بررسی فیلم «ناگهان درخت»: و ناگهان تکدرختی محتوم
* عجیب نیست که «ناگهان درخت» علاقمندان کمی داشته باشد. و عجیب هم نیست که مخالفان پرشوری داشته باشد. فیلمی است که از فرمولهای رایج فیلمسازی خیلی دور است. وقتی فیلمی روی ریل فرمولهای رایج ساخته میشود نظرات نمیتوانند خیلی متناقض باشند. نهایتش یکی تحت تاثیر قرار گرفته و یکی دیگر نه. یکی به نظرش پرده سوم فیلم دیر شروع شده و یکی دیگر معتقد است نه درست به موقع شروع شده و ضربه کاری را وارد آورده. ولی در مورد فیلمهایی چنین شخصی و بیمرز مهمترین نکته این است که کلید ورودی را باید پیدا کرد.
* البته این طور نیست که هر فیلم شخصیای خوب باشد. همانطور که هر فیلم شخصی یا تجربهگرایی هم خوب نیست. خیلی از این قبیل فیلمها شاید اصلا کلیدی نداشته باشند. به قول دوستی، “شخص” باید تجربه زیسته و انبان آموخته و دانش و تجاربی داشته باشد تا بتواند “فیلم شخصی” بسازد.* فیلم قبلی صفی یزدانیان را دوست نداشتم. در مورد «در دنیای تو ساعت چند است» هم فضا صفر و صد بود. چرا «در دنیای تو ساعت چند است؟» را دوست نداشتم؟ میزان احساساتگرایی آن فیلم از حدی که معمولا میپسندم یا حتی تحمل میکنم خارج بود. آن مدلی که فرهاد عاشق بود من هم مثل دخترک بینوا اسمش را میگذارم ایجاد مزاحمت. در مقابل صفی یزدانیان فیلم کوتاهی هم دارد به نام «قایقهای من» که فیلم کوتاه محبوبم است. آن هم نوستالژی بازی دارد و رشت هم دارد. علی مصفا و لیلا حاتمی هم بازی کردهاند هرچند لیلا فقط با صدایش.
اما احساساتگراییاش کنترلشده است. در طول سفر از تهران به شمال، تمام خاطرات عشق و مرور کودکیها زنده میشود و علی مصفا در خانه اجدادی در رشت اول از همه میرود سراغ قایق چوبی دوران بچگیاش. قبلتر که صفی منتقد فیلم بود هم منتقدی بود که با شور و احساس درباره فیلمها مینوشت و نقدش را یا خیلی دوست داشتی یا اصلا دوست نداشتی.
* فیلم با ساختاری کولاژوار شروع میشود. با مرور خاطرات کودکی و بازسازی مدرسه در دوران پیش از انقلاب و به شکلی املیپولنوار اما بدون آن طنز و با قدرت بازسازی و صحنهسازی پایین. در مقابل وقتی به دهه شصت میرسیم و سفر به کرتامحله برای اینکه با کمک یک قاچاقچی محلی از کشور خارج شوند، فیلم به طنز آبزورد و پوچ مناسبی میرسد. «ناگهان درخت» با دو تم کلی پیش میرود: مادر، و انفعال/بزدلی شخصیت فرهاد. آن چه فرهاد در گفتارمتن تعبیر به انفعال یا بزدلی میکند در واقع منطبق نبودن اوست با الگوهای مردسالارانه و انتظارات هنجارین جنسیتی. “دوست داشتید من هم از اون مردها بودم که پشت فرمون مینشستم پشتم عرق میکرد برام خیار پوست میکندید؟” فرهاد رانندگی بلد نیست، تحکم لازم را ندارد و از کودکی هرکاری میکرده تا یک کارهایی را نکند. رابطه خوب او با مادر راه به تفسیرهای روانشناختی زیادی میدهد اما فیلم هرچقدر به سمت مادر میرود بهتر و بهتر میشود. مادری، پیری، خاطرات، زیبایی، رشت قدیم، موسیقی و سینما، دلبری در سکوت، تردید.. اینها همه تمهای موفقتر فیلم هستند.* رشت. رشت یک جغرافیاست در فیلم صفی یزدانیان یا یک مفهوم؟ به تصویر گذشته در فیلم نگاه کنید. لزوما مطابق واقعیت نیست. نمیتوان هم واقعیت را از دل گذشتهها بیرون کشید. در کشوری همزمان یکی در بیغولههایی کثیف زندگی کرده و کودکیاش را دوست دارد، یکی با کالسکه به مدرسه رفته و کودکیاش برایش شیرین است. یزدانیان گذشتهای را انتخاب و تصویر میکند که مردم برای رفتن به سینما بهترین لباسهایشان را میپوشیدند و برای بچه پاپیون میبستند و در سینما فیلمهای خیالپروری مثل مری پاپینز میدیدند. فارغ از غم دنیا. یک گذشتهی شاد. رشتِ فیلم، نماد زیباییهاست. چیزی فراتر از یک جغرافیاست و البته مناسبترین نماد برای مفهوم “زیبایی”. رشت دروازه ورود مدرنیته (لااقل یکی از این دروازهها در کنار تبریز و بوشهر و خوزستان) به کشور بوده و آب و هوایش همیشه بارانی است که در کشوری خشک و پرآفتاب هوای مطلوبی تلقی میشود و زیبایی طبیعتش مثالزدنی است. شهری که روشنفکر و شاعر زیاد داشته. شاعرانی مقیم شهر مثل سایه و نصرت رحمانی. صفی یزدانیان این قسمت از رشت را قاب گرفته و بیتوجه به واقعیت، رشت ذهنیاش را نمادی از ایران زیبا در نظر گرفته.* مادر به آینه نگاه نمیکند. “من این بودم؟ من که این نبودم.” حین نگاه کردن عکسهای قدیمی این را میگوید. اما پیری ناگزیر است. صورت ما و جسممان در طول زمان تغییر میکند. جایی فرهاد و مهتاب نشستهاند و دارند فکر میکنند بچهای که میشد به دنیا بیاورند در صورت به دنیا آمدن با چه چیزهایی روبرو میشد. فرهاد بدترینها را میگوید و مهتاب بهترینها. در نهایت اما مادر پیر میشود. و درست وقتی صندلی گذاشته و روبروی دریا نشسته، وقتش میرسد که فرهاد پشت فرمان بنشیند و وجود جدیدی به دنیا بیاید که جای فرسودهشدهها را خواهی نخواهی میگیرد. و ناگهان درخت جلوی آدمیان را میگیرد و بعد از آن یک هیچ بزرگ در انتظار آدمهاست.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.