بهترین فیلمهای نیمه اول سال ۹۷
نیمه اول سال ۹۷، ششماههی کمفروغی برای سینمای ایران بود. فیلمها اکثراً بد و ضعیف بودند و تنها شمار معدودی فیلم متوسط رو به خوب به چشم میخورد. در میان این فیلمها انتخاب پنج فیلم برتر کار آسانی نبود. اگر مطابق با تعریف فیلم خوب جلو میرفتیم شاید نمیتوانستیم این لیست پنجتایی را کامل کنیم، بنابراین نگاهی انداختهایم به فیلمهایی که شاید لزوماً شاهکار نباشند اما در میان این شش ماه ناامیدکننده، حداقل استاندارهای یک فیلم را داشتند و از دیگر آثار ضعیف بهتر بودند.
«شعلهور»میتوان گفت که شعلهور تنها فیلم بهراستی خوب نیمه اول سال ۹۷ بود. حتی فراتر از خوب میتوان آن را بهترین فیلم حمید نعمتالله و بهترین اثر به نمایش درآمده در جشنواره سال گذشته هم دانست. فیلمی که البته به خاطر دیریاب بودنش آنچنانکه باید از سوی تماشاگران با استقبال روبهرو نشد که البته طبیعی بود، چراکه «شعلهور» یک فیلم عامهپسند نیست و باید تماشاگر حرفهای سینما باشی تا اهمیت و ارزشهای واقعیاش را کشف کنی و از آنها لذت ببری. «شعلهور» همچنین فیلمی نفرت پراکنده است و قهرمانش یک شیطان تمامعیار! با روحیهای تخریب جو و عقدههایی دیرینه که او را تبدیل به هیولایی زمخت کرده است. این هم عامل دیگری است که تماشاگر معمول با فیلم ارتباط برقرار نکند چراکه تحمل این حجم از تیرگی و نفرت را ندارد.
حمید نعمتالله به بلوغی عجیبوغریب در فیلمسازی رسیده است. با مرور فیلمهایش بهراحتی میتوان دید که چطور فیلم به فیلم پختهتر شده و شکل روایی خاص خودش را جا انداخته است. «شعلهور» پر است از نماهای زیبا و دلانگیز، صحنههایی بهیادماندنی و تعلیقی که بسیار نامحسوس در دل تماشاگر جوانه میزند و او را به انتظار سرنوشت نهایی کاراکترها مینشاند.
«لاتاری»«لاتاری» در نسبت با آنچه از محمدحسین مهدویان پیشازاین دیده بودیم، یک فیلم معمولی بهحساب میآید. مشخص است که فیلم باعجله ساختهشده تا به جشنواره برسد و این ذیق وقت خصوصاً در نیمه دوم فیلم که در امارات میگذرد، تماماً مشهود است و حتی در تغییر شکل و رویکرد کارگردان و دکوپاژ صحنهها هم به چشم میآید. بااینوجود «لاتاری» با استفاده درستی که از الگوهای فیلمفارسی میکند موفق میشود علیرغم جو منفی که پشت سر فیلم به راه افتاد، تماشاگران را به خود جذب کند. این البته اتفاقی کاملاً تعمدی است. همانطور که خود مهدویان در اولین مصاحبهاش بعد از اکران فیلم اذعان کرد که سعی کردهاند فیلم را با الگوی فیلمفارسیها بسازند. نکته مهم دیگر در پایانبندی «لاتاری» است. یکی از غریبترین پایانها در سینمای ایران که هر ایرانی را در روبهروی ملیت و اخلاقیات میهنپرستانه خودش مینشاند. قهرمان فیلم دست به تروری خشن میزند و تماشاگر گیج میشود که باید در طرف قهرمان فیلم که حالا یک تروریست است بایستد یا بیچونوچرا عمل او را محکوم کند. این پایان آنقدری عجیب بود که منجر به بایکوت کامل فیلم در داوری جشنواره هم شد. «لاتاری» صحنه خوب کم ندارد. در نیمه اولش از پس ساخت عاشقانه برمیآید و لحظاتی شخصی را برای کاراکترهایش در ذهن تماشاچی به یادگار میگذارد. همچنین مرگ نابهنگام و ناگهانی نوشین شوک بهجایی به تماشاگر وارد میکند و نبضش را تا انتهای کار در دست میگیرد هرچند که نیمه دومش تا قبل از صحنه پایانی، خوب ساخته نشده باشد.
«فراری»«فراری» هم از آن معدود فیلمهای خوب و چهار ستاره نیمه اول سال نودوهفت است که بهترین ساخته داوود نژاد در سالهای اخیر هم محسوب میشود. فیلمی سرراست و روان با دغدغهای مشخص و البته بهروز که بهروز هم تعریف میشود. داوود نژاد سدهای ذهنی خودش بهعنوان فردی از نسلهای قبلتر را در مواجهه با شکل زیست جوانان امروز کنار گذاشته است و توانسته بهخوبی در جایگاه یک جوان امروزی بنشیند. زوج محسن تنابنده و ترلان پروانه در کنار هم میدرخشند و شیمیشان بهخوبی در کنار یکدیگر جفتوجور شده است؛ ضمن اینکه به شکل مجزا هم هر دویشان بهخوبی از پس ایفای نقش خود برآمدهاند. ترلان پروانه با لهجه دوستداشتنی گیلکیاش و شیطنتی که در چشمانش برق میزند، همان است که باید باشد و تنابنده هم با لهجه دوستداشتنی قمی خود، صحنه را همواره در تعادل نگه میدارد. ایده هم مسیر شدن دو نفر از دو نسل و شکل زیست متفاوت همواره جذاب بوده و داوود نژاد هم تفاوتها و نقاط اتصالشان به یکدیگر را بهخوبی بسط داده است. «فراری» یک درام اجتماعی سرحال و سرپاست که بدون سیاه نمایی و اغراق داستان تلخ و موحشش را تعریف میکند و در انتها، هنگامیکه تنابنده به فومن میرود تا کیف دخترک را به خانوادهاش برساند و با آن جمله نهایی مادر که میگوید اصلاً همچین دختری ندارد روبهرو میشود، فیلم تیر آخر ترکش را میزند و تماشاگر را از پای درمیآورد.
«خوک»«خوک» را میتوان بهترین فیلم مانی حقیقی بعد از «کنعان» دانست هرچند که فیلم متوسطالحالی است. نکته مهم «خوک» اینست که اسلوب پستمدرن و غیر رواییاش با مضمون و شکل روایت فیلمنامهاش همخوانی دارد و همین باعث شده تا اثری منسجم باشد. بازی حسن معجونی بهتنهایی فیلم را چندین پله بالا میبرد و اصلاً شکلی از فضاسازی شخصیتی را به «خوک» میبخشد که در خلل آن انگار بار فضاسازی اتمسفر کل فیلم بر دوش معجونی میافتد. آنچه باعث شده که «خوک» یکی از موفقترین تجربیات مانی حقیقی باشد اینست که این بار او درباره چیزی فیلم ساخته که بهخوبی از آن شناخت دارد. فضای فیلم و خصوصاً روابط درهموبرهم روشنفکرانه آن را به شکلی چیده و به تصویر کشیده که بهواسطه شناخت خوب و دیرینه خودش از این فضاها، کاملاً بهجا و بهاندازه و واقعگرایانه از کار درآمده است. پرداختن به جرمشناسی فضای مجازی که درواقع قاتل اصلی داستان است، در لوای قصهای نمادین که سعی میکند ربط مستقیمی به این موضوع نداشته باشد، شجاعانه به نظر میرسد ضمن اینکه آنقدر پرتوپلا نمیزند که تماشاگر متوجهش نشود.
«عصبانی نیستم»در شرح «عصبانی نیستم» همین بس که فیلم بعد از قریب به پنج سال توقیف به نمایش درآمد اما نهتنها برندگی خود را از دست نداده و تبدیل به فیلمی دمده نشده بود که حتی تأثیر گذاریش بیشازپیش هم مینمود. «عصبانی نیستم» سیاهنمایانه است؟ بله! پر از تشویش بیجا و اغراق و اضافهکاری است؟ بازهم بله! پس چطور بهاندازه و محبوب میشود؟ خب این برمیگردد به تجربه زیست کارگردان یعنی رضا درمیشیان که انگار فیلم را از دل تجربیات، لحظات و خاطرات شخصی خودش بیرون کشیده. اصلاً عصبانیتر از نوید قهرمان فیلم یا هرکس دیگری این خود درمیشیان است که صبرش لبریز شده. بیراه نیست که میگویند آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. جدای از فاز سیاسی رو و گلدرشت فیلم آنچه «عصبانی نیستم» را بهیادماندنی میکند عاشقانهای است که میسازد. یک عاشقانه تمامعیار با دو عاشق زخمخورده جانانه که سرنوشتشان جر مرگ و جدایی نیست. نقش پررنگ علی اظهری فیلمبردار فیلم را هم در شکلگیری شکل و فرمت بصری نهایی فیلم نباید فراموش کرد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.