بررسی فیلم «هاری»: اینجا نصف عقدهایین نصف وحشی
«هاری»، اولین فیلم امیر احمد انصاری، به طرز عجیب و شگفتآوری خوب است. «هاری» بعد از مدتها فیلمی است در ژانر هیجانانگیز، با نیمنگاهی به سینمای اکشن که خوب پرداختشده و خندهدار از آب درنیامده است و مهمتر از همه در پشت روایت پر افتوخیز و ریتم تند حوادثش حرفهای مهمی برای گفتن دارد.
«هاری» روایت سیاوش (علیرضا کمالی) و دوستانش (میلاد کیمرام و مینا ساداتی) است که رابینهود وار، به دل زندگی ثروتمندان میزنند و آنچه میپندارند حق خودشان است با برنامهریزی دقیق به دست میآورند.
فیلم با یک سکانس عجیب شروع میشود، سیاوش در مرکز قاب قرارگرفته است و با زنی که فقط صدایش را میشنویم صحبت میکند اما اینرو به دوربین صحبت کردن، بیننده را مجاب میسازد که او مخاطب حرفهای سیاوش است و کلوزآپی که از صورت سیاوش میبینیم دعوتی است از بیننده برای پا گذاشتن به دنیای شخصیتی که هنوز او را نمیشناسد. این سکانس آرام، مقدمهای است برای ورود به دنیای وحشی فیلم؛ مثل آرامش قبل از طوفان و زمانی که طوفان دقیقه در سکانس بعدی شروع میشود و تا انتها ادامه دارد.بعد از تیتراژ، سکانس کاملاً متفاوتی میبینیم از یک دعوای سوری که به سیاوش و همدستانش اجازه اجرای نقشهشان را میدهد. از همین ابتدا، فیلمساز با یک ریتم تند و حوادثی که پشت سر هم اتفاق میافتند، بیننده را درگیر میکند و حتی به او فرصت نفس کشیدن نمیدهد و همین ریتم تند است که بیننده اجازه تحلیل حوادث را نمیدهد و میتواند او را در پایان بهخوبی غافلگیر کند.
دراینبین شخصیت سیاوش بهعنوان کاراکتر اصلی به مخاطب معرفی میشود. سیاوش به دنبال خرید گاراژی است که پدرش ازدستداده و در این راه ابایی ندارد که کمی هم به راه خلاف بیافتد؛ اما سیاوش در موارد دیگر به اصول اخلاقی پایبند است و همین ریسمان باریکی که او را به انسانیت وصل میکند، در آخر، کار دستش میدهد.
فیلمنامه «هاری» بی ایراد نیست، بیش از آنکه منطقی باشد به شانس و تصادف تکیه میکند و بهجز سیاوش، در پرداخت شخصیتهای دیگر، ناتوان است؛ اما مهمترین وزنه فیلمنامه «هاری» در طرحریزی سرقتها و پرورش فضای ملتهب فیلم است. برای اولین بار در سینمای ایران، گروههای خلافکاری را میبینیم که درست برنامهریزی میکنند، نقشه میکشند و وارد عمل میشوند و این فرایندها مصنوعی و کپیبرداری شده از نسخههای خارجی نیست، بلکه محصول ذهنی خلاق و دقیق است. همچنین است که لحظات اکشن و پرهیجان فیلم که در فیلمنامه خوب و دقیق ترسیمشدهاند، به زیبایی بازنمایی میشوند و بیننده را مجاب میسازد که با یک جامعه پر از هرجومرج و آشوب طرف است. جامعهای که ظاهری زیبا و دلفریب دارد اما در بطن آن، همه یا جلاد هستند یا قربانی و گزینه دیگری مطرح نیست، جامعهای که در «هاری» تصویر میشود، برای بیننده بیش از آنکه بخواهد آشناست؛ جهان داستانی «هاری» همان جهانی است که بیننده در آن زندگی میکند.
اولین تلنگر به بیننده همینجا زده میشود. نمایش زندگی ثروتمندان فاسد، تفریحهای ممنوعه زیرزمینی و خیابانهای ناآرام، چنان واقعی و دردناک است که شاید تاکنون مشابهش را فقط در «لانتوری» ساخته رضا درمیشیان دیده باشیم. با این تفاوت که درمیشیان روی وضع نابسامان این جامعه تأکید میکند و نسبت به هولناکی آن هشدار میدهد، اما در «هاری» این جامعه بهعنوان پدیدهای پذیرفتهشده نمایش داده میشود. دنیایی که در «هاری» میبینیم، بهجای آنکه هولناک باشد امری طبیعی است و این آدمهای این جامعه یا شاید بهتر است بگوییم گوسفندان و گرگان این جامعه هستند که بیننده را شوکه میکنند و این نهایت یک نمایش هراسناک است، اینکه بیننده هنگام تماشای فیلم در درون خود میپذیرد که این دنیا، اصلاً عجیبوغریب نیست که خیلی هم عادی است، نشان میدهد که همه ما به گرگ بودن یا گوسفند بودن عادت کردهایم.در مسیر پرداخت فیلمساز، فیلمبرداری، مهمترین عنصر دراماتیک «هاری» میشود و بیش از سایر عناصری که فیلمساز در اختیار دارد به یاری روایت او میشتابد. دوربین در لحظه درست زوم میکند، در لحظه درست از سوژه فاصله میگیرد و در لحظات زدوخورد، لرزان و متحرک با کاراکترها میرقصد تا حس همان لحظه را به بیننده منتقل کند؛ اما تدوین، مسیر فیلمبرداری را دنبال نمیکند و نهتنها در خدمت روایت نیست که گاهی حتی باعث گسست آن و قطع ارتباط بیننده با روایت میشود.
اما آنچه بیش از هر چیز بیننده را روی صندلیاش میخکوب میکند، پایانبندی فیلم است. تمام حوادثی که در طول فیلم شاهدشان بودهایم، تمام آسمانوریسمانی که فیلمنامهنویس بافته و فیلمساز بهخوبی با این افتوخیزهای فیلمنامه مسیر قصه را پیش برده است، به یک نقطه اوج اساسی ختم میشود. جایی که بیننده کرخت شده، فقط میتواند جریان دیوانهوار حوادث را نگاه کند. «هاری» در پایان خوب و بد را در هم میآمیزد و به بینندهای که نسبت به جامعه آشوبگرای اول فیلم بیتفاوت بوده است سیلی میزند و او را به میان همین آشوب میبرد، جایی که دیگر راه فراری نیست. در سکانسی که همه کاراکترها باهم روبرو میشوند و در مقابل هم قرار میگیرند، بیننده حس میکند در یک غار مخوف گیر افتاده است که از هر سویش یک دیو هولناک سر برمیآورد و ناتوانی و عجز کاراکتر اصلی را بهخوبی درک میکند. شاه سکانسی که تکمیلکننده تمام قطعات پازلی است که در کل فیلم ارائهشده و با یک دیالوگ ناب از طرف جمشید هاشمپور تمام میشود؛”همه آدم من هستند.” جملهای که با بازی درخشان و بینقص هاشمپور که چیزی از روزهای جمشید آریا بودنش کم ندارد، لرزه به بدن میاندازد و اوج وحشت زندگی در چنین جامعهای را تا مغز استخوان به بیننده منتقل میکند. «هاری» ورای همه بالا و پایینهای روایتش، پیامی خیلی ساده دارد، پیامی که از عنوان فیلم هم مشخص است، هاری مسری است و در جامعه ما اپیدمی شده است. این آخرالزمان انسانیت است که ما آن را زندگی میکنیم.همچنین بخوانید:
نقد فیلم «چراغهای ناتمام»: در باب شعارزدگی
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.