یک اثر قابلقبول یا حداقل قابلتحمل را به دست دهد. نمونهاش «آناکارنینا» جو رایت که بدون آنکه در داستان اصلی دست برده باشد با انتخاب فرمی بدیع که کل فیلم را بدل به یک سن تئاتر میکند، فیلمی تأثیرگذار و برانگیزاننده میسازد که با عمق احساسات تماشاگرش ارتباطی مستقیم برقرار میکند.
در رابطه با داستان شاهکار داش آکل به قلم صادق هدایت، هم ماجرا ازاینقرار است. خود داستان داش آکل آنقدر دقیق و خوب نوشته شده است که نهتنها هیچ فضای خالی در بطن داستان آن وجود ندارد که خود همه آنچه را که یک فیلم برای اقتباس شدن از روی آن نیازمند است را هم در درون خود دارد: یک قهرمان جوانمرد، دختری رعنا، عشقی ممنوع، حرفوحدیث مردم در پی آن و دشمنانی که آرزوی نابودی قهرمان را دارند. میبینید این متریال برای هر فیلمسازی کافیست تا بر اساس آن فیلمی جذاب و درگیرکننده بسازد. پس چطور میشود که «داش آکل» ساخته محمد عرب نهتنها به یک فیلم خوب نزدیک هم نمیشود که بدل به کمدی ناخواستهای شده است که تنها نقطه قوتش در اینست که حداقل در این روزهای نابسامان که روحیه عمومی جامعه ضعیفتر از هر وقت دیگری است، تماشاگرش را قاهقاه میخنداند؛ هرچند که یک فیلم کمدی نیست.این میزان از بیهودگی و تباهشدگی داستان را در سالهای اخیر بهسختی میتوان در میان فیلمهای ضعیف سینمای ایران یافت. در طول نمایش فیلم تماشاگری که «داش آکل» را خوانده باشد یا فیلم مسعود کیمیایی را با همین نام دیده باشد از خود میپرسد که چطور این فیلم اینچنین از آب درآمده است؟ پاسخش در چند ویژگی از فیلم است که مثلاً قرار بوده ایدههای نوآورانه باشد و بدعت گرایی کند اما اتفاقاً بیشترین لطمه را به فیلم زده است:
در وهله اول و پیش از هر چیز این انتخاب بازیگران است که توی ذوق میزند. فیلمساز باید بداند در چه مختصات اجتماعی و فرهنگیای کار میکند. چطور ممکن است کسی که بهروز وثوقی را در یکی از بهترین بازیهای کارنامه کاریش در نقش داش آکل دیده است و آن جنس از مردانگی را که خاصه وثوقی است در ذهنش نگهداشته حالا با حسین یاری در جایگاه این قهرمان تلخ و جوانمرد ارتباط بگیرد؟ هرچند که یاری همه سعیاش را کرده تا این بار سنگین را بر دوش بکشد، اما نه فیزیکش و نه نقشآفرینش میتواند جای کوچکی در کنار بهروز وثوقی باز کند. (کاری که مثلاً بهرام رادان در «سنتوری» موفق میشود از پسش بربیاید.) هرچند که بازی یاری قابلقبول است و معلوم است زحمت زیادی برای درآوردن نقش کشیده اما به هیبت داش آکل نمیرسد همانطور که حضور و محبوبیتش در سینما هم بهگونهای نیست که مردم او را بهعنوان قهرمان بزرگی چون داش آکل بپذیرند. در کنار قهرمان انتخاب آدمهای غلط برای نقشهای غلط در همه فیلم دیده میشود. از انتخاب نیما شاهرخشاهی و محسن افشانی برای شاگردان داش آکل گرفته تا دختری که بیشتر دافعه برانگیز است تا اینکه تماشاگر را در عشق داش آکل به او همراه کند تا انتخاب چهره کمیکی مانند مهران غفوریان در نقش گنده لات شهر همه غلط اندر غلط هستند و در تمام طول نمایش فیلم مخاطب را از آن دورتر و دورتر میکنند.
مسئله روی اعصاب بعدی شکل دیالوگ گفتن بازیگرهاست. انگار که بخواهند نه سیخ بسوزد و نه کباب، هم حال قجری فیلم حفظ شود هم مخاطب ادبیات همیشگی قجری را نشنود و با چیزی مواجه باشد که به زبان معیار خودش نزدیکتر است و با آن راحتتر؛ اما تلفیق این دو (دیالوگهای قجری با شکل ادا کردن امروزی) تبدیل به یک چیز قروقاطی و خندهدار شده است.
مسئله بعدی که بسیار هم مهم مینماید ارزان ساخته شدن فیلم است. هرچند که فیلمهای ارزان همیشه جایگاه ویژه خود را در تاریخ سینما پیدا کردهاند (دمدستیترین نمونهاش «ممنتو» کریستوفر نولان) اما این به این معنی نیست که هر فیلمی را میتوان ارزان ساخت که صرفاً ساخته شود! اگر ارزان ساختن یک فیلم استراتژی تولیدی خاص خودش را نداشته باشد نتیجهاش میشود محصول ناقص و خامی مانند «داش آکل». اگر پول نداریم که صحنههای اکشن را با مختصات خاص و جلوههای ویژهاش بسازیم و فرم بیانگرایانه خلاقانهای هم نداریم تا با آن نزاع و درگیری را به شکلی کمهزینه و باورپذیر از کار دربیاوریم خب اصلاً چه اصراری است که برویم سراغ ساخت چنین فیلمی که بعد مجبور شویم همه صحنههای اکشنش را در کلوزآپ برگزار کنیم تا به خرج و زمان اضافه نیفتیم؟ یا چرا باید سراغ فیلمی تاریخی برویم که کلی هزینه کنیم تا به کیفیت نازلی از طراحی صحنه و لباس آن زمان برسیم؟ کارگردان اگر اینقدر دغدغه جوانمردی را دارد که داش آکل را بعد از اینهمه سال اقتباس میکند، بهتر میبود هزینه ساخت فیلم را به سیاق خود داش آکل به بچههای یتیم میبخشید تا سرمایهها اینچنین حرام نشود و آنقدر هم در سالن مورد تمسخر و بدوبیراه تماشاگران قرار نگیرد!!!
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «راه رفتن روی سیم»: سینما یا فلسفه؟ مسئله این است!
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.